سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیش بینی سال 87

1. مرحله دوم انتخابات مجلس هشتم برگزار میشود و باز هم اصولگرایان برنده می‏شوند البته این احتمال هم هست که اصلاح طلبان برنده شوند یا با هم شریکی مجلس را تقسیم کنند‏
2. تورم کنترل می‏شود. البته یک احتمال هم هست که کمی و فقط خیلی کم تورم اضافه شود.
3. ما با علی دایی قهرمان آسیا و جهان در سطح ملی و باشگاهی می‏شویم.در این مورد هیچ احتمال دیگه‏ای درکار نیست.
4. زمستان سختی خواهیم داشت، البته ممکن است خیلی هم سخت نباشد.باید ببینیم هواشناسی چه می‏گوید.
5. افراد فراوانی از دنیا می‏روند.
6. تعداد بیشتری به دنیا می‏آیند.(لااقل تا حالا این طور بوده)
7. ساعت رسمی کشور یک ساعت جلو کشیده می شود شاید هم نشود هر دو احتمال هست.
8. من پایان نامه ام را خواهم نوشت( بزک نمیر بهار می‏آد ... )،‏با این احتمال که مثل دو سال گذشته ننویسم.
9.نسبت به سال گذشته وبلاگ من بیننده بیشتری خواهد داشت، شاید هم فرقی نکند و این احتمال هم می‏رود که بینده‏ها کمتر شوند.
10. رئیس جمهور باز هم به ونزوئلا سفر خواهد کرد همین طور چاوز به ایران خواهد آمد. در این مورد هم احتمال دیگری در کار نیست.
11. می گویند ملا نصر الدین گفته بود که من و زنم بهتری منجم و پیشگو هستیم، وقتی ابری پیدا شود من می‏گویم می‏بارد و او می‏گوید که نمی‏بارد و بالاخره یکی از آنها محقق می‏شود.

به هر حال یاد همه درگذشتگان سال ماضی را گرامی می‏دارم به ویژه مراجع و علمای بزرگ حوزوی و دانشگاهی را و برای همه علو درجات آرزو می‏کنم و امیدوارم که همه ما سال بهتری را تجربه کنیم. در روایت آمده که هر کس دو روزش با هم مساوی باشد مغبون است و اگر کسی فردایش بدتر از امروز باشد ملعون. خدا کند که ما جزو هیچ  یک نباشیم. برای همه به روزی و پیروزی می‏خواهم. یادمان باشد که:

ز کوی یار می‏آید نسیم باد نوروزی   از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

و با یاد آن غایب از نظر بخوانیم که:

نه لب گشایدم از گل نه دل کشد به نبید     چه بی نشاط بهاری است که بی رخ تو رسید
بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد           ز بس که خون دل ز چشم انتظار  چکید


شاه ما و شاه بعضی‏ها!!

این یکی دو روز تعطیل یکی از کارهایم خواندن کتاب «دخترم فرح» بود. خاطرات فریده دیبا مادر فرح پهلوی. نکات جالبی برایم داشت یکی فساد فراوان جنسی که تا این حدش برایم  قابل تصور نبود و گاهی هم که این  چیزها را می‌شنیدم خیلی باور نمی کردم. نکته جالب دیگر نگاهی بود که شاه به برخی از افراد داشت. از  جمله نیکلاى چائوشسکو حاکم رومانی. این فرد در اویل دهه هفتاد شمسی و بعد از فروپاشی شوروی سابق در شورش‌های کشورش کشته شد و جالب آن‌که چند روز قبل از این که کشته شود میهمان جمهورى اسلامى بود و تا برگشت دستگیر و اعدام شد و داستانى برای سیاست خارجه ایران و دکتر ولایتی وزیر خارجه وقت درست کرد. بگذریم! به گفته این کتاب شاه دو نفر را دیوانه مى‌دانست یکى قذافى رهبر لیبى و دیگرى همین چائوشسکو، ولى چرا؟ زیرا چائوشسکو معتقد بوده است که بهتر است به جاى غرب روى پاى خودمان بایستیم. همین. مثلا در بازدید از کارخانه تولید پیکان وقتى دیده که همه قطعات آن وارداتى هستند به شاه گفته که من اگر جاى شما بودم اسب پروروش مى‌‌دادم ولى ماشین وارد نمى‌‌کردم. یا وقتى که شاه در رومانى از کارخانه اتومبیل سازى دیدن کرده و دیده که اتومبیل‌ها کوچک‌اند و خیلى پیشرفته نیستند و علت را پرسیده چائوشسکو جواب داده که ما این‌ها را خودمان می‌سازیم و وابسته به ابر قدرت‌ها نیستیم. به هر حال شاه ماست دیگه چه میشه کرد؟

