منو تو بن بست بدي گير انداختين درست مي گيد حتي بي ارزش ترين کارا هم اگه يه نيت والا پشتشون باشه مي تونن فوق العاده ارزشمند بشند .نمونه اش خود من به نظرم کارخونه مزخرفترين کار دنياس . ولي گاهي (به ندرت !) که مي خام به مامانم کمک کنم براي اينکه حس نکنم داره عمرم و وقتم تلف ميشه ، يه بسم ا... مي گم يه نيت درست حسابي مي کنم و وا مي سم مثلا به سبزي پاک کردن . اتفاقا بعد از اين کار اصلا هم حس نمي کنم که عمرم تلف شده بلکه کلي ام حس خوب بهم دست مي ده ... (خودمونيم ولي حس مي کنم کلي به خدا نزديک تر شدم !!!)اما نمي دونم (يعني هنوز نمي دونم) با ازدواجم ميشه همچين معامله اي کرد ؟يعني خيلي برام جالب نيست که کل زندگيم رو به يه مرد خدمت کنم ولي پيش خودم فک کنم که با اين کار تازه يه گامم به خدا نزديک تر شدم ...الان بيشتر از اين چيزي به ذهنم نمي رسه ...يه چيزي ديگه ام هست : حتي اگه يه زن با اين نيت هم ازدواج کنه ولي بازم توي نتيجه ازداوج تفاوتي نمي کنه ... هنوزم کلي از فرصتاشو از دست داده . فرصتايي که اگه ازدواج نمي کرد مي تونست بهشون تحقق ببخشه ... البته بازم شما مي تونيد بگيد که با ارزش يا بي ارزش بودن اون فرصتا بر اساس چه معياريه ؟ اگه ازم اينو بپرسيد مي گم معيارم اجتماع نيست معيارم عقله و انسانيت . اتفاقا من تمام تلاشم اين بود که کسي فکر نکنه منظور من مادياته و از اين حرفا . مثال خونه رو که زدم . اونجام گفتم منظورم داشتن يا نداشتن خونه نيست منظورم اينه که مرد فرصت اين رو که خودشو و ايده هاشو متحقق کنه داره ولي زن فرصت اين کارو پيدا نمي کنه . يعني فرصت اين کارو بهش نمي دن . بحث من سر رشد مادي نيست ، بلکه رشد وجوديه (فعلا با رشد معنوي کاري ندارم) بازم بهش فکر مي کنم
ممنون از نظراتتون . اين يه تعارف نيست . جدي مي گم . چون باعث شد فكرم رو يه ري ويوي درست حسابي كنم .