سلام
من كه وسطاي فينال گرفتم خوابيدم.هرچي به خودم فشار آوردم كه مهمه و بيدار باشم نشد.خواب بيشتر حال ميداد.
به نظر من انسانها دارند رو به مسائلي ميرند كه اونها رو هميشه خوشحال نگه داره.يا بهتر بگم يه جور خلسه.دريغ از اين كه وقتي اون كار تموم ميشه غصه و افسردگي مياد سراغت حتي اگه قهرمان جام جهاني شده باشي.
مثلا امروزه ميگن هميشه بخند. نميدونم چقدر درسته. يا اينكه مردم تا يه اوقات فراغت پيدا ميكنند بايد به شهر بازي برند و بالا پايين بپرند. كه اگه نپرند به قول خودشون شاد نيستند. ميشه گفت درون فراموش شده.ببخشيد طولاني شد.
آنچه مرا ميترساند خروج انسان از هنجارهاي قانوني، شرعي، عرفي و حتي طبيعي است.( اين را ديگر توضيح نميدهم!).
ئه؟ خب پس ما هم كامنت نمي ذاريم!
در مورد تلويزيون و ماهوراه و كل اين برنامه هايي كه هدف اصلي شون ايجاد غفلته (منظورم غفلت از خدا و اين چيزا نيستا، منظورم غفلت از خوده، منظورم در حال گير كردنه) بايد خيلي كارا كردو خيلي حرفا زد. البته نمي دونم چطوري
خيلي دوس دارم مقاله دكتر داوري رو بخونم. بايد جالب باشه
شاعري در دفترش نوشته بود اگر فر اغ به دست من بود او راسر مي بريدم تا فراغي نباشد..
اما من مي گويم اگر فوتبال دست من بود اونو سر مي بريدم تا اين پديده عفن براي هميشه نباشد..اصلا هم كاري به تحليل هاي روان شناختي اين پديده و ضرورت وجودش در دنياي مدرن و..و اينكه به من شايد كه نه حتما امل مي گويند هم ندارم
سلام. جالب بود. ممنون.
اين مقاله ي دكتر داوري در مورد فوتبال را كجا مي شود خواند؟