سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در دفاع از احمدی نژاد!!

در تاریخ 15 بهمن سال 1391 خورشیدی و در جلسه استیضاح وزیر کار، تعاون و امور اجتماعی رئیس جمهوری اسلامی ایران محمود احمدی‌نژاد با پخش یک فیلم و گفتن سخنانی که به عنوان دفاع از وزیر ایراد شد ضمن وارد کردن اتهام به یکی از برادران علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی، شخص رئیس مجلس و نیز رئیس قوه قضائیه را به فساد اداری و مالی و دست کم معاونت در فساد دیگران متهم کرد. علی لاریجانی رئیس مجلس نیز پاسخی تند به او داد و از سوی نمایندگان تشویق شد.

اتفاق روز یکشنبه 15 بهمن در مجلس، از سوی صاحبان تریبون با عنوان بی‌اخلاقی و نیز عدم اطاعت از رهبری محکوم شد. ولی آیا غیر از آنچه اتفاق افتاد ممکن بود؟

با ذکر دو مقدمه می‌توان مدعی شد که آن اتفاق باید می‌افتاد. به عبارت دیگر اگر کسی بخواهد از رفتار محمود احمدی‌نژاد دفاع کند باید متکی بر این دو مقدمه باشد.

یک: محمود احمدی‌نژاد با سخنان اخیر و البته سخنان و عملکرد گذشته خود نشان داده است که معتقد (یا مدعی) است که تقریبا تمامی مسئولین جمهوری اسلامی گرفتار فساد هستند. روسای جمهور قبلی، رئیس و برخی از اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام، رئیس قوه قضائیه، رئیس مجلس فعلی و اسبق (کروبی) و ماقبل او(ناطق نوری)، بسیاری از وزرا و نمایندگان مجلس، و خیلی از روحانیون عالی‌رتبه و .... (به این فهرست بیافزایید کسانی را که پالیزدار متهم کرده بود و تقریبا همه می‌دانند که افشاگری‌های او از کجا آب می‌خورد)

نکته حائز توجه در فهرست بالا این است که بسیاری از متهمین به فساد از سوی عالی‌ترین مقام کشور یعنی رهبری جمهوری اسلامی به سمت‌های خود گمارده شده‌اند (یا بوده‌اند) و برخی دیگر هر چند سمت‌های انتخابی دارند ولی همزمان از رهبری نظام حکم‌هایی برای مسئولیت‌های دیگر دارند. سمت‌هایی مثل عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام یا شورای عالی انقلاب فرهنگی یا شورای امنیت ملی و ...   

خلاصه مقدمه اول این است که محمود احمدی‌نژاد تقریبا همه سیستم را فاسد می‌داند.

مقدمه دوم این است که انقلابی‌گری اصولا با رعایت موازین اخلاقی هیچ رابطه‌ای ندارد. به بیان دیگر معیارهای اخلاقی حاکم بر فضای انقلابی غیر از معیارهای رایج در زندگی روزمره است. ارزش‌هایی مثل اصلاح رفتار طرف مقابل در آرامش و بدون آبروریزی، تذکر مخفیانه، سکوت در برابر توهین دیگران، فریاد نزدن، حفظ حرمت بزرگتر و .... همه مربوط به اخلاق فردی و فضای عادی زندگی است. ارزش‌های اخلاقی اجتماعی و نیز فضای انقلابی ارزش‌های دیگری می‌طلبد. ارزش‌هایی مثل افضل الجهاد کلمه حق عند امام جائر..، سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن، و الله مرتکب کبیره است هر کس فریاد نزند، بیت المال را پس می‌گیرم حتی اگر کابین زنان خود کرده باشید و ...

در جریان انقلاب سال 57 نیز همین معیارها حاکم بود و طبعا حرمت سردمدراران رژیم سابق پاس ‌داشته نمی‌شد. چون از نظر انقلابیون آن‌ها حرمتی نداشتند که قابل پاس‌داشت باشد. محمود احمدی‌نژاد پس از مناظره معروف سال 88 در برنامه شبکه دو از رفتار خود دفاع کرد و به رفتار امیرالمومنین(ع) استناد کرد که محکومین به دست ‌درازی به بیت المال را سوار چهارپا کرده و در شهر گردانده است تا آبرویی برای آن‌ها نماند.

محمود احمدی‌نژاد معتقد است اکثریت مسئولین جمهوری اسلامی فاسدند و شکایت هم فایده‌ای ندارد چون رئیس قوه قضائیه خود در این بین متهم است. رهبری هم توصیه می‌کند که حرف نزنید و اختلاف نکنید در حالی که اولا سکوت باعث گسترده شدن فساد می‌شود ثانیا احمدی‌نژاد مدعی است که برای خود چیزی نمی‌خواهد که با کسی اختلاف داشته باشد یا نداشته باشد. او در پی احقاق حقوق مردم است. پس باید حرکتی انقلابی کرد. در جریان انقلاب اخلاق به مفهوم ارزش‌های فردی بی‌ارزش است. احمدی‌نژاد یکبار دیگر هم در مناظرات سال 88 به وضوح این باور خود را به رخ ملت کشانده بود.

