سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقد کتاب فقیهان و انقلاب ایران

رابطه مرجعیت و انقلاب اسلامی موضوعی است جذاب و آثار متعددی در این‌باره منتشر شده است. علاقه شخصی‌ام به تاریخ معاصر، روحانیت و مرجعیت و نیز استقبال نسبتا خوب فضای فرهنگی کشور از کتاب «فقیهان و انقلاب ایران» انگیزه مطالعه این کتاب را تقویت کرد.

این کتاب نوشته سید هادی طباطبایی است و پیش از آن‌که نشر کویر آن را منتشر کند، پایگاه اینترنتی مباحثات بخش‌هایی از آن را منتشر کرده بود. بر اساس تصویر روی جلد، کتاب درباره یازده نفر از مراجع دوران قبل و بعد از انقلاب اسلامی است که عبارتند از: حضرات آیات عظام آقایان سید محسن حکیم، مرعشی نجفی، سید محمدرضا گلپایگانی، میرزا هاشم آملی، سید محمد روحانی، سید عبدالله شیرازی، سید احمد خوانساری، میلانی، خوئی، شریعتمداری و سید حسن قمی.

نوشته حاضر بنای نقد مفصل ندارد و حاصل نکاتی است که هنگام مطالعه به ذهن نگارنده رسیده است.

1.       در عنوان فرعی کتاب نوشته شده: «یک نسل پس از آیت‌الله العظمی بروجردی» که شامل سه دهه 40، 50 و 60 و سال‌های نخست دهه 70 شمسی است. در این دوران علما و مراجع متعددی مورد اقبال مردم بوده‌اند. چنان که در مقدمه کتاب نیز تصریح شده که علمای دیگری نیز در این دوره بوده‌اند که کتاب به آن‌ها نپرداخته است.(ص 26) ولی نویسنده درباره منطق انتخاب این افراد و عدم ذکر بقیه علما توضیحی نداده است. و خواننده نمی‌داند بر چه اساسی صرفا باید سلوک سیاسی همین چند نفر را بخواند و چرا مثلا مرحوم آیت الله سید محمود شاهرودی مغفول مانده است. 

2.    منطق چینش مطالب کتاب نیز مشخص نیست. که چرا باید اول آیت الله حکیم نوشته شود و در آخر آیت الله سید محمد روحانی. و چرا نفر دوم آیت الله سید احمد خوانساری است و یکی به آخر آیت الله شریعتمداری؟ آیا ملاک نویسنده اهمیت بیشتر شخص بوده است؟ یا تعداد مقلدانش؟ یا فعالیت بیشتر؟ یا مثلا زمان تولد یا زمان درگذشت؟

3.   هیچ یک از مراجع مورد بحث معرفی نشده‌اند. حتی در حد زمان تولد و مرگ. به نظر می‌رسد لازمه نوشتن چنین کتابی آن است که در هر بخش دست‌کم در حد یک صفحه شخصی که محور گفتگو قرار گرفته معرفی شود تا ذهن خواننده‌ای که آن دوران را درک نکرده یا اطلاعات کمی از حوزه علمیه و مراجع دارد استفاده بیشتری از کتاب داشته باشد. روشن است که با این حال نمی‌توان انتظار داشت این کتاب بگوید که این مراجع شاگرد کدام مکتب فقهی و چه شخصیتی بوده‌اند و تحرکات سیاسی آن‌ها تابع کدام نظام معرفتی و فقهی خاص بوده است.

4.    یکی از مشکلات واضح کتاب نقص و ضعف در ارجاعات است. به عنوان مثال با وجود این همه سند منتشر شده و بایگانی روزنامه‌های آن دوران، نویسنده کتاب متن تلگراف شاه به آیت الله حکیم را از خاطرات مرحوم موسوی کرمانی آدرس داده است. و مدعی شده است که شاه آقای حکیم را «اعلم علمای کره زمین، حجت خدا و جانشین امام زمان!» خطاب کرده است. (ص28) فارغ از این که به سادگی می‌توان فهمید چنین تعبیراتی بعید است که از شخصی در جایگاه محمدرضا پهلوی صادر شود، نویسنده محترم می‌توانستند با مراجعه به اسناد نشان دهند که عبارت‌های گزارش‌شده در متن تلگراف وجود ندارد. متن تلگراف منتشر شده در روزنامه اطلاعات شماره 10466 چنین است:

 

  «جناب مستطاب حجت الاسلام آیت الله سید محسن طباطبایی حکیم دامت برکاته – نجف

خبر درگذشت حضرت آیت الله العظمی حاجی آقا حسین طباطبایی بروجردی موجب کمال تأسف و تأثر ما گردید. بدین وسیله این ضایعه را به جناب مستطاب عالی و جامعه روحانیت تسلیت گفته و شوکت و عظمت روزافزون عالم اسلام را از درگاه قادر متعال مسئلت داریم»

 

