سلام
از اينکه هنوز برقرار و پايداريد خوشحالم به اميد ديدار.
عرفان اصلي خانقاهش بازي دراز است.
20روزگذشت برادر..
به گمانم الان ديگر مرجعي براي خودتان شديد..دل بکنيد از اين بهجت مرجعيت
1. وقتي از كسي خيلي نميدونيم، مجبور نيستم چيزي بگيم كه كار بدتر خراب بشه. البته خيلي سخته. چون خيلي ها فكر ميكنند اگه آقاي بهجت و امثالهم گمنام بمانند دين خدا گمنام ميماند.
2. خيلي وقت ها آرزوهاي خود را در زندگي ديگران پي ميگيريم.
سلام ميتوني مثبت هم نگاه كني. يعني اثبات شي نفي ما عدا نميكند. اينها كه به سايرين چيزي نگفتند. ميگويند اين آقا بزرگ بوده. دليلي بر تنقيص سايرين نيست.
گرچه با اون قسمت فرمايشتون در زمينه پرهيز از عوامزدگي در امور دين موافقم. چون شاگرد آقاي عليدوستم كه مرتب از اين فرمايشات دارند.
به نظرمي رسد«دين داري عاميانه»يا همان عوامي گري که به زعم درست جنابعالي ريشه هاي دين داري اصيل رو مي سوزونه، محصول«عالمان عوام زده» است که اتفاقاً در معارف اسلامي هم برآن هشدارهاي لازم صادر شده و شواهد فراواني وجود دارد که بر عده اي از «علما»«جاهل» اطلاق شده و گروهي از عالمان از زمره جاهلان شمرده مي شوند.مثلا اميرالمومنين در نهج البلاغه فرموده: «رب عالم قدقتله جهله»و درجاي ديگر نهج البلاغه آمده که«لاتجعلوا علمکم جهلا» اين تعبيرات تامل برانگيز ما را به درک اين نکته هدايت مي کندکه گاهي يک عالم«رويه جاهل»را در پيش مي گيرد و رتبه معرفت او به عوام تنزل پيداکرده و در نهايت منشا توليد و انتشار عوام زدگي مي شود.عالمي که در رديف عوام قرار مي گيرد و مانند آنها فکر مي کند در نقش اجتماعي خود«مطبوع بودن و پيشوايي»را از دست داده و نقش«تابع و پيروي کردن»را مي پذيرد.عالمان عوام زده که حاملان قشري گر در دين هستند همواره در صددعرضه وبزک کردن «آنچه مردم مي پسندند» هست..و جالب تر آنکه غالب اين افراد همواره قدر ديده و برصدر مي نشينندو طفي و بسته و از اين خوش نشيني حظي مي برند: «همج رعاع اتباع کل ناعق يميلون مع کل ريح»
سلام برادر..
دلمون براتون تنگيده بود حسابي و البته هنوز هم هست..
اساسا پنهان و پررمزو راز بودن زندگي هرفردي اون فرد رو مستعد اينگونه قصه پردازي ها قرار مي ده،حال اگر اين شخص آيت الله بهجت باشد که ديگه بيشتر..
البته مرام و مشي خود مرحوم ايشان دراين فقره بي تاثير نبوده و نيست، مردي که به قول فرزندش از خودش هيچ نگفت و تمام اسرارش را هم در درون صندوقچه اي قرار داد که از قضا همان صندوقچه هم پس از وفات اش ناپديد شد.. اما به نظرمي رسد که اين نقل هارو به طور حتم نه مي توان رد کرد و نه مي شود تام وتمام قبول کرد:
حديث از مطرب و مي گو و راز دهر کمتر جو
کسي نگشود و نگشايد به حکمت اين معما را..