سلام
دو مثال مي زنم براي بيان ديدگاه خودم که تاييد ديدگاه شماست
زماني که ايران تحت سلطه ي ديگر اقوام است فردوسي از "رستم" مي گويد، و زماني که جوانمردي مي رود که به خاطره اي فراموش شده تبديل شود، اميرخاني "قيدار" را خلق مي کند
مردمي که به هزار و يک مشکل دچار شده اند مجذوب قهرماني خيالي مي شوند که مشکلات را حل کند.
گاه به اقتضاي تاريخ، مشکل گشايشان مرد زورمند و قوي هيکلي ست رستم نام که از ظلم حاکمان ستمگر و هجوم اقوام ديگر مي رهاندشان
گاه به جور زمانه، به دنبال کسي مي گردند که تيغشان نزند، جيبشان را نبرد و بر خلاف رسم بسياري از معامله گران اين روزگار، سرشان را کلاه نگذارد. خسته از نامردي ها، در خيالشان مي گردند دنبال قيدار نامي که نهايت جوانمرديست
و اين، دو طرفه است
يعني نويسندگان و فيلم سازاني که از روي چنين حسي مي نويسند و فيلم مي سازند
و خوانندگاني که به اميد ديدار آرزويشان، کتاب ها را مي خرند و فيلم ها را مي بينند
همين را تعميم بدهيد به طلبه گي
دختر بدحجاب امروز، دوست دارد طلبه اي را ببيند که با نگاه تحقيرش نکند و با ديدنش استغفرالله بالا نيندازد. چيزي شبيه همان سيد گلپاي اميرخاني
کسي که به جاي اين که با زبان خشک و با چهره اي مغبوض و "اشداء علي الکفار" برايشان احکام فقهي ديکته کند (که به لطف اينترنت به کليکي مي توان به بخش اعظم آن دست يافت)، با چهره اي متبسم و به زبان ساده با آن ها سخن کند
ديدن افراد نااهلي که به کسوت روحانيت در آمده اند نيز در اين مهم بي تاثير نيست
کما اين که يک آخوند بي اخلاق و فاسد براي تخريب ذهنيت يک نفر نسبت به روحانيت کافي است، و با تاکيد بر "همه شون مثل همن"، تعميم داده مي شود به همه ي آخوندها
شايد بتوان از اين ديد هم به ماجرا نگريست که فردي مثل ده نمکي، تلاش مي کند با نشان دادن همچون شخصيتي (که به دليل درستکاري و انسانيتش و به سبب گرايش فطري به نيکي، سواي ادعاي ديني اش محبوب بينندگان دين گريز هم مي توان باشد) سعي در اين دارد تا چهره اي که به سبب برخي بي اخلاقي ها مخدوش شده را وجهه اي ديگر ببخشد و ترميم کند ديدگاه عمومي نسبت به روحانيت را