سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک مشرک مدرن در خانه پیامبر

نقدگونه‌ای بر کتاب مشرکی در خانواده پیامبر نوشته حسن محدثی و بیژن عبدالکریمی

داستان ما مسلمانان و زندگی در عالم مدرن هر روز ماجرایی دارد. مسلمانیم و در جهانی سنت‌زده بزرگ شده‌ایم. از سالیانی پیش وارد دنیایی شده‌ایم که ارزش‌های آن چندان با مزاج و مذاق‌مان سازگار نیست. رفته رفته بعضی از ما ارزش‌های دنیای جدید را ارزشمند یافتیم و دیدیم که چندان هم بیراه نیستند و بلکه بعضی از تصورات گذشته ماست که قابل دفاع نیست. مدارا یکی از این ارزش‌هاست. در بین مردمی که اساس هویت و فکرشان دین است باید برای تبیین ارزشی مثل مدارا در دین هم ریشه‌ای یافت و برای ترویج آن هم از سیره نبی و آل او شاهدی دست و پا کرد. حالا دو نفر که دل در گرو جامعه‌ای اهل مدارا دارند در تاریخ اسلام و در زندگی شخص پیامبر اعظم(ص) رگه‌ای یافته‌اند که به کار تبیین و ترویج مدارا و اخلاق فراتر از دین می‌آید. و آن رگه، دامادی است به نام ابوالعاص بن ربیع، شوهر زینب دختر پیامبر اسلام(ص).

ابوالعاص بازرگانی است اهل مکه و با این که مسلمان نیست، با مشرکان نیز همراهی نمی‌کند. او بر خلاف دو داماد دیگر پیامبر زنش را طلاق نمی‌دهد. در سختی‌ها و تنگناهای زندگی مسلمانان در مکه به آن‌ها کمک‌های مخفیانه می‌رساند. با این حال در جنگ بدر شرکت می‌کند و اسیر می‌شود و بعد از مدتی در ازای فدیه آزاد می‌شود هر چند پیامبر آن فدیه را نیز می‌ّبخشد. ولی پیامبر برای آزادی او شرط می‌کند که ابوالعاص،‌ همسرش یعنی زینب دختر پیامبر را به مدینه بفرستد. ابوالعاص زینب را به مدینه می‌فرستد و چهار سال تنها زندگی می‌کند. در این بین در درگیری با مسلمانان کاروان تجاری‌اش که متعلق به مکیان است،‌ به دست مسلمانان می‌افتد و او دست خالی به مکه بازمی‌گردد. برای رفع اتهام به مدینه رفته در منزل همسرش (که حالا به خاطر جنگ‌ها دیگر همسرش نیست) پناه می‌گیرد. از پیامبر اموالش را طلب می‌کند. مسلمانان به درخواست رسول خدا اموال او را پس می‌دهند. ابوالعاص امانت‌های مکیان را به مکه می‌برد و تحویل می‌دهد و بعد راهی مدینه می‌شود و اعلام اسلام می‌کند.

دو نفر که قصه نویس نیستند تصمیم می‌گیرند که از این ماجرا یک قصه بسازند. ولی مشکل آن‌جاست که درباره ابوالعاص و رابطه‌اش با همسر و پدر همسرش اطلاع چندانی در دسترس نیست که بتوان بر اساس آن چیزی به نام رمان نوشت. اینجاست که باید قصه‌پردازی کرد. سن و سال ابوالعاص مشخص نیست ولی نویسنده می‌گوید او در کودکی همبازی زینب دخترخاله‌اش بوده است. و این مطلب در ذهن خواننده‌ای که شنیده عرب دختران را در نه سالگی به مردانی بالای بیست سال شوهر می‌داده است عجیب می‌نماید.

از طرف دیگر موقعیت این دو نفر اجازه نمی‌دهد که آب در تاریخ ببندند و قصه‌ای مثل خواجه تاجدار خلق کنند. اینجاست که کتاب انباشته می‌َشود از عبارت‌های تحلیلی و جمله‌های معترضه. گاهی تحلیل تاریخی و اجتماعی از زندگی مردم مکه و مدینه ارائه می‌کنند. و گاه تلاش می‌کنند به سبک داستایوسکی – و البته نه به آن استادی- وارد اعماق ذهن ابوالعاص و زینب و حتی پیامبر شوند. در ماجرای دعوای عمر با خواهرش فاطمه، هفت سطر درباره جایگاه زن در گذشته و امروز مقدمه چیده‌اند تا بگویند چرا فاطمه زودتر از دو نفر دیگر ترس و دلهره را در درون خود یافت.

