سیاه و سپید اخلاق اجتماعی
سیاهنُمایی را زیاد شنیدهایم. ممکن است منظور از سیاهنمایی، به نمایش گذاشتن تیرگیها باشد به قصد نقد و اصلاح، یا تنقیص یا مچگیری و یا اغراض دیگر. و ممکن است منظور از آن، سیاه نمایش دادن همه چیز باشد تا روشنیها به دیده نیاید. و گاه نیز به معنای سیاه کردن خلق الله .
در این چند سطر توجه من به معنای اول و انگیزه نخست است. یعنی نمایش تیرگیها و کمبودها با هدف اصلاح. در واقع میخواهم یکی از سیاهیها را یادآوری کنم. این سیاهی چیزی نیست جز خود سیاهنمایی.
تصور من آن است که نمایش دائم تیرگیها گاه باعث غلبه نومیدی بر امید میشود و ممکن است راه را بر اصلاح ببندد. امید به اصلاح وقتی است که «چراغ ساحل آسودگیها در افق پیدا» باشد. انگیزه فراوان عمومی، در کنار راحتی و در دسترس بودن ابزار انتشار، ذهن و زبان ما را از بدعهدی، طلاق، نزاع، خیانت و ... انباشته است و برای برخی از ما امیدی برای آنکه «جان خسته را بر آن نادیده ساحل افکنیم» باقی نگذاشته است.
غیر از ناامیدی آسیب دیگر سیاهنمایی، نداشتن الگوی مناسب رفتاری است. اگر تصمیم گرفتیم که خوب باشیم، چگونه باشیم و چگونه رفتار کنیم؟ پرسشی که به گمانم پاسخ سادهای ندارد و متاسفانه فرهنگ دینی رایج نیز الگوهای رفتاری را از زمین به آسمان برده است و قافنشینی عارفانه را به جای زیست اخلاقی ملموس و محسوس، الگوی مطلوب دینداری معرفی کرده است.
در این مسیر میتوانیم کمی از سیاهنمایی کم کنیم و بر ترویج نقاط روشن رفتارهای اجتماعی تکیه کنیم. ترکیب سیاه و سپید، خاکستری ما را بهتر نمایندگی میکند. آنکه در گرگ و میش فجر میراند، بسی امیدوارتر از کسی است که در تیرگیهای نیمشبان با چشمانی خسته چشم به جاده دوخته است.