سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غم فردای حریفان!

غم فردا نخوریم

چند روز پیش به جلسه‌ای دعوت شدم با موضوع دینداری نوجوانان. این لیوان روی میز جلسه بود و توصیه می‌کرد که غم فردا را نخوریم.  توصیه‌ای صوفیانه  و از سنخ  واگذارکردن امور آینده به آینده!  در حالی که ما جمع شده بودیم که غم فردا بخوریم آن هم غم فردای دیگران را. 

توصیه به فراموشی فردا را در گروهی از احادیث می‌توان ردیابی کرد. در سوی دیگر احادیثی نیز وجود دارد که تأکید می‌کنند که چنان برنامه‌ریزی کن که گویا تا ابد زنده‌ای.  

به گمانم نخست باید بین غم خود و غم دیگران تفاوت بگذاریم. آنچه ناپسندیده است نگرانی برای فردای خود است نه فردای دیگران، به‌ویژه آنان که مسئولیتشان بر عهده فرد است. غم دیگران خوردن ارزشی است سفارش‌شده که فرمود «الجار ثم الدار...»

دیگر آن که: آنچه در متن دینی سفارش شده دقیقا کلمه غم‌نخوردن است نه رهاکردن کار و برنامه. دستوری بس دشوار! 
عمل به این سفارش هنگامی شدنی است که فرد بتواند احساساتش را راهبری کند و همان زمان که تلاش می‌کند که نان فردای خود و دیگران را فراهم کند، در ذهنش نگران نباشد و غم نخورد که اگر نشد چه می‌شود!

گاه‌نگاشت 149


گاه‌نگاشت‌های محمدکاظم حقانی‌فضل


مسافران! از رنج به زندگی

تنها خداست که می‌تواند سنگین‌ترین مصیبت‌ها را مستقیم بکوبد وسط کمیاب‌ترین شادی‌های آدم‌ها و جماعتی را ویران کند. نه خانه‌شان را که خودشان را.  فیلم مسافران بهرام بیضایی با آن سکانس آغازین کوبنده و غافل‌گیرانه که با دیرکردی 32ساله آن را دیدم، موضوعش همین است. البته منهای خدا. 

ما رنج‌هایی داریم که خومان باید بارش را بر دوش بکشیم، که گاه ممکن است در این بین شریکی هم برای آن رنج‌ها پیدا شود. مثل کودک بیماری که خودش درد می‌کشد و مادرش رنج بیماری کودک را. ولی مرگ گویا تنها پدیده‌ای است که رنجش به نام زنده‌ها ثبت شده، نه آن‌که می‌میرد. و نیز مرگ رنجی است که امید بهبود، کاستی یا بازگشتش نیست. مرگ پایان رنج مردگان و آغاز رنج زندگان است. و در مقابل، زادن و زاییدن و پیش از آن جفت‌شدن که پیش‌درآمد زادن و زاییدن است بالاترین شادی‌ آدم‌ها است.


اگر مرگ را در این دنیا نهایت رنجی بدانیم که دیگران از آن آسیب می‌بینند، و عروس‌‌ و دامادشدن را خوش‌ترین شادی این دنیا، آن‌گاه بهرام بیضایی در مسافران، نهایت رنج را درست در میانه نهایت شادی، بی‌خبر و ناگهانی منفجر کرده است. 

بیضایی نگاهش الاهیاتی نیست و از زاویه مسئله شر به داستانش نگاه نمی‌کند. مسئله بیضایی شیوه روبه‌رو شدن آدمهای داستانش با این پدیده عجیب و غریب و کمیاب است. من اما بعد از تمام‌شدن فیلم به این فکر می‌کنم که تنها خداست که می‌تواند سنگین‌ترین مصیبت‌ها را مستقیم بکوبد وسط کمیاب‌ترین شادی آدم‌ها. و می‌پرسم که چرا؟ پاسخ می‌دهم که چرا باید خدا را از ته ماجرا آورد وسط داستان؟ وقتی این همه علت و سبب و زمینه برای این مصیبت هست؟ علت تصادف و مردن شش نفر در این فیلم یک نفت‌کش زپرتی و بی‌توجهی راننده آن است که می‌توانست نباشد و همه چیز به خوبی و خوشی تمام شود.

ولی باز هم می‌پرسم اما خدا هزار جا می‌توانست نگذارد این نفت‌کش و آن بنز 190 گازوئیلی به هم برسند. می‌توانست جلو نشتی نفت‌کش را بگیرد، یا کاری کند که راننده بنز کمی دیر‌تر یا کمی‌زودتر راه بیفتد، دست‌کم می‌توانست کاری کند که مسافرها به جای شش‌تا، پنج‌تا باشند و آن زن غریبه روستایی سوار سواری دیگری بشود. ولی ایستاد و نگاه کرد تا خاک مرگ، یک عروسی را بپوشاند. 


