• وبلاگ : بر بساط نكته‌دانان...
  • يادداشت : چهل سالگي
  • نظرات : 1 خصوصي ، 11 عمومي
  • پارسي يار : 1 علاقه ، 1 نظر
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام
    1. اين آخونده هرچي بنويسي مي‌گه شده برگزيده!! خدا شانس بده.
    2. محمد زيادي نوشته‌ات را جدي گرفته. آدم‌ها سرشارند از اين يأس‌ها و تلاش‌ها. بي‌شك اكنون كه نطر من را مي‌خواني و دوباره متن نوشته خودت را آن حسي كه هنگام نوشتن همين متن داشتي را نداري. به همين دليل است كه مي‌گويم به وحدت شخصيت مشكوكم. اما خوبي نوشتن در اين برهه‌ها اين است كه دست‌كم خواننده‌ها از قلم ساده و دوست‌داشتني‌اي لذت مي‌برند و گلوي‌شان به تلخي گلوي نويسنده مي‌گرايد و سيگار طلب مي‌كنند. و چيست انسان غير از همين.
    3. همين ديروز بود كه شده بودم مانند گيج‌ها. سرم سرشار بود از هيچ نه اينكه خالي باشد. پر بود اما از هيچ. از «حقيقت» گذشتم و دانستم كه نيست. حال رسيده‌ام به «اهميت». اما نمي‌دانم فردا كه بفهمم اهميت هم نيست چه‌ كنم با اين جعل‌هاي بي‌اهميت زندگي؟