احساس درهم و برهم
بس که بد میگذرد زندگی اهل جهان مردم از عمر چو سالی گذرد عید کنند
در همان سالها بود که این شعر ابتهاج را شنیدم که:
نه لب گشایدم از گل نه دل کشد به نبید چه بی نشاط بهاری است که بی رخ تو رسید
یک سال هم یادم است همدان بودم و برف زیادی باریده بود و هوا سرد و چون عید بود رادیو میگفت همه جا سبزه و گُل و من تصحیح کردم که همه جا سفیده و گِل.
روزگاری هم که شعر زیاد می خواندم بهاریه معروف سعدی زیر لبم میآمد:
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
که البته با حال و هوای شیراز بیشتر میسازد تا جاهای دیگربه خصوص این بیت که
گو نظر باز کن و خلقت نارنج ببین ای که باور نکنی فی الشجر الاخضر نار
که ترکیب رنگ در آن انسان را مدهوش میکند
از وقتی هم که خودم زندگی مستقل دارم عید مفهوم هزینه اضافی را با خودش به همراه میآورد و از وقتی درس و نوشتنهایم زیاد شده با یادآوری عید یاد کارهای عقب مانده میافتم . امسال هم کلی ویژه نامه خریدهام و بناست همه را این چند روزه بخوانم. شرق و همشهری و خرد نامه و اعتماد ملی و ... .
از چند سال پیش هم با گذشت هر سال دریغی دارم که ای وای یک سال دیگر هم گذشت و پیرتر شدیم به مرگ نزدیک تر.
فردا هم که اربعین است. می دانید عرفا میگویند عدد چهل عدد زنده کردن استعدادهاست و به همین دلیل است که حافظ فرموده
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف که در شیشه بماند اربعینی
چله نشینی هم از همین نکته ناشی میشود و میگویند که تخمیر طینت آدم چهل روز طول کشیده و ... . حال زینب(س) پس از یک اربعین ریاضت (و چه ریاضتی!) به کربلا میآید تا نزد استاد عشق و عرفان بشریت حسین(ع) مهر تأیید قبولی بگیرد و بر بلندای کمال انسانی تکیه زند.
آنچه خواندید گزارشی است از آنچه در ذهن من میگذرد و نتوانستم تصمیم بگیرم که کدام را بنویسم. به همین دلیل تمام احساس درهم و برهم خودم را اینجا نوشتم. البته از خداوند میخواهم که سال جدید سالی باشد که بتوانیم در ازای یک سال پیر تر شدن، گامی به خدا نزدیکتر شویم و عمر را به غفلت نگذرانیم. از خداوند برای همه عزیزانم توفیق انجام وظیفه طلب میکنم.
راستی شعر ابتهاج را بعد برایتان مینویسم و دیگر این که بهاریه های سعدی را بخوانید و لذت ببرید.