نکته جالب دیگر این کتاب داستان بدبختى و سرگشتگى شاه و خانواده‌اش بعد از پیروزى انقلاب است که بسیار عبرت‌ آموز بود. در ضمن کتاب تلاشى است براى تطهیر فرح و در درجه بعد شاه و مقصر نشان دادن دیگران به خصوص هویدا. وقت کردید بخوانید بد نیست.


عرفان اجتماعی

غیر اجتماعی بودن عرفان هم حرف رایجی است که ناشی از عدم شناخت صحیح عرفان ماست.عرفان همواره با مظلومیت سوء فهم مواجه بوده. عرفان بدون اجتماع یعنی چه؟ اصلاً مظهر خداوند انسان است و اگر انسان نبود خداوند ظاهر نمی‌شد. انسان هم قائم به اجتماع است.انسانِ فرد نداریم. همان‌گونه که زبان خصوصی نداریم. ویتگنشتاین این کلمه را خوب فهمیده بود که زبان خاص نداریم.... او می‌گوید: نه تنها زبان خاص وجود ندارد بلکه اصلاً امکان هم ندارد. تا خدا تکلم کرد- در آغاز کلمه بود و کلمه خدا بود- و کلمه پدیدار شد، جامعه پیدا شد. سخن مخاطب می‌خواهد. جامعه می‌تواند از دو نفر شروع شود، یک گوینده و یک شنونده و میلیاردها نفر را هم می‌تواند شامل شود. هر جا که سخن هست جامعه هست و عرفان هم با زبان بیان شده و همیشه در متن جامعه بوده. البته غلظت ورود و دخول عارفان در جامعه کم و زیاد شده و این هم به خاطر شرایط زمان و مکان بوده. ما اصلاً عارف منزوی نداریم. به هیچ وجه. پس این حرف که عرفا رفتند وگوشه نشین شدند حرف بی‌ربطی است. هر عارفی که حرفی زده و زبانی داشته در جامعه بوده. البته باید شرایط زمان را سنجید و شاید بشود حتی به بعضی حق داد که وارد شلوغ بازار بعضی جوامع نشوند. وقتی جامعه چنان منحط باشد که امر دائر بر این باشد که من یا خانه نشین شوم یا همرنگ این جامعه منحط شوم ترجیح می دهم خانه نشین شوم و منحط نشوم. بله،اگر قدرت اصلاح داشته باشم باید اصلاح کنم. بررسی تاریخی رفتارهای عرفا هم بسیار مشکل است واز حوصله این بحث خارج است. اما شخصاً قبول ندارم که لااقل در عرفان ما جامعه گریزی وجود داشته باشد. ما در عالم عرفان سرآمد روزگاریم و من در دنیا برای عرفایی که در فرهنگ اسلامی ما بزرگ شده‌اند نظیری نمی‌شناسم. این‌ها حقیقت است و خودپرستی واغراق هم نیست.

بخشی از مصاحبه دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی یکی از چند شخصیتی که می‌پسندم درباره قیصر امین پور در پیش شماره ماهنامه راه. که اتفاقی به دستم رسید و خواندم.