کتاب مشرکی در خانواده پیامبر، قصه نیست. قهرمان و ضد قهرمان ندارد، تصویر ندارد و خواننده را ساکن مکه و مدینه نمی‌کند. به جای توصیف تحلیل می‌کند. استفاده از تعابیری مثل محمد مصطفی، خدایی که فراتر از هر وهم و اندیشه‌ای است، مسلمانان، اوراق قرآن، که همه تعابیری مربوط به سال‌ها بعد است،‌ متن را از قصه بودن دور می‌کند. این کتاب تاریخ هم نیست، حوادث را سر جای خود تعریف نمی‌کند. مشخص نیست هجرت به حبشه کی بوده،‌ چقدر طول کشیده و معلوم نیست،‌ عتبه و عتیبه چه زمانی دختران پیامبر را طلاق داده‌اند. اوضاع در چه سالی در مکه سخت و سخت‌تر شده است. تا روزهای آخر زندگی زینب خواننده نمی‌داند که زینب دختری دارد به نام اُمامه. گمان می‌کند که یکبار باردار شده که آن هم در مسیر حرکت به مدینه سقط شده است. باز هم در داستان معلوم نیست که جنین زینب سقط شده است. نویسنده نخست می‌گوید او نگران فرزندش بود. بعد میگوید از غم از دست رفتن کودک چندماهه‌اش او را نحیف کرده بود.

بهتر است بگوییم مشرکی در خانواده پیامبر برداشتی است که نویسندگان دوست دارند از تاریخ داشته باشند. ایده‌ای دارند و نمی‌توانند از آن بگذرند. دعوت به مدارا نیاز زندگی ماست. به همین دلیل است که وسط ماجرای ابوالعاص و زینب خواننده در یک جمله معترضه سه سطری با عمر بن خطاب و نقش او در ایجاد امپراطوری بزرگ اسلامی آشنا می‌شود. یا چند صفحه بعد می‌خواند که پیامبر منتظر اسلام آوردن عمر بوده و همواره از او با احترام یاد می‌کرده است. و نیز به همین مناسبت است که نویسند‌گان خود را موظف می‌دانند که چرایی عدم حضور عثمان در جنگ بدر را تبیین کنند. نوشتن این سطور برای خوانندگانی که اکثر آنان شیعه‌اند تدبیری است در مسیر مداراجویی و مداراخواهی. تلاش برای ترویج رحمت و مهربانی در این کتاب تا جایی است که حتی عبارت «رحمةً للعالیمن» به «رحیماً للعالمین»  و رحیم نیز به مهربان ترجمه می‌شود. توجه نکرده‌اند که وجود پیامبر رحمتی است برای همه و این رحمت لزوماً به معنای مهربانی برای همه انسان‌ها نیست.

نویسندگان کتاب البته به همین مقدار بسنده نمی‌کنند و در یک اظهار نظر صریح،‌ بی‌ایمانی ابوالعاص را نه ناشی از جهل و بی‌شعوری که ناشی از آگاهی و شرافت اخلاقی او توصیف می‌کنند و او را در جایگاهی برتر از مسلمانان ظاهربین و دنیاطلبی قرار می‌دهند که از پس نام اسلام و مسلمانی در پی اموال مشرکانند. و در گامی فراتر، از زبان ابوالعاص پرده از «حقیقتی بزرگ برمی‌دارند که در ظرفیت هر ذهنی  نمی‌گنجد: می‌توان مشرک بود اما اخلاق و منشی والا داشت و می‌توان مسلمان بود اما اسلام را پستانه و حقیرانه فهمید و به همان اندازه غیربزرگوارانه و غیروالامنشانه زیست.». این جمله همه‌ی آن چیزی است که نویسندگان کتاب را برایش نوشته‌اند.

ابوالعاصی که محدثی و عبدالکریمی روایت می‌کنند، کمی مدرن می‌اندیشد، دین را به روابط اجتماعی ربط نمی‌دهد و عقیده هر کس را برای خودش محترم می‌شمارد حتی اگر آن هر کس، همسرش باشد. ابوالعاصِ این کتاب، اخلاق را بر دین مقدم می‌داند و البته ایمان را. پیامبر این کتاب نیز بیش از آنکه پیامبر جهاد باشد، خشونت‌گریز است تا جایی که حتی هیچ‌گاه در جنگ، کسی را نکشته است. این تصویر خلاف تصور رایجی است که امروزه با آن مأنوسیم و البته نتیجه توجه به یک قصه از صدها قصه در صدر اسلام. صدها قصه‌ای که شاید چندان مؤید این برداشت مدرن نباشند.

کتاب مشرکی در خانواده پیامبر، با همه آنچه کاستی‌ می‌نماید، گامی است که می‌تواند گام‌های بعدی را در پی داشته باشد. خوانش اخلاق محور تاریخ اسلام و سیره اولیاء الهی را تقویت کند، و این سبک نوشتار را که نه قصه است نه تاریخ توسعه بدهد. سبکی که شاید شریعتی سال‌ها پیش به اقتضای زمانه خودش فراوان از آن استفاده می‌کرد.


لینک مطلب در سایت الفیا