سلام رفيق
قلمت راقلمي ديدم و گفتم اي كاش
قلمي مي شد و اين مشق نمي آمد جاش
از نكته دانان تمناي نكاتي داشتيم و نگاهي نگارگونه . اين نيز نه آن شد كه تمنا كردم.
سرورم !
زان يار دلنوازم شکريست با شکايت
گر نکته دان عشقي بشنو تو اين حکايت
***
رندان تشنه لب را آبي نميدهد کس
گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و ميپسندي
جانا روا نباشد خون ريز را حمايت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نيفزود
زنهار از اين بيابان وين راه بينهايت
دمتم منصورين
محمد