ولی گویا اینجایش را نخوانده بود، و ما چه‌ می‌دانیم شاید هم خوانده بود که این آدم‌ها وسط این گیجی و منگی به یک‌باره تصمیم می‌گیرند که راه‌ خودشان را بروند و عروس لباس سیاه را بِکَند و در برابر چشم‌های از حدقه درآمده همه میهمانان، سپیدپوش شود. و مادر، مادری که از همان لحظه اول با هر گونه اسم مرگ زاویه دارد، تنها به امید یک آینه تا لحظه آخر امیدوار بماند تا بالاخره آینه برسد. 

رنج مرگ عزیزان با همه سهمگینی‌اش نتوانست شادی را از بین ببرد. و این شاید همان رازی باشد که خدا به خاطرش بازی چرخ بازیگر را به هم نمی‌ریزد، تا سنگین‌ترین مصیبت‌ها مستقیم بخورند وسط مهم‌ترین شادی آدم‌ها. آدم‌ها باید بدانند که محکوم‌اند به شادزیستن، و باید تلاش کنند برای زندگی‌کردن، حتی اگر فقط یک آینه در دستشان باشد که بتواند زندگی را نمایندگی کند.

گاه‌نگاشت 148
#فیلم_نگاشت
#فیلم


گاه‌نگاشت‌های محمدکاظم حقانی‌فضل


انتخابات چهاردهم و چند اشاره

انتخابات چهاردهم و چند اشاره

یک) در ستایش سیاست‌ورزی.
انتخابات چهاردهم یک انتخابات ویژه بود؛ زودهنگام بود، بدون آمادگی ذهنی مردم برگزار شد، با کاهش مشارکت غیرقابل پیش‌بینی روبه‌رو شد، اکثر چهره‌ها تکراری بودند، و تبلیغات میدانی بسیار کم بود.
به نظرم این انتخابات که در مرحله دوم به افزایش مشارکت مردم همراه شده است، بیش از آنکه متأثر از کاندیداها و مناظره‌ها باشد، بسیار وام‌دار حضور دو سیاست‌مدار ویژه است؛ محمدجواد ظریف و محمدجواد آذری جهرمی.

این دو نفر فارغ از هر گونه پروتکل (آیین‌گان) از هیچ تلاشی نگذشتند و تا توانستند مایه گذاشتند. ظریف تعریف سیاستمدار را عوض کرد و به ما گفت که می‌توان متفاوت بود. شهر به شهر رفت، سخنرانی کرد، عرق ریخت، هیاهو کردند، له و علیه‌ش شعار دادند، خسته نشد و تا لحظه آخر ماند. در همه انتخابات‌های گذشته چنین پدیده‌ای ندیده بودم. 

ظریف نشان داد سیاست‌ورزی فقط ریاست‌کردن و شرکت در شورای عالی و کنگره حزب نیست. حضور در عرصه سیاسی هزینه دارد و اگر به جامعه مدنی، حزب، صندوق رأی و سیاست‌ورزی عمومی باور داریم باید هزینه آن را بدهیم. سیاست‌مداران ایران با نوعی نگاه از بالا رهنمود می‌دهند و حداکثر پیامی در حمایت کاندیدای مورد نظر ارسال می‌کنند، ولی ظریف و آذری جهرمی از دو نسل متفاوت و با فاصله سنی بیش از بیست سال از یکدیگر، روشی تازه را بنیاد نهادند. 

جامعه ایرانی دگرگونی بسیار یافته است. فناوری‌های نو آگاهی و ارتباطات را گسترش داده‌اند، نسل تازه‌ای آمده است که با سنت‌های گذشتگان رشد نکرده است، رد پای رویدادهای 1398 و 1401 در ذهن و زبان ایرانیان مانده است. راهبری نسل گذشته در دست نسل جدید قرار گرفته است و خانواده‌ها بیش از آن‌که والدمحور باشند فرزندمحورند. برای این جامعه تازه روشی تازه باید یافت و جواد ظریف و جواد آذری این روش را پیش گرفته‌اند.

دو) تماشای بازی‌های لیگ دسته دو
در همان روزهای نخست برای دوستان نوشتم که ما شاهد مسابقات لیگ دسته دو سیاست ایران هستیم، در حالی که این همه بضاعت ما نیست. این چینش نامزدها نتیجه روش غیرقابل دفاع و غیرعقلایی حاکم بر ارزیابی صلاحیت‌هاست. اگر بتوان محمدباقر قالیباف و تا حدودی پورمحمدی را در لیگ برتر سیاست ایران قرار داد، دیگر نامزدها را باید روی نیمکت می‌دیدیم نه وسط بازی. مایه افسوس است اگر بعد از 45 سال حکومت جمهوری اسلامی و گذشت دست‌کم سه نسل از مدیریت کشور، سرمایه‌مان برای ریاست جمهوری همین افراد باشند. 

سه) در ستایش ادب
در مناظره بین دو کاندیدا در مرحله دوم، ادب دکتر سعید جلیلی بسیار به چشم آمد. حتی در مناظره دوم که گویا اطرافیانش گفته بودند لازم نیست این همه مبادی آداب باشی، باز هم جلیلی مؤدب بود و شخصاً نسبت به ادب او غبطه خوردم و آرزو کردم که کاش می‌توانستم مثل او باشم. 

