دوستي دارم که تاريخ خوانده است و دارد لابه لاي کتابهاي خاک خورده، رساله اش را مي نويسد. حرف هاي ناگفته ي بسياري دارد از تاريخ تاريکي که مي خوانيم و تاريخي که وجود دارد.
پيشنهاد: جناب خسروي پيام هاي مفصلي دارند پيشنهاد مي کنم که شما عنوان بدهيد ايشان متن بنويسند!
خودتون به اين مساله دقت کرديد که جواب بيشتر کامنتها رو با عبارت "بابا دمت گرم" داديد؟!
به هر روي ما که تاريخ خواندن را دوست داريم و اصولا توصيه به نخواندن (حالا نخواند هر چيزي) را جدي نمي گيريم.
اين تاريخ است كه مردمان را دگرگون مي كند و دگرگونيها را سير آب مي كند ودرس عبرت به بندگان مي بخشد:
وجود خلق مبدل شودوگر نه زمين
همان ولايت كيخسرو است و ملك قباد
بر آنچه مي گذرد دل منه كه دجله بسي
پس از خليفه بخواهد گذشت در بغداد
سلام
گزارش هاي تاريخي واقعا دستخوش قرائت هاي مختلف ميشه؛ مثلا همين حوادث سال 88 را عده اي مي گويند و خواهند نوشت که در انتخابات تقلب صورت گرفت و معترضين را سرکوب کردند، عده ديگري هم مي گويند و خواهند نوشت که انتخابات را ابزاري قرار دادند براي فتنه عليه نظام. ماجراي منتظري را عده اي گفتند و نوشتند که مجتهد آزاد انديشي بود که در برابر مظالم حکومت ساکت ننشست عده اي هم گفتند و نوشتند که شيخ ساده لوحي بود که ابزار دست دشمنان نظام شد... حالا اين وقايع متأخر را ما تا حدودي شاهد بوديم و خودمان تحليلهايي داريم و مواد خام تاريخي را مويد تحليل خودمان قرار مي دهيم اما کشف حقيقت در مورد وقايع دورتري که شاهد نبوده ايم واقعا کار دشواريست و نيازمند کار اجتهادي مي باشد. سخن در اين باب بسيار است و در يه کامنت جا نميشود فقط 2 نکته:
1. به مورخ سرشناسي که اعصابم را در موضوعي خورد کرده بود، گفتم شما که مسائل زمانه خويش را نمي تواني درست تحليل کني چطور مي خواهي گذشته هاي دور را که نبوده اي تحليل کني؟!
2. خدا رحمت کنه مرحوم آيت الله احمدي ميانجي را که ميگفت (تاريخ) با (تاريک) فقط در حرف آخر اختلاف داره و من با الهام از اين تعبير و مطالعات پراکنده ام، در کلاس درس تعبير مي کنم به (دالان تاريک تاريخ). اندازه يه بست کامل نوشتم!