سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عارف جنگجو یا ...

یک وقتی در کلمات شهید بهشتی خوانده بودم که عرفان صحیح خانقاهش آهنگری‌هاست، خانقاهش بازی دراز است. این بازی دراز نام منطقه‌ای جنگی بود. یافتن مصداق برای این جمله کار آسانی نبود. اصطلاح عارف جنگجو را هم کلمات دکتر حسین نصر دیده بودم که مصداقش را عارفی از شمال آفریقا (احتمالا الجزایر)معرفی کرده بود. ولی آْن چه اونشان داده یک صوفی است که به اقتضای زمانه و وظیفه وارد دفاع از سرزمین خود شده بود. ولی من هر چه گشتم مصداقی روشن تراز امام ندیدم. امام به گونه‌ای با دنیا به مفهوم مادی و پست آن برخورد کرد که به تعبیر حافظ جز حیرتم نیفزود. بوده‌اند کسانی که هم چون عارف الجزایری برای مدتی از کنج عزلت خارج شده و با دشمن جنگیده باشند ولی این که کسی به تمامی مظاهر دنیا نزدیک شود و با آن تماس برقرار کند و در عین حال باز هم عارفش بخوانند و بدانند من نمی‌شناسم( البته اطلاعاتم کم است) . امشب برنامه صندلی داغ را می دیدم که آقای رحیمیان از اعضای دفتر امام خمینی میهمانش بود و از رقم‌های میلیاردی سال‌های دهه 60 در زندگی امام گفت که بسیاری هدیه به شخص ایشان می‌شد. در کنار آن وجوه شرعی می‌آمد و بیافزایید قدرت ایشان را بر برداشت از وجوه دولتی. در کنار این ارقام توجه کنید که امام به بالاترین مقام دنیوی یعنی ریاست بر یک کشور پر جمعیت و ثروت‌مند نیز رسید و بلکه برای دست‌یابی به این قدرت مبارزه کرد. در کنار این‌ها کسانی بودند که حاضر شدند جان خود را برای شخص امام (توجه کنید) فدا کنند. یعنی امام قدرت دیگری نیز داشت که بسیاری از سردمداران دنیا ندارند و آن اعتماد مردم به ایشان بود که هر چه می‌کرد کسی حتی به او شک نمی‌کرد.  دست او برای هر گونه بهره‌مندی از دنیا با تمام زوایایش( لعب و لهو و زینت و تفاخر و تکاثر در اموال و اولاد) باز بود ولی معجزه امام این‌جا خود را نشان داد. امام با اوائل طلبگی خود فرقی نکرد. آیا می‌توانید وارد دریا شوید و تا اعماق آن فرو بروید ولی آب شما را خیس نکند؟ باز هم به مدد حافظ :

آشنایان ره عشق در این بحر عمیق      غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده

این که این عرفان چگونه به دست می آید داستان دیگری است ولی شاید بتوان ریشه آن را  در کلمات خود امام  که برگفته از قرآن است جستجو کرد عمل به موعظه خداوند که فرمود برا ی خدا قیام کنید دو نفری، یا تنها.


هشدار smsی

در برخی از مسائل همیشه از قافله عقبم. یکی‌اش همین موبایل که تازه تهیه کرده‌ام. یکی از اولین پیام‌هایی که دریافت کردم این بود که ورود شما را به کانون sms گرامی می‌داریم. بهانه‌ای شد برای این نوشته.

