سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خرداد و خاطره

 از اوّلش چیزی به  خاطر ندارم

 ولی دومش خاطره زیاد داشت و هشت سال ما را با نام خاتمی عجین کرد. خوب بود یا بد بماند برای یک وقت دیگر به هر حال دوم خرداد روزی است به یاد ماندنی حتی برای ناطق نوری و البته من که به خاتمی رأی نداده بودم و یقیناً برای بسیاری دیگر.

سومش هم یادآور حماسه‌ای است که قطعا از دومش مهم‌تر است. از مدرسه برمی‌گشتم و فکر می‌کنم کلاس سوم بودم دیدم در مقابل پایگاه بسیج محل مشغول ساختن چیزی هستند و گویا تزیین می‌کنند. پرسیدم چه خبر است و جوان لباس خاکی به تن گفت که خرمشهر آزاد شده. نمی‌دانم تأثیر فضای آن‌روز بود یا همیشه این‌طور بوده زیرا من با تمام کودکی‌ام آن روز را شاد بودم و فراموشش نخواهم کرد. این خاطره شاید ابتدا طعم پیروزی داشت ولی بعدها که ممد نبودی را شنیدم وبا نام جهان‌ آرا آشنا شدم این  خاطره رنگ حماسه به خود گرفت که بسی برتر از پیروزی و فتح خاک است.

هفتمش‌ هم هر چهار سال یکبار با افتتاح مجلس همراه است و البته بحث‌های سیاسی پیرامون.

چهاردهمش هم به خوبی یادم هست که صبح امتحان انشاء داشتم سال دوم دبیرستان و پدرم سراسیمه به منزل آمد که پیراهن مشکی ام کو؟؟  

 از آن روزها خاطره فراوان دارم و چه همتی کردم که توانستم خیلی از روزنامه‌های آن ایام و عکس‌هایش را برای خودم جمع کنم. همان شب را به خاطر دارم و آرامشی که با اعلام خبر رهبری آیت الله خامنه‌ای در خودم یافتم. از آن یک روز آن‌قدر خاطره جسته و گریخته و صحنه تار و روشن در ذهن دارم که بی‌ هیچ شکی آن را  طولانی ترین روز عمر من کرده است. به خوبی به یاد دارم که صدای کلاغ‌ها به گوشم نمی‌رسید شاید هم من نمی‌شنیدم.

پانزدهمش شاید مهم تر باشد چون دوم و سومش و بیست و هفتم‌اش همه وابسته به همین یک روز‌اند که اگر نبود و نبودند کفن‌پوشان آن روز شاید امروز حتی نشانی از برخی چیزها که مقدسشان می‌دانیم نبود.

هجدهم و بیست‌و یکم‌اش برایم با انتخابات یکی ‌شده‌ است. دوم خاتمی و دوم هاشمی و البته توکلی و جاسبی که در هر دو شریک بودند.

بیست و هفتمش احمد ی‌نژاد را به عرصه آورد. برای قضاوتش هنوز زود است لااقل برای من که به او رأی نداده‌ام.

بیست و نهم‌اش یادآور شریعتی است. شیعه یک حزب تمام،و تشیع صفوی و تشیع علوی، زر و زور و تزویر، انتظار مذهب اعتراض، حسین وارث آدم، فاطمه فاطمه است و ....  . آخ که چقدر من درباره این آدم با این و آن بحث کرده‌ام.

سی و یکم‌اش هم چمران. شمع سوزان عرفان و خلوص و از همه چیز گذشتن برای نجات دیگران و خویشتن و بالاخره سوختن و البته افروختن.