• وبلاگ : بر بساط نكته‌دانان...
  • يادداشت : دينداري بي‏اخلاق
  • نظرات : 1 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + خسروي 

    به نظر مي رسد رابطه فقه و اخلاق، رابطه تأثير و تأثر است.يعني فقه و اخلاق، با کمک يکدگير انسان را در رساندن به مدارج عالي و کمالات ياري مي دهند و چنانچه بين اين دو تغاير يا تبايني وجود داشته باشد، انسان را در رسيدن به مدارج و کمالات اخلاقي ناتوان است.

    نسبت فقه و اخلاق در مقايسه جامعه فقهي با جامعه اخلاقي نقش بسزايي دارد در صورتي كه فقه مانعي براي اخلاق تصور شود بدون شك جامعه فقهي به معناي فاصله گرفتن از جامعه اخلاقي خواهد بود ولي اگر احكام فقهي زمينه ساز توصيه هاي اخلاقي باشد بلكه منزله اي و مرتبه اي از اخلاق به شمار رود تشكيل جامعه فقهي و بسترسازي براي تحقق احكام فقهي حركت به سمت جامعه اخلاقي خواهد بود. متأسفانه برخي با برداشت نادرستي از فقه گمان مي نمايند احكام فقهي جزو ارزش هاي زندگي انسان به شمار نمي رود و در كمال انسان و جامعه انساني تأثيري ندارد در صورتي كه وقتي هدف انبياء انسان سازي باشد تعاليم آنها كه احكام فقهي بخشي از آنست تعاليمي در جهت انسانيت است. بنابراين ميان اخلاق و فقه از جهت سازندگي انسان و جامعه پيوند وثيقي وجود دارد كه نسبت اين دو را به خوبي ترسيم مي كند. از باب نمونه كلام فيض كاشاني را در پاسخ به رويكرد منفي غزالي به فقه روشنگر است. فيض مي گويد: «فقه علمي شريف و الهي است كه مستفاد از وحي و مقتبس از مشكات نبوت بوده، مايه ترقي و تقرب عابدان به مقامات رفيع معنوي است، چرا كه نشاندن خوهاي نيكو در مزرعه نفس به سرپنجه مبارك اعمال مشروع و نيكوي بدن ميسر است و دست يافتن به علوم مكاشفه (معرفت حقيقي به توحيد، نبوت، معاد و...) جز با تهذيب خلق و تصفيه باطن و تنوير دل به نور شرع و ضياي خرد صورت تحقق نمي پذيرد لذا اين ها در گروي آن است كه آدمي بداند كدام عمل طاعت است و قرب مي آورد و كدام عمل معصيت است و دوري از خدا را مي افزايد، فقه همان علم شريف و مطلوب است كه كليد اين تشخيص را در دست عابدان و عاملان مي نهد و آنان را از مقربات و مبعدات آگاه مي سازد.»مي توان ارتباط وثيق اخلاق با فقه را از منظري ديگر نيز مشاهده كرد و آن اينكه فقه نه تنها با گستردگي خود فضا را بر اخلاق تنگ نمي كند بلكه بستر مناسب كسب اخلاقيات را فراهم مي سازد. علت اين جهت آن است كه انسان كه در پي ارزش هاست با تمايلات و اميال مادي مواجه است با وجود تمايلات نمي تواند حركت خود به سوي كمال را دنبال كند دين براي تحقق اهداف اخلاقي و غلبه بر تمايلات مادي يا تحويل آنها راه هايي را به عنوان مناسك پيشنهاد مي كند كه در لباس شريعت و احكام فقهي ظاهر مي شوند براي نمونه در اسلام روزه و نماز واجب شده است و روزه مايه تقويت خودمختاري انسان و كنترل غرايز است چنانكه نماز زمينه ساز روگرداني از غير خدا و توجه به معنويت و مقام الوهيت است و بدين ترتيب احكام فقهي زمينه ساز دستيابي به ارزشهاي اخلاقي است. و تفاوت اخلاق با فقه بجهت اختيار و عدم اختيار ناصواب است زيرا اختيار مبناي كل دين است و مردم با اختيار دين را كه بخشي از آن اخلاق و بخشي ازآن احكام ديني است انتخاب مي كنند همانگونه كه اكراه بر اخلاق ناصواب است اكراه بر احكام ديني نادرست است زيرا بطور كلي اكراه بر دين صحيح نيست البته كساني كه در جامعه ديني زندگي مي كنند بايد رعايت قوانين را بنمايند و حقوق متدينان را رعايت كنند چنانكه در ساير جوامع هم چنين است