چهار) پزشکیان
پزشکیان هفتاد سال دارد و جلسه تفسیر نهج‌البلاغه برگزار می‌کرده است. تصویری از یک انقلابی دهه چهل و پنجاه؛ دانش‌آموخته علوم فنی و تجربی، مذهبی و علاقمند به متون اصلی دین (قرآن و نهج‌البلاغه). نسلی که در فضای سخنرانی‌های بازرگان و شریعتی و ... رشد کرده بودند. نسلی که خودشان می‌خواستند از روی متن مقدس دین بفهمند و دین را پیاده کنند؛ پروتستان‌های ایران شیعی. نسل دینِ سیاسی، نسل پیوند دین و علم، و برداشت‌های روبنایی و غیرحوزوی از متن دین. نسل ساده‌زیست، نسل نخوردن و چشم بستن بر لذت‌های دنیا و همراهی با محرومان،  نسل آجر بالا انداختن برای محرومان، نسل جهاد سازندگی، نسلی که علی(ع) اسطوره ذهن و زبان او است. پزشکیان این نسل را دوباره تصویر‌سازی کرد.

پنج) تفاوت تشییع جنازه و رأی
در سال 1398 که حاج قاسم شهید شد، تشییع او در تاریخ ایران ثبت شد، ولی اندکی بعد در انتخابات مجلس یازدهم نتیجه‌ای ناامیدکننده به بار آمد. اما کسی سعی نکرد تفاوت حضور در تشییع جنازه را با حضور در انتخابات فهم کند. در سال 1403 هم تشییع جنازه رئیس جمهور فقید مرحوم رئیسی، گروهی را به این گمان انداخت که گویا می‌توانند با تکیه بر آن حضور میدانی، بذری بکارند و حاصلی درو کنند! ولی نتیجه دور اول انتخابات باز هم نشان داد تشییع جنازه‌ای که آمارش را با چشم و تصویر دوربین‌ها محاسبه کنند ربطی به صندوق رأی ندارد. 

شش) شمارش آرا در مرحله نخست یک گمان سیاسی را نیز باطل کرد: اگر مردم کمتر رای بدهند جناح اقلیت رأی می‌آورد. روشن شد اقلیت حتی در اقلیت هم اقلیت است.

تحلیل نتایج انتخابات گوناگون ایران نیازمند بررسی‌هایی بس ژرف‌تر از دانش دست‌اندرکاران سیاست ایران است. و متاسفانه گویا تا اطلاع ثانوی نباید منتظر تغییری از این جهت باشیم.

پ‌ ن 1: این یادداشت را وقتی می‌نویسم که انتخابات هنوز تمام نشده و نتیجه آن مشخص نیست.

گاه‌نگاشت 114 (https://t.me/MKHAGHANIFAZL)


آی آدمها

آی آدمها!

آی آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب ....
نه!
آن چه می‌بینم نفر نیست!
آنچه می‌بینم هزاران کودک و مرد و زن تنهاست 
آنچه در چشمم نمایان است 
آوار است 
ویرانی است 
تل انباری از خون است

آی آدمها 
که در آرامش ساحل 
به دنبال شمار کشتگان روز پیشینید
 و بعد از صرف صبحانه 
خبرها را پی آمارهای جنگ می‌کاوید
و در دورهمی‌هاتان 
سخنرانی بایدن را کنار رهبر ایران و موشک‌های حزب‌الله می‌سنجید
 و گاهی هم تاسف بر زبان دارید
از اوضاع بی‌آبی و درمانگاه بی‌ درمان و بی‌دارو 

کودکی در خاک دارد می‌سپارد جان
مادری در کوهی از آوار بنشسته‌است سرگردان 
و مردی غرق در خون و عرق بیچاره و منگ است

که دیگر خانه و آبادی و شهر و خیابان نیست اینجا
بیابان گشته است اینجا
و اینجا نقطه کانونی جنگ است

و این طفلان و این مردان و این زنها
که جز مشتِ پر از خشم و دلِ آکنده از ایمان 
سلاحی دستهاشان را نمی‌گیرد
نشان مستقیم آتش و بمب‌اند
اسیر دست دژخیمان صهیون‌اند

آی آدم‌ها
زمانی بوده‌ایم اعضای یک پیکر
ولی امروز گویا ما قرار خویش را داریم
و دیگر عضوها را هر چه رنج آید 
غمی بر ما نمی‌آید

آی آدمها
که دور از غرش توفانِ اَلاقصی
فراغ خاطری دارید!

ملتی در خاک دارد می‌سپارد جان.
آی آدم‌ها!??


محمدکاظم حقانی‌فضل
4 اردیبهشت 1403
200 روز پس از آغاز جنگ غزه و بیش از 34 هزار کشته
گاه‌نگاشت 111


خون دلی که لعل شد!