دنیای مدرن دنیای افزایش و تقسیم گسترده امکان‌ها ست. و از سوی دیگر این امکان‌ها براساس ریشه و بنیاد مدرنیسم یعنی اومانیسم و نیز اندیویدوآلیسم یا همان فردگرایی شکل می‌گیرند. یعنی امکاناتی ایجاد می‌شود و توسعه می‌یابد که در مسیر توسعه‏ی فرد محور باشد. چندین سال پیش وقتی کتاب بی‌ارزشی می‌دیدم فوری می‌گفتم خیانت صنعت چاپ. زیرا وقتی به گذشته نگاه می‌کردم می‌دیدم هر اثری که مانده و ماندگار شده ارزشمند است و روشن است که یکی از علل این ارزشمندی آن است که اصولا امکانات آنقدر نبوده که هر کتاب و مطلب بی‌ارزشی استنساخ شده و به یادگار بماند. ولی با آمدن صنعت چاپ این امکان عمومی‌تر شد و هر فردی فقط با داشتن سرمایه مادی می‌توانست اثری از خود منتشر کند. با گسترش این صنعت اوضاع بدتر شد و دیگر آن سرمایه هم چندان قابل اعتنا نبود که اینترنت آمد و سایت و وبلاگ شخصی که اصلا هزینه ندارد و هر کس هر چه دلش خواست می‌نویسد از آیه قرآن تا فحش به مقدسات و از لطیفه تا سکس و خلاف اخلاق و از سیاست تا ... . و از آن‌جا که روشن است که همه افراد سخن با ارزشی برای گفتن ندارند اوضاع کم کم این شد که می‌بینیم. به گفته شهید آوینی هر چه می ‌نویسیم حدیث نفس است و وقتی کسی چیزی در نفسش‌ نیاندوخته تا قابل عرضه باشد، طبیعی است که نفسانیت خود را فریاد خواهد زد چون فرصتی نداشته که به جز نفسانیت خویش، چیزی در اندرونش پرورش دهد. مثل کسی که مغازه دارد ولی کالایی برای عرضه ندارد به همین دلیل تنها روی چارپایه می نشیند و هر کس که می‌گذرد فروشنده را می‌بنید و کالای دیگری در بین نیست. با این همه توسعه عالم مدرن هدیه جدید خود یعنی موبایل را عرضه کرد که هر چند قدیمی تر از اینترنت است ولی به دلیل شرایط خاص ما در ایران گسترش موبایل پس از اینترنت صورت گرفت. ره‌آورد این میهمان جدید sms  بود. این پدیده خیلی‌ها را نگران کرده، نگران اخلاق، فرهنگ، سیاست و حتی نگران زبان فارسی و رسم الخط آن. من ولی نگاهم معطوف به جای دیگری ‌است. امروزه میلیون‌ها ایرانی چون کالایی برای عرضه ندارند خود را در smsهایشان فریاد می‌‍زنند. مواظب شخصیتی که همراه پیامتان می‌فرستید باشید.


عادت به دین

دخترم کلاس دوم است و همه روزه گزارشی از کارهایش را به مدرسه میدهد که یکی از آنها مسواک زدن است. گاهی فقط برای این که در دفتر روزانه‌اش نوشته شود که مسواک زده، مسواک می‌زند به گونه‌ای که یک دقیقه هم طول نمی‌ کشد. به این رفتار او فکر می‌کردم که دیدم گاهی خودم هم همین طور هستم یعنی خیلی با عجله مسواک می‌زنم و گاهی چند ثانیه بیشتر نمی‌شود و دیدم که علتش فقط این است که به لحاظ روانی نمی‌توانم بدون مسواک زدن بخوابم و این کار روان مرا آسوده می‌کند بدون این که واقعا کار مفیدی کرده باشم. همین اتفاق در مورد شستن دست قبل از غذا نیز گاهی تکرار می‌شود. با کمی دقت دیدم که ما گاهی در نماز و روزه و سایر عبادات نیز همین طور عمل می‌کنیم یعنی یک فشار درونی که بیشتر روان‌‌شناختی است تا ناشی از ایمان و باورهای استوار دینی،باعث می‌شود که ما با عجله نمازی بخوانیم فقط برای این که  نماز خوانده باشیم. و اگر نخوانیم فشار روانی و نگرانی آزارمان می‌دهد امام صادق در روایتی می‌فرمایند گاهی انسان چنان به نماز و روزه‌اش خو می‌گیرد که از رها کردنش وحشت می‌کند و توصیه می‌کنند که «فریب چنین نماز و روزه‌ای را نخورید». دین‌داری چیز دیگری است. هر عمل عبادی باید انتخاب شود آن هم انتخابی آگاهانه .

حدیث امام را می‌توانید در میزان الحکمة حدیث 10194 ببینید.


