1- صرف نظر از مصاديق بحث، بدون شک نبايد تعاليم دين و آموزه هاي اهل بيت (ع) را با سهل انگاري به هر موضوع يا حوزه اي تعميم دهيم. نميتوانيم به بهانه تقدس اين آموزه ها نسبت به آن و مصاديقش عوام زده برخورد کنيم يا مراعات انطباق و صدق را نکنيم. توسعه و تعميم هر مفهومي از مباني و قواعد خاص خود از جمله منطق، قواعد تفسير يا اصول فقه پيروي ميکند. متاسفانه برخي از آقايان در حوزه ،در برخي موارد مثل "دستگاه امام حسين" عقل شرعي را از دست داده و مسامحه باور ميشوند. ساده گير ميشوند.
2- البته که ساده گيري تربيتي چيزي است و صحه بر باور غلط گذاشتن چيزي ديگر .
3- خدمتي که شهيد جاويد، تحريف هاي عاشوراي مطهري، کتب مبارزه با غلو و... در جامعه کرد، باز کردن پوشه اي در فرهنگ ديني است که تا چندي پيش مغفول بود. اين خدمت عبارت بود از مراقبت از مرزهاي ديانت نبوي و تعاليم اهل بيت و محکم تر و جدي تر کردن حريم آنها. اين گونه کتابها درباره دقت در توثيق روايات خدمت بسياري به فرهنگ عمومي کرد. لزوم سنجش انطباق مفهوم و مصداق ادعايي و از همه مهمتر مبارزه با تقديرگرايي منفي و باورپذيري عوامانه را در بين ما و فرهنگ جامعه ( دانشجويان، اهل مطالعه طبقه متوسط ) جان داد. گرچه ممکن است در پاره اي از موارد بخطاء رفته باشند و يا مثالهاي نامناسب را آورده باشند.
4- چرا گمان ميکنيم معرفت براي اذهان عمومي خطرناک است؟ چرا گمان ميکنيم باور غلط و خرافي از ترديد و شک و تلاش براي ايماني مبراء از خرافه بهتر است و کم هزينه تر؟ مگر دارايي دين کم است که برخي به کم و کوتاه و حتي واهي در دين راضي ميشوند؟ اتفاقا اگر خدمتي به دين و تعاليم اهل بيت شده باشد از سوي روحانيت روشنگر و جدي و با سواد است که تلاش داشتند دامن درين از خرافه و غلو و زياده گويي و انحراف پاک شود. نه منبرهاي حجيم بي محتوا به اسم محبت. محبت تالي معرفت و ادامه ان است. گرچه سرمايه اي بزرگ است ولي معطل معرفتي مناسب و بيشتر زمينه ساز تلاش براي معرفت به مقام شامخ اهل بيت و تعاليم انسان ساز آن بزرگواران است که متاسفانه در محاق خرافه و بدديني و سوء فهم افتاده .
قرآن کتاب قصه نيست که يکبار به قصه تبرک پيراهن يوسف اشاره کند، بعد به قصه تبرک جوراب يوسف بعد به قصه تبرک نخ دندان و ....
قرآن جواز بعضي از کارها را گاه صراحتا داده گاه بصورت داستان، گاه مي گويد خمس دهيد در يک آيه، گاهي نيز بحث تبرک را عملا در يک آيه مطرح کرده نه دستوري
با اين آيه اصل تبرک اثبات مي شود نه تعداد دفعات تبرک. اما در مورد تعداد دفعات به وفور از مصاديق آن در منابع فريقين گزارش شده است.