کتاب «خون دلی که لعل شد» را این چند روزه در سفر خواندم. کتابی پرفروش از زندگی آیت‌الله سید علی خامنه‌ای. نام عربی کتاب «إنّ مع الصّبر نصراً» است و عنوان ترجمه هم چنان‌که پیدا است از شعر معروف حافظ گرفته شده که
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر/آری شود ولیک به خون جگر شود.

کتاب متنی روان دارد و برای مخاطبی عمومی تهیه شده است. برای علاقمندان به شخصیت آیت‌الله سید علی خامنه‌ای کتابی است مغتنم و برای پژوهش‌گران عرصه انقلاب اسلامی هم خالی از فایده نیست. کتاب البته شرح زندگانی نیست و فقط به دوران‌های زندان و تبعید شخصیت اول کتاب پرداخته است. با این حال هم بخش مقدماتی، هم توضیحاتی که در ضمن خاطرات آمده است اطلاعاتی فراتر را نیز در اختیار خواننده قرار می‌دهد و سیر زندگی ایشان را هم تا حدودی ترسیم می‌کند .

نکته جالبی که شاید بسیاری ندانند آن است که آیت‌الله خامنه‌ای خاطراتش را به عربی تعریف کرده و سپس کتاب به فارسی ترجمه شده است. مخاطب اولیه کتاب هم خوانندگان جهان عرب هستند. به همین جهت بخشی از کتاب به چگونگی آشنایی ایشان با زبان عربی پرداخته و  در بخش‌هایی هم تلاش شده تسلط ایشان بر ادبیات و شعر عربی به تصویر کشیده شود.

آیت‌الله خامنه‌ای در این خاطرات از باورهای عمیق خود به اسلام، ائمه، اسلام سیاسی، و از سبک زندگی ساده‌‌زیستانه خود به صراحت سخن گفته است. و در جایی نیز از «قدرت بیان» خودش سخن می‌گوید. در مواردی هم بر اساس خواب‌هایی  که خود یا دیگران دیده‌اند زندگی خویش را با یوسف نبی(ع) مطابقت می‌دهد.

به گمانم در این کتاب، پس از شخصیت اول داستان،  شخصیتی که بیش از دیگران حضور دارد هاشمی رفسنجانی است که در موارد متعددی مورد اشاره خاطره‌گو قرار گرفته است. پانویس توضیحی برای توجیه سیگار کشیدن آیت‌الله خامنه‌ای از کارهای ناشیانه ویراستار نهایی کتاب است. در انتهای کتاب تصاویر و اسناد متعددی درج شده است که به فهم بهتر کتاب کمک می‌کند.
#کتاب_نگاشت

گاه‌نگاشت 81


ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست!

مرد آرام و بی‌صدا سرش را نزدیک می‌کند و با صدایی خفیف و نجواگونه زمزمه می‌کند که دوستت دارم!

و تکرار می‌کند و تکرار می‌کند و تکرار و تکرار
و همزمان اشک می‌ریزد، بی‌صدا!

ولی کلمه و کلمات نمی‌تواند همه آنچه در درون مرد است را بیرون بریزد،
به‌ناچار دست به دامن غریزه می‌شود.
عشق‌ورزی کاری است غریزی و سخن گفتن رفتاری است آموختنی،
باید به اصل خویش برگردد

و کلمه را کنار می‌گذارد
و آرام لبش را از کنار گوش معشوق سُر می‌دهد و روی گونه‌های او می‌گذارد و باز هم دلش آرام نمی‌شود
و باز تکرار می‌کند و تکرار می‌کند و تکرار
و می‌بوسد و می‌بوسد و می‌بوسد

هر زیارتنامه مفهومی در اوست
هر ضریحی قبر معصومی در اوست
ما ضریح تن اگر بوسیدهایم
جان معصومی میانش دیده‌ایم

دورتر مردی ایستاده است که با اشارات نظر با معشوق سخن می‌گوید. زبانش خاموش و چشمانش گویا است
نامی از کسی و چیزی نمی‌برد
در دلش اما می‌گذرد که
ما را به تو سرّی است که کس محرم آن نیست

او نیز توانش از دست می‌رود و نگاهش را ناتوانتر از آن می‌یابد که آتش درونش را تسکین بدهد

آرام آرام به طرف معشوق می‌رود و در آغوشش می‌کشد و از چشمها و گونه‌ها شروع می‌کند و می‌بوسد و
سر آخر به پای او می‌افتد

مرد دیگری در این میان آنچنان از تماشا سرشار است که هرآنچه در دل داشت را به یکباره بیرون ریخته است
روحش را به تمامی عریان کرده است و از رسوایی در برابر معشوق باکش نیست.
و هیچ نگران نیست که انگشت‌نمای دیگران شده است.

من تماشای تو میکردم و غافل بودم
کز تماشای تو خلقی به تماشای من‌اند

واژگان، او را هم ناکام گذاشته‌اند و اکنون مرد سوم هم بازوانش را حلقه معشوق کرده است و سراسیمه و بی‌امان می‌بوسد و می‌بوسد و می‌بوسد. اشکش را از گوشه چشمش کنار می‌زند و  باز بوسه را تکرارکنان فریاد می‌زند: دوستت دارم!