مصرف معنویت

یکی از مشغولیت‌های فکری‌ام رفتارهای دینی و ارتباط آن با اصل دین و نیز روان‌شناسی انسان‌هاست، به خصوص وقتی این رفتارها شکل جمعی به خود بگیرند. بر همین اساس مدت‌هاست به این فکر می‌کنم که آن‌چه در جامعه ما می‌گذرد واجد چه معنایی است؟ رشد روزافزون هیئات مذهبی و به تبع آن تولید فراوان مداح، فروش عکس‌های مداحان هم چون عکس‌های هنر پیشه‌ها، ترویج بیش از حد شمایل اهل بیت، گرایش شدید به فرقه‌های عرفانی و ذن و یوگا و کتاب‌های اشو و ... ، تبدیل شدن اعتکاف در نیمه ماه رجب به یک رفتار عادی و همه گیر، فروش بالای کتاب‌هایی درباره زندگی عرفا و بزرگان اهل معنا و چاپ چندین باره آن‌ها، حضور میلیونی مردم در مسجد جمکران، زنگ بسیاری از موبایل‌ها صدای مداحی است و ...
برخی این روند را مطلوب و نشانه رونق بازار دین می‌دانند ولی من بسیار نگرانم که این رفتارها نشانه‌های بالینی یک بیماری باشد، بیماری بدخیمی به نام دین گریزی با نام دین داری. پارادوکس عجیبی است هم دین هست و هم نیست. درست مثل جامعه آمریکا که نسبت به اروپاییان، هم بیشتر به کلیسا می‌روند و هم تعداد بیشتری خود را معتقد به خدا می‌دانند و این باور را تا روی اسکناس‌ها هم کشیده‌اند. در حالی که هم به لحاظ نرخ و هم به لحاظ فراوانی، آمریکا جرم خیز‌ترین کشور دنیاست. در آمریکا هم کتاب مولوی جز پر فروش‌هاست. این گرایش به معنویت منهای دین را من بسیار خطرناک می‌دانم و معتقدم سکولاریزاسیون در عالم اسلام خود را به این صورت نشان خواهد داد، یعنی تبدیل دینی که ریشه‌اش باور است به دینی که تمامش مناسک و حداکثر رابطه خصوصی با خداست. و به نظرم هیچ لزومی ندارد که ما شبیه اروپا بشویم و مناسک دینی را تعطیل کنیم بلکه در عین این که ذاتاً سکولار می‌شویم ولی ظاهراً دیندار می‌مانیم. هم فال است و هم تماشا.من مانده بودم نام این پدیده را چه بگذارم که دیدم سید حسین نصر ، در کتاب در جستجوی امر قدسی آن را مصرف گرایی معنوی می‌خواند که پسندیدم ولی ترجیح دادم معنویت گرایی مصرفی بخوانمش. در جامعه ما برهنگی و بدحجابی، کاهش عمل به دین به ویژه در عرصه‌های اعمال ظاهری مثل نماز و ...، رشد فراوان فسادهای مالی و ...  غوغا می‌کند و در عین حال سید جواد ذاکر نامش همه جا هست و همه آن‌ها که اهل دیانت از این سنخ هستند سی.دی هلالی را می‌بینند و بعد هم سی.دی هنر پیشه سریال نرگس را.

علت این فرایند خود داستان دیگری دارد که بماند برای شاید وقتی دیگر...