نویسنده هم‌چنین، تخفیف حکم شهید مهدی عراقی به توصیه آیت الله حکیم را به خاطرات مرحوم آیت الله طاهری خرم‌آبادی ارجاع داده است. چنان‌که تخفیف حکم سیدکاظم بجنوردی را به خاطرات عمید زنجانی، و نجات محی الدین انواری از اعدام را از خاطرات مرحوم حسینی همدانی آدرس داده است. در حالی که برخی از این افراد خود خاطراتشان را منتشر کرده‌اند. (ص31)

5.    یک دست نبودن استفاده از عناوین و القاب نیز از نکاتی است که از ارزش کتاب کاسته است. مثلا در مواردی از کتاب برای امام خمینی از تعبیر «امام» استفاده شده است در حالی که متن خاطره مربوط به سالهای قبل از انقلاب و قبل از اشتهار لقب امام برای بنیان‌گذار جمهوری اسلامی است. به عنوان نمونه نویسنده با تکیه بر خاطرات آیت الله مومن می‌گوید آقای طاهری خرم‌آبادی بعد از چند روز شرکت در درس آقای شریعتمداری گفته است انصافا ایشان باید پیش امام! مکاسب بخواند.(ص298) با این همه جالب است که از زبان آیت الله یزدی نوشته‌ است: مرحوم خمینی! هم زبان به اعتراض علیه شریعتمداری گشوده بود.(ص284). این ناهماهنگی اختصاصی به امام خمینی ندارد و درباره سایر مراجع نامبرده نیز معیاری برای چگونگی استفاده از القاب و عناوین مشاهده نمی‌شود.

6.    اشتباهات تایپی به نوعی گریزناپذیر می‌نماید ولی گاه این اشتباهات موجب اخلال در متن یا اشکالات دیگر می‌شود؛ در صفحه 38 در انتهای متن پیام آیت الله حکیم نوشته شده: انا لله و انا الیه الراجعون. (مشخص نیست که «ال» بر سر کلمه راجعون ناشی از اصل پیام است یا در انتقال پیام به کتاب این اشکال رخ داده است. یا در صفحه 55 تعبیر «اعلمیت» به کار رفته در حالی که ظاهرا منظور «علمیت» است. زیرا چندان مرسوم و بلکه معقول نیست که شخصی مثل آیت الله حکیم درباره میزان اعلمیت یک عالم دیگر سوال بپرسد.

7.    کتاب «فقیهان و انقلاب اسلامی» یک کتاب تاریخی محسوب می‌شود ولی متأسفانه در بسیاری از موارد عاری از هر گونه «تاریخ» است و زمان رخداد وقایع مشخص نیست. خواننده این کتاب باید از قبل، انقلاب و تاریخ آن را بشناسد. مثلا مشخص نیست دیدار معروف فرح پهلوی با آیت‌الله خوئی در چه سالی اتفاق افتاده است. معلوم نیست آقای میلانی در چه زمانی از شدت مبارزه خود کاسته است. در صفحه 125 از دستگیری آیت الله قمی صحبت شده بدون تعیین زمان دستگیری.

8.    نقد دیگری که می‌توان بر کتاب وارد کرد مستند نبودن برخی ادعاهای مهم است؛ به گفته نویسنده در صفحه 140 کتاب، شهید مطهری گفته بود که باید چند نفر از این طاغوتی‌ها به زمین بیفتند تا روحیه مردم بازسازی شود. و پس از آن ادعا شده که امام نظر آقای مطهری را تایید کرده بود. نویسنده این ادعا را مستند نکرده است. و با گزارشی که خود در صفحات بعدی می‌دهد که امام مخالف ترور بود نیز سازگاری ندارد. نمونه دیگر تصریح به دستگیری امام چند ماه بعد از آزادی از دستگیری و حصر اول دوباره دستگیر و بعد از پنج روز آزاد شد. این ادعا نیز بدون استناد ذکر شده است.(ص131) و گویا اصولا این ادعا صحیح نیست. زیرا امام خمینی دوبار دستگیر شده‌اند که بار اول در خرداد 1342 بود که به حصر و سپس آزادی ایشان منتهی شد، و بار دوم هم در آبان 1343 که به تبعید طولانی مدت تبدیل شد.

9.    برخی اشکالات جزئی‌ و موردی نیز در کتاب مشاهده می‌شود؛ مثلا در صفحه 258 از تعبیر هواداران آیت الله شیرازی استفاده شده است. ولی مشخص نیست که منظور کدام آیت الله شیرازی  است. یا ماجرای دیدار مرحوم سید محمد حسین علوی بروجردی با مرحوم آیت ‌الله خوئی یکبار در صفحه 256 و یکبار در صفحه 260 آمده است و مشخص نیست که چرا این ماجرا تکرار شده و البته بار نخست با نام کامل «سید محمد حسین علوی طباطبائی داماد مرحوم آیت الله بروجردی» و بار دوم با عنوان «سید محمد حسین بروجردی از علمای ساکن تهران». و احتمالاً خواننده نا آشنا نخواهد دانست که این‌ها یک نفر هستند.

 

لینک مطلب در سایت مباحثات