و حالا یک معشوق است و خیل عاشقان که هیچ، جز بوسه‌ای درمان دردشان نیست

وعجبا که اینجا عشق همگانی است
کسی غیرت نمی‌ورزد
کسی دیگری را از حریم معشوقش نمی راند
نه که نمی راند، که دیگران را به عشق‌ورزی و کامگیری از معشوقش دعوت می‌کند

گویا
فریاد می‌زند:
گشته‌ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده‌ام که مپرس

من از عشق مشترک سخن می‌گویم، من از بازگشت به اصالت زندگی سخن می‌گویم، از انسان جستجوگری که آرامش و امنیت می‌جوید
و اینجا اقیانوسی است که غرقش می‌کند

اینجا نجف است، آستان علی!

گاه‌نگاشت 80 در تلگرام


صلح برای ما، جنگ برای آنها

«صلح برای ما، جنگ برای آن‌ها» نتیجه‌ای است که با خواندن کتاب دیوید فرامکین با نام ‘’A Pease to End All Peace’’ به آن می‌رسید.


«صلحی که همه‌ی صلح‌ها را بر باد داد» عنوانی است که حسن افشار مترجم فارسی کتاب برای آن برگزیده است با عنوان فرعیِ «فروپاشی امپراتوری عثمانی و شکل‌گیری خاورمیانه‌ی‌ معاصر». کتاب را نشر ماهی در 1395 با ترجمه حسن افشار منتشر کرده است، با فاصله‌ای تقریبا سی‌ساله بعد از انتشار کتاب در 1989 میلادی در آمریکا.

کتابی در 12 بخش و 61 فصل که تلاش می‌کند ماجرای فروپاشی عثمانی و شکل‌گیری خاورمیانه با نقشه جدید را طی سال‌های 1912 تا 1922 گزارش و تحلیل کند. گزارشی با جزئیات فراوان از ماجراهای داخل حکومت عثمانی، جلسات کابینه بریتانیا، گفت‌وگوهای سران کشورها و سران قبایل عرب، مذاکرات صلح، تصاویر متعدد، و یادداشت‌های شخصی بازیگران سیاسی این ده‌سال که تعدادشان هم کم نیست.

خلاصه کتاب آن است که سران متفقین (انگلیس، فرانسه و روسیه) در جنگ جهانی اول تلاش می‌کنند طرح صلحی را در خاورمیانه پیاده کنند تا درگیری‌های بین خودشان بر سر تقسیم این منطقه مهم در جهان به پایان برسد. هدف از این صلح صلح بین خودشان است نه صلح برای انسان‌ها و ساکنان این سرزمین. هدف اصلی حذف امپراتوری عثمانی و تقسیم آن است. ولی ظهور مصطفی کمال پاشا در ترکیه، انقلاب کمونیستی در روسیه، زنده‌شدن روحیه استقلال خواهی در کشورهای عربی، و دخالت آمریکا بازی را در هم می‌ریزد.  در این بین پیگیری‌های نخست‌وزیر سرسخت بریتانیا، دیوید لوید جورج برای اختصاص فلسطین به یهود تقریبا تنها خط مستقیمی است که دنبال می‌شود.

به جز آگاهی‌های تاریخی خواندن کتاب نیازمند دانستن جغرافیایی تاریخی منطقه نیز هست. در نقشه‌های امروز خط‌های مرزی و برخی اسم‌ها نسبت به آنچه در دهه دوم قرن بیستم می‌گذرد تغییر کرده است.

یکی از نتایج فرعی کتاب، شکست این پندار است که همه چیز در ماجرای خاورمیانه بر اساس برنامه‌ریزی پیش‌رفته است و سیاست‌مداران انگلیسی دقیق و هدف‌مند کار می‌کنند. اختلافاتی که بین دولت‌مردان بریتانیا در این کتاب گزارش شده آن‌چنان گسترده است که خواننده می‌پذیرد بخش زیادی از آنچه در پایان جنگ جهانی رخ داده است برآیند حوادث پیش‌بینی نشده و ناآگاهی‌های بازیگران اصلی است. سردمداران بریتانیا از بسیاری از تحولات منطقه، توانایی‌های بازیگران دیگر، و حتی تفکرات همکارانشان بی‌خبر هستند، و گاه حتی بر سر جنگیدن و نجنگیدن در حد نخست‌وزیر و وزرا اختلاف‌های اساسی گزارش می‌شود.

کتاب «صلحی که همه‌ی صلح‌ها را بر باد داد» با قلمی داستانی نوشته شده و ترجمه حسن افشار هم روان است و خواندن متن کتاب خستگی‌آور نیست، ولی ماجرا آن‌قدر شلوغ است که اگر خواننده‌ای آگاهی پیشین از سرگذشت خاورمیانه و جنگ جهانی اول نداشته باشد سردرگم می‌شود. به بیان دیگر اگر کسی بخواهد یک خط تحلیلی روشن از وقایع داشته باشد از این کتاب چیزی دستگیرش نخواهد شد.

