سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از شمار خرد هزاران بیش

 سال 81 بود. در اطراف دهلران تبلیغ بودم. ماه رمضان. بعد از مراسم احیاء که به منزل میزبان برگشتم تلویزیون را روشن کردم و شبکه سه سخنرانی یک روحانی جاافتاده را پخش می‌کرد. کنجکاو شدم که کیست و زیرنویس آمد که آیت الله مجتبی تهرانی مسجد جامع بازار تهران.

شنیده بودم نامش را و این که درس خارجش صبح زود است ساعت 6.30 و این که عالم اول تهران است و ... روضه که خواند و گفت: مرید پیر مغانم مرنج ای شیخ / که وعده تو کردی و او به جا آورد

و بعد گفت شاعر گفته مرید پیر مغانم ولی من میگم غلام پیر مغانم .... رسما ویران شدم.

‌ دیدم با تمام خودپسندی و دیگرنپسندی که دارم از نشناختنش ضرر کرده‌ام. شب احیای بعدی زودتر آمدم تا سخنش را بشنوم و گذشت 
بعد از مدتی مجموعه‌ای از درس‌های اخلاقش را پیدا کردم و هر از گاهی دل دادم به صدایش و به کلماتش... درس اخلاق به مفهوم رایج نبود که توصیه و موعظه باشد مبانی تنقیح شده کاملا قابل دفاعی از روایات نقل می کرد و به بحث ربط می‌داد که گاه واقعا حیرت می‌ کردم از دانش این مرد در این عرصه... و نفَس گرم و گیرا و صدایش که بماند... .

در یکی از درس‌ها درباره یاد مرگ می‌فرمود دوستی دارم رو به آینه می‌ایستد و خطاب به خودش می‌گوید مجتبی می‌میری‌ها!!

پ ن 1: ادای دین و احترام من باشد یه حضرت آیت الله آقا مجتبی تهرانی رضوان‌ الله علیه

پ ن 2: این نوشته جناب حسام الدین آشناهم درباره این مرد بزرگ خواندنی است

آیت الله آقا مجتبی تهرانی رضوان الله علیه