اتفاق مجلس باید می‌افتاد وگرنه احمدی‌نژاد چیزی کم داشت.

پ ن 1: معتقدم بیشتر هوادارن رئیس جمهور از کار او خوشحالند چه در قدرت باشند یا در بین مردم معمولی. تنها تفاوت در این است که هوداران او که در قدرت‌ هستند به علت محذوراتی که دارند نمی‌توانند خوش‌حالی‌شان را ابراز کنند. احمدی‌نژاد توانسته است به عده‌ای از مردم ثابت کند که سیستم فاسد است. به نظرم هواداران انقلابی او نمی‌توانند بین دوگانگی حاضر باقی بمانندو باید یکی را انتخاب کنند یا بپذیرند که سیستم فاسد شده و باید انقلاب کرد یا باید دست از حمایت رئیس جمهوری که نظام خود را فاسد می‌داند بردارند. این دوگانه به نظرم گریزناپذیر است. . نمی‌توان دم از ولایت زد و در عین حال سیستمی را که ولایت بیست و سه سال هدایت کرده و اشخاصی را که او مستقیم نصب کرده فاسد دانست.

پ ن 2: نه احمدی‌نژادی‌ام نه اپوزیسیون.

 

 


کلیسا، قدرت و دینداری مردم

به طور خلاصه در جوامع پساکمونیست که از لحاظ میزان پیشرفت در جهت دموکراتیک‌سازی و توسعه اقتصادی بسیار با هم تفاوت دارند، روابط تاریخی میان کلیسا و دولت هم اختلاف فاحش دارد. جانسون اظهار می‌دارد که دینداری مردم در کشورهایی که کلیسا فعالانه در جنبش مقاومت علیه رژیم شوروی و مبارزه برای استقلال شرکت داشت هنوز نسبتا زیاد است. 

برای مثال در لهستان و جمهوری چک، نقش کلیسای کاتولیک در مخالفت با دولت کمونیست و گرایش‌ و پیوندهای سازمانی آیین کاتولیک با غرب به معنای این بود که این کلیسا نقش خود را پس از استقلال حفظ و یا حتی تقویت می‌کند. استراسبرگ دلیل می‌آورد که کلیسای کاتولیک در سرتاسر تاریخ لهستان نقش خود را ایفا کرده است و پس از 1945مخالف اصلی حزب کمونیست بود. کلیسای کاتولیک لهستان به این خاطر با ملی‌گرایی،‌ آزادی و دموکراسی همراه شد.

در مقابل در مجارستان، دولت، سیاستِ کلیسا در سوسیالیسم را اجرا کرد و اعتبار کلیسای کاتولیک با همکاری با حکومت کمونیست از میان رفت. آزادی‌های سیاسی پس از استقلال در مجارستان گسترش یافت اما مردم به سوی کلیسا نیامدند.

در کرواسی برعکس، در جریان جنگ بوسنی دین نقش نمادین مهمی در تقویت روحیه ملی متفاوت و ایجاد تمایز میان کروات‌های کاتولیک، صرب‌های ارتدوکس و گروه‌های اسلامی در بوسنی و جاهای دیگر داشت. ص 177

نام کتاب: مقدس و عرفی (دین و سیاست در جهان)، رونالد اینگلهارت و پیپا نوریس، ترجمه:مریم وتر، نشر کویر، 1387 

این سطور برایم جالب بودند. نقشی که رابطه کلیسا با قدرت در دینداری مردم داشته است.در واقع اینجا مردم شعارها و خواسته‌هایی داشته‌اند که همراهی یا عدم همراهی کلیسا با آن خواسته‌ها در دوری و نزدیکی مردم به دین (که کلیسا منادی آن بوده است) نقشی در خور داشته است. به نظرم می‌توان از این نکته در تحلیل جایگاه روحانیت و دین در ایران و پیروزی انقلاب نیز استفاده کرد. یعنی شاید بتوان گفت یکی از علل دیندارتر شدن مردم در اوایل انقلاب (اگر چنین ادعایی قابل اثبات باشد) این است که منادیان دین با خواست‌ مردم مبنی بر آزادی‌‌خواهی و استبداد ستیزی و اسقلال‌خواهی همراه شدند. و شاید بتوان در تحلیل حوادث سال‌های بعد نیز همین عامل را در سال‌های بعد نیز دخیل دانست.

پ ن: حواسم نبود که دارم این نوشته را در شب داوزده بهمن می‌نویسم.