تصور می‌کنم نویسنده می‌توانست بسیاری از یافته‌هایش از اسناد و گفت‌وگوها را در کتاب نیاورد و آسیبی هم به هدفش نرسد. با این حال اگر خواننده پیش از خواندن این کتاب، بازیگران اصلی خاورمیانه و جنگ جهانی را بشناسد و رویدادهای سازنده این دوران را در ذهن خود داشته باشد، این کتاب می‌تواند تصویر او از این دوران ده‌ساله را آشکارتر کند.

کتاب فرامکین یک ترجمه فارسی دیگر هم دارد که دنیای اقتصاد آن‌ را در دو جلد منتشر کرده است. این ترجمه با نام «صلح کردند که جنگ بماند» و عنوان فرعیِ «چگونگی فروپاشی امپراتوری عثمانی و برآمدن خاورمیانه جدید» عرضه شده و داود حیدری و مفید علیزاده مترجمان آن هستند.


#کتاب_نگاشت

گاه‌نگاشت 79 در کانال تلگرامی گاه‌نگاشت


محیط زیست فقه و جای خالی «فقه محیطزیست»

لینک یادداشت محیط زیست فقه و جای خالی «فقه محیط‌زیست» در پایگاه اینترنتی پژوهشگاه مطالعات فقه معاصر


در میان ابواب نوپدید فقهی که تحت عناوینی همچون فقه معاصر، فقه نظام یا … از آنها یاد می‌شود، برخی مانند فقه اقتصاد و سیاست، سابقه بیشتری داشته و دارای پیشینه پژوهشی مناسبی هستند و برخی مانند فقه محیط‌زیست، هنوز به‌مانند طفلی نوپا زیست می‌کنند. در این میان، حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدکاظم حقانی فضل، مدیر دانشنامه فقه معاصر معتقد است آنچه باعث نوپایی فقه محیط‌زیست شده است، محیط زیستی است که دانش فقه در آن زندگی می‌کند. یادداشت خواندنی و جذاب این استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم، از نگاه شما می‌گذرد:

دانش فقه به‌عنوان دانشی که عهده‌دار تنظیم افعال مکلفین است، در واقع به دنبال نظم‌دهی به رفتارهای انسان است. این نظام‌بخشی در چهار سویة همپوشان معنی می‌یابد که عبارت‌اند از رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با خود، رابطه انسان با دیگران و رابطه انسان با طبیعت. بنا بر جهان‌بینی اسلامی، دستورات الهی با هدف سازگارسازی این چهار سویه و در راستای کمال انسانی صادر شده‌اند. رابطه انسان با طبیعت امروزه در قالب مسائل محیط زیستی مطالعه می‌شود. عناصر شکل‌دهنده محیط‌زیست مثل آب، هوا، خاک، گیاهان، جانوران و مانند آن در فقه اسلامی نیز موردتوجه بوده و گاه احکامی بر آن‌ها مترتب شده است. این مسائل در ابواب چندی از فقه جای گرفته‌اند، مثل اینکه در جنگ‌ها آلوده و سمی کردن آب و کندن درختان روا نیست که در ابواب جهاد در کتب فقهی جای گرفته است. بااین‌همه، در هیچ یک از کتاب‌های معروف فقهی، اعم از شیعه و سایر مذاهب اسلامی، بابی اختصاصی برای مسائل محیط زیستی نوشته نشده است، چنان‌که در کتاب‌های حدیثی نیز چیزی به‌عنوان احادیث محیط‌زیست یافت نمی‌شود.

موضوعاتی که فقیهان موردتوجه قرار می‌دهند گاه موضوعات شرعی محض هستند مثل نماز و روزه و مانند آن، و گاه موضوعاتی هستند که مؤمنان در زندگی روزمره با آن سروکار دارند مثل خوردن، آشامیدن، روابط جنسی، خریدوفروش و مانند آن که شارع به طور مستقیم درباره آن‌ها اظهارنظر کرده است. دانش فقه در مواجهه با این موضوعات، دانشی مؤسس محسوب می‌شود و خود، موضوع و حکم و لوازم آن را توضیح می‌دهد.

پاره‌ای از موضوعات نیز یافت می‌شود که نه در متن قرآن و حدیث حضور مستقیم دارند و نه ارتباطی پیوسته با موضوعات پیش‌گفته دارند، ولی در زندگی روزمره حضور دارند. پرسش مؤمنان از فقیهان، زمینه‌ساز ورود این مسائل به دایره فقه می‌شود. تعداد این موضوعات پیش‌بینی‌نشده در دوران جدید، رو به گسترش است. بخشی از این موضوعات، از اساس، تازه و نوساخته‌اند؛ مثل بسیاری از ابزارهای فناورانه یا روش‌های جدید درمانی و پزشکی که نتیجه رشد دانش تجربی در دوران مدرن است. در این بخش از موضوعات، دانش فقه نقش تأسیسی نداشته و صرفاً مصرف‌کننده و پیرو است. فقه فقط وظیفه بیان حکم را برعهده دارد و نمی‌تواند دخالتی در ایجاد، تعریف یا تحدید موضوع داشته باشد.