حسینی یا هیئتی؟

برف آمد. تاکسی‌ها در خانه خوابیدند و آن‌ها که کار کردند به جای کار نکرده‌ها هم کرایه گرفتند. برف آمد، تاکسی تلفنی محل ما دو هفته کارش را تعطیل کرد. برف آمد، شایع شد که شاید گاز قطع شود و نان پیدا نشود، مردم صف‌هایی تشکیل دادند که حافظه‌ام شبیه‌اش را یاد نداشت. برف آمد، قیمت زنجیر چرخ چند برابر شد. برف آمد و محرم شد باز هم محرم همان شور و حال همیشگی را داشت، شاید هم بیشتر. مردم ما نشان دادند که حتی اگر بسیاری از موازین انسانی و اسلامی را زیر پا بگذارند از محرم و مراسم آن و هزینه‌های فراوان و بدون چشم داشت آن نخواهند گذشت. به ویژه از قیمه پلو آن. آری ملت ما ملتی است حسینی !!!! البته اگر منظور از حسینی همان هیأتی باشد. ما همه ساله خرج می‌کنیم، خیلی زیاد. از خواب و کار و کسب می‌زنیم تا شب به هیئت برسیم. هیئت‌ها با هم مسابقه می‌گذارند. ولی صبح که شد ما همان آدم دیروزیم. روزی در یکی از ترافیک‌های سنگین روزمره، راننده‌ای طبق معمول دیگری را متصف به صفت ... کرد و جواب شنید که ... جد و آبادته. اولی(با عرض معذرت از همه) جواب داد که جد و آبادم امام حسینه. کنایه از این که سید هستم. هنوز بعد از دو سال عصبانیتم باقی است. این نمونه‌ها نشان می‌دهد ما بیشتر هیئتی هستیم تا حسینی. خیلی مذهبی‌ها هم همین طورند. کسی را می‌شناسم که جزو مشتری‌های ثابت مسجد و نماز اول وقت بود. ولی صبح‌ها که شیر یارانه‌ای توزیع می‌شد باید می‌دیدید که چگونه چندین برابر سهمیه‌اش را می‌گرفت و بسیاری بدون شیر می‌ماندند. آن بنده خدا هیچ شکی در صحت کارهایش نداشت. و از این دست آدم‌ها فراوانند. مشکل اصلی جای دیگری است. ما همان طور که دین را با نماز و روزه و حداکثر مسجد رفتن اشتباه گرفته‌ایم، حسین را هم با عزاداری یکی دانسته‌ایم. و گاهی هم عزاداری را با رسم و رسومات به یادگار مانده از گذشته‌ها.


منبر،سیاست،حاج منصور

محرم سال 1418 یا همان اردیبهشت 76 خودمان بود و من هم به همین مناسبت تبلیغ رفته بودم. 76 یعنی انتخابات دوم خرداد. فراموش نمی‏کنم این جملات حاج منصور ارضی رو که  در بیت رهبری خطاب به ایشان می‏گفت جمعه دیگه عاشورای دوم ماست و همه ما می‏ریم و پای صندوقهای رای به نامزد اصلح که همون نامزد مورد تایید جامعه مدرسینه رای میدیم. منظورش ناطق نوری بود. من البته پای تلویزیون بودم و می‏دیدم. همان سال 76 روحانیون فراوانی مبلغ ناطق نوری بودند  و عده‏ای هم برای خاتمی و ری شهری کار می‏کردند. من با این که هوادار ری‏شهری بودم به این اصل هم اعتقاد داشته و دارم که منبر و روضه مخصوص تبلیغ دین است، نه سیاست روزمره و بدتر از آن تبلیغ کاندیداها. با این حال طبیعی است که کسی به مبنای من کاری ندارد و هر کسی کار خودش را می‏کند. روحانیون هم در آن موقعیت کاری کردند که تا سالها اثر آن در دل و جان مردم ماند و من هنوز هم باید برای مردم کلی فلسفه ببافم که نه چپم نه راست بلکه مبلغ دین خدا هستم هر چند اهل سیاست هم باشم و هواداری کسی را هم بکنم ولی اصل هویت من تبلیغ دین است.