ملازمات فرهنگی دین‏داری

دینداری در هر جامعه‌ای امکان تبدیل شدن به فرهنگ را دارد. دین به عنوان یکی از عناصر فرهنگی جامعه با خود همراهانی را می‌آورد. برخی از این همراهان به دین ربطی ندارند ولی به دلیل عدم تفکیک دقیق بین دین و ملازمات واقعی و غیر واقعی دین‌داری این همراهان به مرور جزو شؤون دین داری شمرده ‌می‌شوند. مثل ریش بلند اول انقلاب که جزو لوازم اصلی انقلابی‌گری شمرده می‌شد. و البته هیچ ربطی هم به دین و اسلام و انقلاب نداشت. و مثل این که بچه‌‌های مذهبی باید پیراهنشان را روی شلوار می‌انداختند و گرنه ... از این مثال‌ها زیاد می‌توان پیدا کرد.

یکی از این همراهان ناهمراه دینداری مبارزه به سگ‌بازی است. سگ از نظر دین اسلام نجس و حرام گوشت است. نجس است یعنی این که اگر دست خیس به آن بخورد یا اگر جزئی از اجزاء سگ در لباس نمازگزار باشد نماز صحیح نیست. ولی این نکته باعث شده که سگ داشتن در جامعه ما امری منکر جلوه کند. (فعلا کاری به الگو گرفتن از غرب ندارم) در حالی که نگاه داشتن سگ هیچ حرمتی ندارد. تنها کراهتی هم که از روایات استفاده می‌شود کراهت نگاه داشتن سگ در اتاق نشیمن و به تعبیری محل اصلی زندگی است که معمولا نماز هم همان‌جا خوانده می‌شود.

امروز دیدم که در گوگل پلاس یک نفر پستی نوشته بود با این مضمون که چرا در تلویزیون کارتونی نشان داده‌اند که در آن کارتون خوک قهرمان قصه بوده و حیوان خوبی نشان‌داده شده است. بعد هم استدلال کرده بود که خوک شهوت پرست و حرام است و نباید در سیمای جمهوری اسلامی چهره مطلوبی از آن نشان دهند. جالب است که یکی هم در کامنت‌ها اعتراض کرده بود که چرا در فلان مدرسه خوک را جزو حیوانات اهلی شمرده‌اند.

حرام بودن یا نجس بودن یک حیوان دلیل خوبی برای حذف آن حیوان یا مظهر شر دانستن آن نیست. در روایات هست که سگ چندین خصلت پسندیده دارد که سزوار است مومن نیز داشته باشد

این ملازمات فرهنگی دین‌داری یا همراهان ناهمراه دین‌د‌اری، به دین‌داری ما ضربه می‌زنند.


از شمار خرد هزاران بیش

 سال 81 بود. در اطراف دهلران تبلیغ بودم. ماه رمضان. بعد از مراسم احیاء که به منزل میزبان برگشتم تلویزیون را روشن کردم و شبکه سه سخنرانی یک روحانی جاافتاده را پخش می‌کرد. کنجکاو شدم که کیست و زیرنویس آمد که آیت الله مجتبی تهرانی مسجد جامع بازار تهران.

شنیده بودم نامش را و این که درس خارجش صبح زود است ساعت 6.30 و این که عالم اول تهران است و ... روضه که خواند و گفت: مرید پیر مغانم مرنج ای شیخ / که وعده تو کردی و او به جا آورد

و بعد گفت شاعر گفته مرید پیر مغانم ولی من میگم غلام پیر مغانم .... رسما ویران شدم.

‌ دیدم با تمام خودپسندی و دیگرنپسندی که دارم از نشناختنش ضرر کرده‌ام. شب احیای بعدی زودتر آمدم تا سخنش را بشنوم و گذشت 
بعد از مدتی مجموعه‌ای از درس‌های اخلاقش را پیدا کردم و هر از گاهی دل دادم به صدایش و به کلماتش... درس اخلاق به مفهوم رایج نبود که توصیه و موعظه باشد مبانی تنقیح شده کاملا قابل دفاعی از روایات نقل می کرد و به بحث ربط می‌داد که گاه واقعا حیرت می‌ کردم از دانش این مرد در این عرصه... و نفَس گرم و گیرا و صدایش که بماند... .

در یکی از درس‌ها درباره یاد مرگ می‌فرمود دوستی دارم رو به آینه می‌ایستد و خطاب به خودش می‌گوید مجتبی می‌میری‌ها!!

پ ن 1: ادای دین و احترام من باشد یه حضرت آیت الله آقا مجتبی تهرانی رضوان‌ الله علیه

پ ن 2: این نوشته جناب حسام الدین آشناهم درباره این مرد بزرگ خواندنی است

آیت الله آقا مجتبی تهرانی رضوان الله علیه