دسته‌ای دیگر از پرسش‌های پیشاروی فقیهان زاییده تزاحم‌های ناگزیر زندگی بشری است؛ اعم از تزاحم بین موضوعات گروه نخست یا موضوعات دسته دوم. ولی نکته مهم آن است که پاره‌ای از این تزاحمات و هم‌پوشانی‌ها در دوران پیشامدرن، امکان بروز و ظهور نداشته است.

به نظر می‌رسد مسئله محیط‌زیست از معضلاتی است که نتیجه توسعه بعد از انقلاب صنعتی و تزاحم عرصه‌های مختلف زیست انسانی است، مثل ازبین‌بردن جنگل‌ها یا آلودگی هوای یک شهر چند میلیون نفری. پیش از توسعه فناوری، بشر توان استفاده و مصرف ویرانگر از طبیعت را نداشت. آنچه در دنیای نو رخ داده است؛ یعنی گسترش جمعیت و نیاز بیشتر به مواهب طبیعی و رشد فناوری و سرعت باورنکردنی استفاده از این منابع، حتی در آغازین روزگار دوران مدرن قابل پیش‌بینی نبود؛ چراکه دانش و تجربه بشری، توان چنین آینده‌نگری را نداشت. هرچند می‌توان مشکلاتی را نیز تصور کرد که امکان تحقق داشته‌اند؛ ولی امکان این که انسان‌ها متوجه آن بشوند نبوده است؛ مثل ازبین‌رفتن گونه‌های خاص جانوری یا گیاهی که به دلیل عدم ارتباطات و زیست محدود انسان‌ها، کسی نمی‌توانست بداند تعداد زنده هر حیوان چقدر است؟ و آیا حیوانی خاص روبه انقراض هست یا نه؟ فقه اسلامی را در این عرصه نیز باید دانشی «پیرو» دانست که نمی‌تواند موضوعات را پیش‌بینی کند. بلکه این پیشامدهای زندگی است که این موضوعات را می‌سازد و در برابر مکلفان و مقلدان و فقیهان قرار می‌دهد.

از همین جاست که نمی‌توان انتظار داشت فقیهان در ساماندهی دانش فقه، بابی به اسم باب محیط‌زیست در نظر گرفته باشند، هرچند در روایات اسلامی توصیه‌هایی درباره چگونگی رفتار با حیوانات، یا گیاهان یا آب و مانند آن شده است، ولی سویة این روایات لزوماً چیزی به اسم محیط‌زیست نیست.

در واقع فقه، از اساس، از زاویه زندگی انسان به جهان می‌نگرد؛ چون موضوع آن افعال مکلفان است. فقه حتی حقوق مکلفان را نیز از زاویه تکلیف بررسی می‌کند. بنابراین نمی‌توان در آن، بابی یافت که موضوع آن آب، گیاه، حیوان، هوا، فناوری، ماشین یا هر موضوع دیگری باشد که ارتباط مستقیم به انسان و رفتارهای او نداشته باشد.

نکته دیگری که می‌تواند مانع شکل‌گیری فقه محیط‌زیست  قلمداد شود، اصالت اباحه است. بر اساس مبانی بنیادین فقه اسلامی، انسان در استفاده از مواهب الهی آزاد است. محدودکننده این آزادی، حقوق دیگران، ضرر به خود یا دیگران و یا حرمت اولیه برخی از این مواهب است. تزاحم با حقوق دیگران در جهان کوچکی که گذشتگان زیست می‌کردند چندان کوچک و محدود بود که تأسیس دانشی جدید یا افزودن بخشی تازه به فقه را طلب نمی‌کرد. این گسترش ارتباطات و جهانی‌شدن بود که بشر را متوجه تأثیرات ویرانگر مواجهه‌اش با طبیعت و محیط‌زیست کرد.

دانش فقه از سوی دیگر مبتنی بر نوعی الهیات خاص است که برون‌داد این الهیات، کم‌توجهی به محیط‌زیست است. در الهیات اسلامی، خداوند طبیعت را منظم، هدفمند، برای انسان، در راستای نیازهای انسان و کافی برای این نیازها آفریده است و  اگر هم کاستی در برخی زمان‌ها و مکا‌ن‌ها مشاهده شود ناشی از ظلم ظالمان یا امتحان الهی یا مکافات عمل مؤمنان است. خداوند به نیازهای امروز و فردای انسان آگاه است و جهان را بر اساس همین آگاهی خلق کرده است. این پشتوانه الهیاتی می‌تواند زمینه‌ساز بی‌توجهی به محیط‌زیست باشد؛ چراکه هرآن‌کس که دندان دهد نان دهد و خلق لکم ما فی الأرض جمیعاً. در این نگاه الهیاتی، توان مخرب انسان نسبت به طبیعت نادیده گرفته شده و بلکه گمان می‌رفته که خدایی که ضامن روزی انسان است، خود به طور ماورایی مانع ازبین‌رفتن مواهب طبیعی خواهد شد.

