• وبلاگ : بر بساط نكته‌دانان...
  • يادداشت : معلم بد هم داريم؟؟
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حورا 
    منم معلم ام...ابتدا که اصلا معلمي را دوست نداشتم..وقتي انتخاب رشته ميکردم از هر رشته اي که احيانا به معلمي منجر بشه پرهيز داشتم...من و اموختن کلا بيگانه بوديم...
    قضاي روزگار من را بر کرسي معلمي نشاند... و هشت سال طول کشيد تا عاشق معلمي شوم...البته هيچ گاه در تدريسم کم فروشي نکردم ولي ميتونم درک کنم کسايي که عاشق کارشون نيستند پيش از آزار ديگران خودشون هستند که زجر مي کشند.

    راه ميرويم
    بي که بدانيم
    نفس ميکشيم
    بي که بخواهيم
    زنده ميشويم
    که بميريم
    ميميريم که زنده بمانيم
    همين که....
    همين که...
    قانوني ست بر زمين

    و اين عادت است
    عادت يعني همين

    بروزم

    برادر گرامي سلام

    در جستجوي كتاب فروغ ابديت استاد سبحاني به وبلاگ شما رسيدم و بسيار خوضحال و خوشوقت شدم از آشنايي با وبلاگتان. رسم ادب بود كه سلامي عرض كرده و تبريكي هم براي وبلاگ خوبتان گفته باشم. چقدر دوست داشتم كه در حوزه بودم ولي دريغ كه توفيقش را تا كنون نداشته ام. خوشا به حالتان.

    كاش همه معلمهاي ما به عظمت و مرتبه جايگاهي كه در آن هستند واقف بودند و آنگونه رفتار ميكردند كه ديگر هيچ دانش آموزي بعدها به تلخي از معلمش ياد نميكرد

    براي عاقبت بخيري من دعا كنيد كه خيلي نيازمندم

    يا حق

    سلام دوست عزيز

    من هم مثل شما معلم خوب زياد داشتم، يكي دوتا عقده اي هم خوب بودند، وقتي من دوستا و هم شاگرديهاي قديم خودم رو مي بينم ، معمولا تجديد خاطره از ايام تحصيل ميشه، از معلم ها و از شاگردا و اتفاقات دوران تحصيل، اما يكي از خاطره هاي كه زياد تبادر به ذهن همه دوستان مي كنه، يكي دو تا معلمي هستن كه تو كتك زدن استاد بودند؛ از جمله يه معلم عربي داشتيم، موقع تنبيه كردن بچه ها، كمربند يكي از بچه ها كه كمر بند چرمي كلفتي مي بست رو مي گرفت و با اون بچه ها رو مي زد، بعضي وقت ها هم دو سه تا كمربند رو كنار هم مي گذاشت و مي زد، دست ها سرخ مي شد و كباب و هوار بچه ها به آسمان مي رفت.

    يادش به خير!

    بسمه تعالي

    با سلام

    كاش به همان هم دعا مي كرديد!

    كاش از اساتيد و معلمان دوران هاي بعدي نيز ياد مي كرديد تصور مي كنم بين آنها موارد بيشتري براي مديون شدن پيدا كنيم.

    من تصور مي كنم در حوزه علميه اساتيدي را ديده ام كه يك نگاه مهربانانه و پر از معنويت (و به قول امروزي ها پر از انرژي مثبت) آنها را با دنيا عوض نمي كنم.

    راستي شاگردان شما بهتون تبريك گفتن؟!

    ما را كه شرمنده كردن

    يا علي مدد