 چند روز پیش باز هم حاج منصور به پای یک سیاستمدار دیگر پیچیده و متلکی پرانده است، قبلا هم جسته و گریخته چیزهایی دراین زمینه شنیده بودم که هاشمی رفسنجانی یا دیگران را مورد لطف خودش قرار داده بود.  من ضمن این که با حرف‏های حاج منصور مخالفم ولی با حرف زدنش موافقم چون معتقدم سیاست عرصه عمومی است و وقتی کسی حق رأی دارد، حق تبلیغ و اظهار نظر سیاسی هم دارد، ولی به نظرم باید یک نکته مد نظر همه باشد، نکته ای که روحانیون درسال 76 رعایت نکردند و البته درس عبرت خوبی هم گرفتند، هر چند برخی هم دچار تفریط شدند و دور سیاست را خط کشیدند. آن نکته این است که منبر و روضه نباید با سیاست خلط شود. راستی چه اشکالی دارد حاج منصور و امثال ایشان میتینگ سیاسی داشته باشند و در آنجا به هر کسی که دلشان می خواهد انتقاد کنند و برای هر که تشخیص می دهند سینه چاک کنند. من معتقدم سیاست باید دینی باشد ولی این کار ظاهرا دین را سیاسی می کند آن هم در حد اختلاف احمدی نژاد و قالیباف نه اسلام و کفر. روحانی و مداح هم اگر دل در گرو سیاست دارد بهتر است حزب داشته باشد و حزبی عمل کند. ولی به قول حافظ:  دام تزویر نکن چون دگران قرآن را


غدیر در کجای تاریخ است؟

بشریت حرکتی رو به جلو دارد. نقطه‌ آغاز حرکت این نسل از موجود فهیم، خلقت آدم(ع) است که ویژگی‌های خاص خود را دارد. مستقیم توسط خدا خلق شده است و دارای درکی والاست به گونه‌ای که پذیرای تمام حقایق یا همان تعلیم اسماء می‌شود. بنا شده است که بشریت به سوی  کمال حرکت کند ولی از آنجا که همیشه این سیر، مسیر مستقیم خود را طی نمی‌کند، گاهی نیازمند آنیم که دستی از غیب برآید و موانع را برطرف کند و یا نیروی تازه‌ای در رگهای بنی آدم تزریق کند و نفسش را تازه کند. طوفان نوح شاید بالاترین سمبل دخالت خداوند در این مسیر باشد که جهان را از مانع خالی کرد. و گاهی که خدا ناپرستان قدر قدرت می‌شوند، باید که مردی ابراهیم وار از آتش بگذرد و بت‌ها را روانه دیار نیستی کند و برای گمراه نشدن راهیان مسیر کمال سنگ نشانی در بیابان‌های شبه جزیره قرار دهد، و گاه نیازمند آنیم که نه با چوب که با اژدهایی از چوب و نه با هر دستی، که با ید بیضای موسی این مانع به کناری رود. و گاهی دیگر نیز محتاج نفسی تازه از دم عیسوی می‌شویم. این صراط مستقیم تا سالی که سال فیلهاست به مدد نیروی غیب ادامه دارد و هم در این سال است که فرستادگانی از غیب با سنگهایی در منقار و چنگال، فیل سواران را از مسیر بنی آدم کنار می‌زنند، و هم در  سپیده دم یکی از روزهای ربیع الاول همین سال است که با برون آمدن دستی دیگر از غیب دریاچه ساوه و آتشکده فارس و طاق کسری در هم می‌ریزند، چرا که در این شاهراه منتهی به کمال جایی برای این تابلوهای گمراه کننده نیست. و غدیر یک فراز دیگر است که از پس نشیب‌های دیگر خود را نشان می‌دهد. دست غیب این بار از آستین محمد بیرون آمده و دستان علی را بر بلندای هزاران حاجی می‌نشاند، از پس سه روز که حاجیان در وادی خم منتظرند. نیروی غیبی فریاد بلند کرده‌ است که بعد از محمد، نمی‌توان به نیروی خویش در این مسیر که حرامیان فراوان راه بر احرام بستگان بسته‌اند به پیش تاخت. باید دست در دست کسی نهاد که سری در آسمان و پایی در زمین داشته باشد. دستی که بت شکسته است و زبانی که برائت را فریاد کرده است، پایی که بر دوش نبی قرار گرفته و جانی که با خدا معامله شده است و نامی که از علو الهی مشتق شده است. علی .....

مسافران این راه بی‌نهایت باز هم خون تازه خواهند خواست، که حسین می‌دهد و به نفسی نو محتاج خواهد بود که مهدی در کالبدش خواهد دمید. غدیر در میانه این راه و این تاریخ است، و غریب نیست که وادی خم نیز دقیقا جایی است که راه‌ها از هم متمایز می‌شوند و هر کس یه راهی می‌رود.