در یک جمع‌بندی می‌توان چند عامل اصلی از جمله: الهیاتی که گمان می‌کرده طبیعت جز به اراده مستقیم خدا از بین نمی‌رود، محور بودن انسان مکلف در فقه، محدود بودن استفاده از مواهب طبیعی در حد گذران امور جمعیت‌های کوچک، عدم امکان آگاهی به تأثیر تصرفات گسترده در محیط‌زیست و اینکه همه مشکلات محیط زیستی قرن‌ها بعد از دوران شارع روی نموده است، محیط زیستی برای فقه ساخته است که نبود باب «محیط‌زیست» در آن طبیعی می‌نماید.

 


تحول یا تنزل دینداری در ایران

تحول یا تنزل دینداری در ایران؛ چند پرسش بنیادین (در حاشیه مناظره حسن محدثی و علی‌رضا شجاعی زند)


چندی پیش جلسه گفت‌وگویی بین دو جامعه‌شناس دین با موضوع دینداری در ایران برگزار شد.در این گفت‌وگو دکتر حسن محدثی گیلوایی گزارش‌هایی مبنی بر کاهش و افول دینداری در ایران ارائه داد و در نقطه مقابل دکتر علی‌رضا شجاعی‌زند ضمن نقد پیمایش‌های انجام‌شده معتقد بود آنچه در ایران رخ داده تحول دینداری است نه تنزل. به نظر می‌رسد برای اینکه بتوانیم با هر یک از این جامعه‌شناسان دین همراهی یا مخالفت کنیم نخست باید پاسخی به چند پرسش بیابیم و سپس به ارزیابی سخنان جامعه‌شناسان دین برسیم و بین تحول و تنزل داوری کنیم. به این منظور نخست گزارشی گذرا از مناظره این دو استاد جامعه‌شناسی دین را مرور می‌کنم و سپس به پرسش‌های بایسته این بحث می‌پردازم.

پیوند به متن کامل این یادداشت در سایت دین‌آنلاین


زیستن با کتاب

«زیستن با کتاب» نام فارسی کتابی است با نام «انا و الکتب» نوشته طَریف الخالدی نویسنده و تاریخ‌پژوه عرب اهل فلسطین. الخالدی در این کتاب داستان خودش و برخی از کتاب‌هایی را نقل کرده که در مسیر دانش‌آموزی، دانشجویی، استادی و نگارش کتاب‌ و مقاله سر و کارش به آن‌ها افتاده است.

کتاب در واقع به گونه‌ای خاطره‌بازی با کتاب‌هاست، با این حال یک جهت‌گیری مشخص را نیز در متن گنجانده است. نخ تسبیح همه این کتاب‌ها ادبیات،‌ نقد ادبی و تاریخ عرب از دوران جاهلی و صدر اسلام، تا دوره معاصر است. البته تاریخ در زبان خالدی صرفا کتاب‌های وقایع‌نگاری را دربرنمی‌گیرد. با توجه به تخصص نویسنده که تاریخ‌پژوهی است نه تاریخ‌نگاری، گستره متونی که به آن‌ها مراجعه کرده بسی پردامنه‌تر از منابع وقایع‌نگارانه است.

روشن است که در این سرگذشت‌نامه خاص هیچ کتابی به شیوه مرسومِ گزارش کتاب، گزارش نشده است، چنان‌که هیچ نویسنده‌ای به طریق مألوف شناسانده نشده است. خالدی به هر کتابی که می‌رسد نخست انگیزه خود از مواجهه با آن کتاب و سپس یافته‌های ارزشمند خود از آن را توضیح می‌دهد. یافته‌هایی که اینجا نوشته است درباره‌ی کتاب است نه از متن کتاب. به گونه‌ای نگاه درجه دو به کتاب‌ها کرده است.
 
او درباره هر کتاب چند جمله‌ای بیشتر ننوشته است. به جز جاحظ و کتابش «الحیوان» که یک فصل را به خود اختصاص داده است. ابن خلدون نیز سهمی بیش از دیگران در این کتاب برداشته است. بخشی از کتاب تطورات نگاه مسلمانان به سیره پیامبر(ص) را مرور کرده و بخشی دیگر گزاش‌گر نگاه مسلمانان به حضرت مسیح(ع) است.

متن روان و بسیار خوش‌خوان کتاب برای خواننده فارسی زبان مدیون محمدرضا مروارید مترجم کتاب است که غیر از ترجمه، با تلاشی ستودنی تمامی افراد و کتاب‌های نامبرده در متن را یک‌به‌یک در پانویس معرفی کرده و حتی چاپ‌های متعدد آن‌ها را نیز یادآوری کرده است. بدون این پانویس‌ها کتاب برای خواننده‌ نا‌آشنا با این حوزه آورده‌ چندانی نمی‌داشت. از خواندن این کتاب لذت بردم، و فراوان آموختم.
#کتاب_نگاشت

گاه‌نگاشت 76
https://t.me/MKHAGHANIFAZL