ایران و تراژدی

 اصطلاح انسان پرومته‌ای به افسانه پرومتئوس باز می‌گردد؛ پرومتئوس کسی است که آتش را از خدایان می دزدد و به ژرف ترین معنا با آنها در می‌افتد. ... یعنی گونه‌ای خودنمایی بشری در برابر خداوند که با دوره نوزایی در غرب ظهور می‌کند و برجسته ترین ویژگی فهم انسان جدید غربی از خودش به شمار می‌آید.
اما در فرهنگ ایرانی – چه در دوره زرتشتی و چه در دوره اسلامی- ... هیچ نوشته‌ای درباره مفهوم سرپیچی انسان علیه خداوند در این دیار نمی‌یابیم. شنیدنی است که هم در زبان عربی و هم در فارسی واژه‌ای برای «tragedy» نداریم و امروزه خود تراژدی را به کار می‌بریم. چرا این واژه در زبان فارسی نیست؟ ما برای آن‌چه از زبان یونانی ترجمه می‌شد معادل‌های بسیاری داریم و زبان فارسی بسیار غنی است. دلیل این امر آن است که مفهوم تراژدی یونانی با نبرد انسان علیه خدایان و علیه سرنوشت سر و کار داشت چنان که در نمایشنامه‌های بزرگ یونان می‌بینیم. اتفاقی نیست که ما این واژه را در فارسی نداریم عقیده به این که انسان  می‌تواند در برابر خدایان و در برابر خداوند سر به نافرمانی بگذارد چیزی است که با جهان بینی ایرانی یکسره ناسازگار است. در هیچ کدام از ادیان ایرانی پیش از اسلام ، یعنی آیین زرتشت، مانویت، و بعدها تفسیر زروانی از آیین زرتشت، و آیین مزدک تا آن اندازه که این ادیان را میِ‌شناسیم، می‌دانیم که در آن‌ها اثری از مفهوم پرومته‌ای نیست. آرمان کیومرث یا انسان ازلی در مقام الگوی بشر همواره با فرمانبرداری از خداوند و اهورامزدا همراه بود.(ص 212)

برشی از کتاب در جستجوی امر قدسی، گفت و گوی رامین جهانبگلو با سید حسین نصر. که این روزها مشغول خواندنش هستم.


درخت جاودانگی!!

داستان خلقت آدم نکات بسیار آموزنده‌ای دارد. که دقت در آن‌ها می‌تواند راهگشای برخی از مشکلات اخلاقی و دینی و حتی اجتماعی باشد.

به عنوان مثال وقتی شیطان قصد فریب آدم و حوا را داشت. قسم خورد که من خیر خواه شما هستم. «و قاسمهما انی لکما لمن الناصحین». و نیز برای اغوای ایشان بر دو گرایش اساسی در انسان تکیه کرد، میل به جاوادانگی و سلطنت کهنه ناشدنی. «هل ادلکم علی شجرة الخلد و ملکٍ لا یبلی». شاید نکته اصلی در درون آدم  که او را به سوی شجره ممنوعه کشید همین میل به جاودانگی بود. و به همین سبب بود که شیطان این درخت را  درخت جاودانگی نامید.

نکته دیگر آن است که وقتی این دو نفر اولین خطا را انجام دادند زشتی‌های جسمشان هویدا شد و تلاش کردند که خود را با برگ درخت بپوشانند. در حالی که قبلا هم لباسی نداشتند ولی چیزی نمی‌دیدند. با توجه به آیه « ولباس التقوی ذلک خیر»، لباس تقوا بهتر است. شاید بتوان نتیجه گرفت تقوا باعث می‌شود که عیوب انسان مخفی باشد و بی تقوایی پرده‌های انسان را می‌درد. این مضمون در چندین روایت در اصول کافی آمده است.


حرفی از آن هزاران ...

باور ندارم که داستان‌های تذکرة الاولیاء عطار مستند تاریخی داشته باشد، برخی از آن‌ها به شدت غیر عقلانی‌اند و برخی انسجام درونی ندارند و برخی نیز با موازین و باورهای شرعی موافق نیستند و ...  بالاخره پذیرش بسیاری از آن‌ها مشکل است. با این همه از خواندن آن لذت می‌برم و گاه درس می‌گیرم. به عنوان نمونه؛
 رابعه گفت کلابه ریسمان رشته بودم تا بفروشم واز آن قوتی سازم، بفروختم و دو درست سیم بستدم، یکی دراین دست گرفتم، یکی در آن دست، ترسیدم که اگر هر دو در یک دست گیرم، جفت گردد و مرا از راه برًد.
و نیز
گفتند: حسن (منظور حسن بصری) می‌گوید که اگر یک نَفَس در بهشت از دیدار حق محروم بمانم چنان بنالم و بگریم که جمله اهل بهشت را برمن رحمت  آید، رابعه گفت: این نیکوست اما اگر چنان است که اگر در دنیا یک نفس از حق غافل می‌مانَد همین ماتم و گریه و ناله پدید می‌آید، نشان آن است که در آخرت چنان خواهد بود که گفت و اگر نه چنان است، نه.