سفارش تبلیغ
صبا ویژن

احساس دوگانه

 عجب موجودات عجیبی هستیم ما. همیشه از خدا توفیق می‏خواهیم و بعد که خداوند در‏های رحمتش را باز می‏کند دل دل می‏ کنیم که زودتر بسته شود تا به کارمان برسیم. مثل همین روزهای آخر ماه مبارک رمضان. که همیشه این بحث پیش می‏آید که ماه سی روز است یا بیست و نه روز. اگر به دل خودمان رجوع کنیم می‏بینم که خیلی هم بدمان نمی‏اید که ماه یک روز  کم شود و بلکه دعا می‏کنیم که که حتما عید یک روز جلو بیافتد. ( به خصوص در مورد افرادی مثل من که این یک ماه را هم مسافرت تبلیغی بوده‏اند) فکر نکنید همین یک مورد را داریم. شما می‏توانید به این فهرست اضافه کنید: دل گرفتگی از طولانی شدن سخنرانی حاج آقای مسجد، بد و بیراه گفتن به مداحی که دعا و روضه را طول داده، احساس زجر با شنیدن صدای مؤذن وقتی که کار داریم و بدتر از آن طولانی شدن نماز جماعت، منزجر شدن از دست کسی که پیله کرده و تا کمکی برای امور خیریه جمع نکند ول کن نیست، و... دیروز هم موردی را شنیدم که حسابی به هم ریختم. طرف دنبال راه حل شرعی می‏گشت که جنینش را سقط کند آن هم برای این که فرزند قبلی‏اش سنی ندارد و خودش هم گرفتار است و کم حوصله. و به همین دلیل ساده قصد آدم کشی داشت.
روشن است که در درون هر یک از ما نیرویی وجود دارد که ما را به معنویت دعوت می‏کند و از سوی دیگر هم نیرویی که به فرار از معنویت می‏خواند. وقتی این دو نیرو با هم فعال هستند موقعیتی مثل روزهای اخر ماه رمضان پیش می‏آید. من بعد از دیدن فیلم مارمولک اسم این نیرو ضد معنویت را گذاشته‏ام مارمولکی که در درون وجود روحانی هر یک از ما لانه کرده است.
اگر حواسمان را جمع کنیم احتمالا می‏توانیم این مارمولک را کنترل کنیم.