سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کدام حله؟ کدام شب؟

به خواست دوستانم در سایت ادبی «الف‌‌یا» نقدگونه‌ای نوشتم بر رمان «رؤیای نیمه شب». این لینک مطلب.

و این هم اصل مطلب:

فرق کتاب رمان با کتاب‌های علمی آن است که رمان معمولا مقدمه ندارد. اسمش هم خیلی نشان نمی‌دهد که بناست چه بخوانی. رویای نیمه شب را بدون هیچ توضیحی از کسی شروع کردم به خواندن. فقط یک نفر گفت گویا قبلا نامش نیمه شبی در حله بوده است. حاصل جمع کلمه حله و نام نویسنده و البته توضیح یک دوست دیگر این بود که رمانی مذهبی در دست من است با موضوع رابطه شیعه و سنی.

هر چه خواندم جز حیرتم نیفزود که من در کجای تاریخ ایستاده‌ام. بعد از کلی ماجرا دانستم که صد سال بعد از سقوط عباسیان هستم. ولی  عباسیان کی از بین رفتند؟ نمی‌دانستم. نویسنده یک راهنمایی دیگر هم کرد. مدتی از درگذشت سید ابن طاووس گذشته است.  ظاهرا باید کتاب را همراه با یکی از ویکی‌های مشهور‌ خواند. تقریبا حدس زدم که باید خودم را در کوچه‌های حله در قرن هفت و هشت تصور کنم.

تصویری از حله نداشتم. بازاری که هاشم از آن می‌گذشت و حمام ابوراجح بیشتر مایه ایرانی و صفوی داشت. فرش فروشی که روی انبوه فرش‌ها لم داده بود ذهنم را به بازار اصفهان و همدان برد. بازارهایی که حاصل دست معماران دوره صفویه و قاجاریه است. کمی بعد زن و شوهر جوانی کنار ساحل خواننده را از دوره قاجاریه وارد ایران دوره پهلوی دوم می‌کنند. آن‌قدر نشانه‌ها درهم و برهمند که تا پایان داستان دائم سعی می‌کنم قانع شوم که من در حله هستم. و الان قرن هشت هجری است. ولی باز ناگهان یکی از زنها شیر خمره را باز می‌کند و آب می‌آید، و طبیبی از کتاب‌های پزشکی ماده‌گرایان گلایه می‌کند و ابوراجح نیمه شب در خانه حمام می‌کند و خانواده‌ای خوش و خندان سوار بر قایق از زیر پل می‌گذرند و زنی با وجود این که شوهرش هست از دستفروش مسقطی می‌خرد و خندان می‌رود تا با هم مسقطی بخورند. حاکم فقط یک همسر دارد و هاشم هم با دیدن شبح او از پشت پرده می‌فهمد که او همسر حاکم است.

نویسنده از زبان قهرمان داستان به علمای شیعه می‌گوید روحانی! و از امام زمان (ع) با تعبیر «آن حضرت» یاد می‌کند البته از زبان اهل سنتی که یک روز است شیعه شده. این نوشیعه در اولین صبح جمعه در مقام امام زمان (و نه مقام مهدی) حاضر می‌شود و دعای ندبه می‌خواند. حالا از روی چه کتابی؟ خدا می‌داند!

در این داستان شیعه‌ها مسجد نمی‌روند و هروقت هوای عبادت داشتند در مقام امام زمان حاضر می‌َشوند. و این ابونعیم سنی است که نماز جماعت می‌رود.

امام زمان این داستان سه حضور جدی دارد. شفای اسماعیل هرقلی، شفای ابوراجح و رساندن هاشم و ریحانه به هم. از امامی که اساس باور شیعی است، جانشین پیامبر است، مفسر وحی است،‌ حافظ دین و ربط بین زمین و آسمان است خبری نیست. امام این داستان بیشتر مناسب هیئت‌های عزاداری در دوران ماست تا امام واقعی.

شیعیان حله خط و ربط دینی‌شان را از ابوراجح حمامی می‌گیرند و نقش عالم دینی این است که بالای سر ابوراجح برای شفای او دعا کند و نماز بخواند. و این البته در زمانی است که هنوز نام و یاد سید ابن طاوس در این شهر زنده است و احتمالا طلبه‌ها و علمای دینی هم در این شهر هستند.

ابوراجح که همیشه کتاب می‌خواند و عالم شیعیان است معتقد است امام زمان از سردابی در سامرا غایب شده است!  ابوراجح می‌‌گوید نام ائمه شیعیان در معتبرترین کتب اهل سنت آمده است.! ابوراجح میگوید شیعه قدیمی‌تر از اهل سنت است چون ائمه چهارگانه اهل سنت سالها بعد از پیامبر زندگی‌ می‌کرده‌اند. و البته وقتی جای عالم دینی را به یک حمامی بدهیم چنین خبط و خطاهایی طبیعی می‌نماید. با این همه اشار‌ه‌هایی به غدیر و حدیث سفینه در بین سخنان ابوراجح یافت می‌َشود که تلاش می‌کند از باورهای شیعیان دفاع کند. اشاره به ماجرای حضرت زهرا(س) هم گوشه‌ای از کار است.

از نکات جالب و شاید هوشمندانه کتاب یکی آن است که ابوراجح تلاش نمی‌کند هاشم سنی را شیعه کند. او از معقولیت باور شیعه دفاع می‌کند، و می‌گوید وقتی چنین دلایلی داریم پس حق داریم که شیعه باشیم و توجیهی نداریم که باور دیگران را بپذیریم. نمی‌دانم چنین رویکرد مدرن و تکثرگرایانه‌ای در گذشته باور مسلمانان سابقه دارد یا ناشی از تربیت مدرن نویسنده است، ولی هر چه هست از زمینه‌هایی است که نویسنده از آن برای کاهش تنش بین شیعه و سنی استفاده می‌کند. نکته دیگر این که نویسنده تلاش می‌کند همه تلخی‌ها و سختی‌های زندگی شیعیان حله را به توطئه‌های وزیر و بی‌لیاقتی حاکم منتسب کند، و البته ناصبی‌ها را نیز در این بین بی‌نصیب نمی‌گذارد و بخشی از مشکل را بر عهده پدربزرگ ناصبی مسرور (شاگرد ابوراجح) سوار می‌کند.

طراحی سه ماجرای عشقی، استفاده از قصه شاهزاده و گدا، پررنگ کردن بیش از حد نقش دختران جوان در محیط قرن هفت و هشت، رنگ‌آمیزی دارالحکومه حله با رنگ قصرهای بغداد در قصه‌های هزار و یک شب، مبالغه در قهرمان‌بازی قنواء دختر حاکم، و همه این‌ها در کنار انتقال مولفه‌ها و اصطلاحات سبک زندگی‌ امروز به حله هفت صد سال پیش، باورپذیری داستان رویای نیمه شب را مشکل کرده است. تصویری که در ضمیر خواننده باقی می‌‌ماند متوازن نیست. اطلاعات مذهبی که به مخاطب می‌دهد سطحی،‌ احساسی و گاه غیر قابل دفاع است. با این همه مگر از یک داستان چه می‌خواهیم؟ انتظار یک استاد تاریخ از یک رمان مذهبی ممکن است با انتظار یک خواننده معمولی متفاوت باشد. رویای نیمه شب برای آشنایان با رمان جذابیتی ندارد و چیزی به آنان نمی‌افزاید ولی خواندن آن برای خواننده معمولی آزار دهنده نیست و شمارگان بالای کتاب مؤید همین نکته است.