سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تشریف خوانی

دو سه روز اول سال 1401 را مشغول خواندن تشریف شدم. کتابی که به حساب خودم باید زودتر می‌خواندم. قصه‌ای شهری-روستایی که با پی‌رنگی مذهبی گرد پیروزی انقلاب 57 می‌گردد. تشریف قصه‌‌ای کوتاه با ماجرایی بلند دارد. قصه از آنجا شروع می‌شود که دامادی درست شب دامادی‌اش رازی را از عروسش می‌شنود که دیگر نمی‌تواند در خانه بماند. قصه در آبان 57 در همدان آغاز و سه روز بعد در حاشیه همان شهر تمام می‌شود. نویسنده برای گشودن آن راز  با کمک آدم‌های قصه‌اش ماجرا را به دو سال پیش می‌کشاند.

تشریف قصه دارد. و با این که پی‌درپی در ذهن و زبان آدم‌هایش به گذشته‌های دور حتی تا 16 آذر 1332 برمی‌گردد، ولی آن‌قدر شیرازه و کشش دارد که وادارت می‌کند با شتاب بیشتری کتاب را بخوانی.

ورود شخصیت‌ها‌ به داستان حساب‌شده است. نویسنده شخصیت‌ها را به آرامی گزارش می‌کند و خواننده کم‌کم با آن‌ها خو می‌گیرد، شهریار، مصطفی، مهری، موسی‌عیسی و بقیه. با این حال در بخشی از داستان از چند نفر به‌سرعت و با انباشت اطلاعات پرده‌برداری می‌شود. به نظرم این اشکال می‌توانست نباشد. دست‌کم درویش نصرالله  زودتر از وقتی که شهریار او را دید می‌توانست وارد ماجرا شده باشد.

نویسنده با دلبستگی‌ای که به همدان دارد، هزااااار تا اشاره به همه چیز همدان دارد. آدم‌ها، کوچه‌ها، مسجدها، بازارها و راسته‌ها، گاراژها، خیابان‌خاکی، سینما الوند و بالاخره میدان و مجسمه وسط آن، همه برای یک خواننده همدانی ملموس است. عزتی‌پاک حتی پای مرحوم آخوند ملاعلی معصومی مرجع بزرگ همدان در آن روزگار را با نام شیخ محله عین‌القضات به قصه باز کرده است. نمونه این کار را پیش‌ از این در قیدار رضاامیرخانی درباره سید گلپا دیده بودم. قصه اشاره‌ای گذرا به روحانی نامدار دیگر یعنی سید نصرالله بنی‌صدر دارد. ولی هر دو بدون اسم. و اینجاست که نمی‌دانم خواننده ناآشنا به همدان -به‌ویژه همدان دهه 50- چقدر می‌تواند این اشاره‌ها را دریافت کند.

رمان تشریف تاریخ نیست ولی در بستری تاریخی با ماجراهایی تاریخی رخ می‌دهد. و در این میان دست‌کم خواننده‌ای مثل من چشم‌داشت بیشتری دارد. از این رو احساس می‌کنم جای سید اسدالله مدنی، و نیز درگذشت مرحوم آخوند ملاعلی و تشییع جنازه باشکوه او در قصه خالی است.

باورهای مصطفی به عنوان شخصیت محوری داستان جاهایی به شعار نزدیک می‌شود. جوانی که در نیمه دهه پنجاه مبارز است و کتاب می‌خواند، امکان این که تغییر کند فراوان است. به گمانم سیر دگرگونی‌ یا رشد فکری مصطفی نیازمند پردازش بیشتر و بهتری بود. خواندن تشریف خستگی نمی‌آورد، لذت خوب کتاب‌خوانی را با خود دارد، و پس‌زمینه مذهبی و مبارزاتی آن پایی در واقعیت دارد.
#کتاب_نگاشت

گاه‌نگاشت 75

https://t.me/MKHAGHANIFAZL