سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک لطیفه یک نکته

 

می‌گویند کسی (که گویا طلبه بوده) به مرحوم حاج اسماعیل دولابی گفته بود که حاجی از غیب حرف میزنی و حاج اسماعیل جواب داده بود که این شمایید که از غیب حرف میزنید والا من آن چه را میبینم میگویم.

شنیدن این نکته مرا به اینجا کشاند که احتمالا حاج اسماعیل دولابی از اول جوانی همین طور بوده یعنی فقط آن چه را می دیده میگفته . حال اگر ما هم همین کار را بکنیم آیا موفق تر نخواهیم بود؟ یعنی آن چه می گوییم بر اساس دیده هایمان باشد نه شنیده ها و خیالات و پندارها.  در روایت آمده است که برای دروغ گو شدن همین کافی است که هر چه شنیدی نقل کنی. (میزان الحکمه حدیث 17422)

 اگر بیاموزیم که در گفته ها به دیده ها (که یقینیاند) اکتفا کنیم بعدها هر چه را بخواهیم بگوییم ابتدا خواهیم دید.

پیامبر گرامی اسلام فرمود: اگر شیاطین اطراف قلوب بنی آدم را نگرفته‌ بودند انسان ها ملکوت آسمان ها را می‌دیدند. (همان حدیث 19041). 


پاسخ به یک پرسش

 

دوستی در پیامش درباره نوشته قبلی پرسیده بود چرا گفته‌ام جمله « این دنیا محل عمل است و آخرت محل پاداش» کامل نیست.

لازم دیدم پاسخی بنویسم تا شبهه‌ای پیش نیاید.

به نظر من جملاتی مثل عبارت فوق که مضمون روایات فراوانی نیز هست ناظر به بیان رابطه این دنیا با آخرت است و نیز این که در آخرت دیگر عمل لازم نیست. ولی آیا اعمال ما هیچ فایده‌ی دیگری ندارند؟ این روایات در پاسخ به این پرسش ساکت‌اند و به اصطلاح طلبگی از این جهت در مقام بیان نیستند.

ممکن است برخی چنین بفهمند که در این دنیا فقط باید کار کرد و هیچ فایده‌ای ندید و منتظر حلوای نسیه ماند، در حالی که فراوانند کسانی که سرکه و بلکه سیلی نقد را ترجیح می‌دهند و مگر اولین انسان یعنی حضرت آدم(ع) چنین نکرد

                    پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت   

                    ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم

به نظر من نقد اندیشی در ذات انسان‌هاست و خداوند نیز دین خود را با این خواسته هماهنگ کرده است و دین‌داری علاوه بر فردوس اعلی، بهشتی زمینی نیز به همراه خود خواهد آورد. و مگر نه آن‌که حضرت‌ آدم(ع) تا وقتی خطا نکرده بود در بهشتی زمینی بود. چرا ما با دین‌داری خالصانه به آن بهشت زمینی بر نگردیم؟

معتقدم بهشت حقیقی و حقیقت بهشت در جان انسان‌هاست. هر که در جانش بهشتی بسازد در فردوس برین نیز خانه‌ای خواهد داشت.

زمانی در سیره نبی گرامی اسلام (ص) خواندم که ایشان هیچ‌گاه نگفت ای کاش چنین نمی‌شد( امروز هر چه گشتم منبعش را پیدا نکردم باشد طلبتان). یعنی نه تنها به هر چه داشت راضی بود بلکه آن را بهترین می‌دید چرا که آرزوی بهتر از آن را نکرد. و مگر در صفت بهشت نفرموده که: در آن هر چه نفس‌ شما میل داشته ‌باشد وجود دارد(سوره فصلت/ 31).

و مگر بانوی کربلا در پاسخ آن نابکار نفرمود که من به جز زیبایی چیزی ندیدم . و مگر در بهشت به جز زیبایی چیزی هم هست؟

از این بهشت زمینی باز هم خواهم گفت.


بهشت نقد (1)

 

ظاهراً به ما گفته‌اند که امروز عمل کنید و فردا نتیجه بگیرید. دنیا محل عمل است و آخرت محل پاداش. این سخن البته صحیح است ولی کامل نیست. من معتقدم نیازی نیست برای رفتن به بهشت منتظر مردن و آخرت باشیم. بلکه می‌توان در همین دنیا در بهشت زیست. و بلکه معتقدم کسی به بهشت آخرت می‌رود که در این دنیا هم در بهشت باشد و اصولاً اگر اعمال ما آن قدر قیمت نداشته باشد که بتوان با آن بهشت دنیوی خرید چگونه می‌تواند قیمت بهشت آخرت باشد؟ و مگر نه آن است که بهشت آخرت گران‌تر است؟

  و ناگفته نماند که این نکته از اختراعات خودم نیست بلکه آن را از حافظ آموخته‌ام.

                من‏که امروزم بهشت نقدحاصل می‌شود

                    وعده‌ فردای زاهد را چرا باور کنم؟

بر اساس متون اصیل دینی نیز می‌توان همین مدعا را اثبات کرد. نمونه‌اش

 آیه 97 سوره نحل: هر زن و مردی که عمل صالحی انجام دهد و مؤمن باشد، ما به او حیات طیبه می‌بخشیم

تفسیر این آیه را در جلد 12 تفسیر المیزان ص342 بخوانید.

اگر هم نخواندید بعد خودم می‌نویسم به اضافه دلایل دیگرم بر امکان بهشت نقد. 


جمهوریت و امام (ره)

 

جناب آقای غرویان (از اساتید حوزه) گفته اند که امام به جمهوریت اعتقادی نداشتند. و شواهدی هم آورده‌‌اند. من بنا ندارم وارد اصل مباحث شوم ولی دو سه نکته به نظرم می‌رسد که می نویسم

 ایشان گفته‌اند:

«جمهوری به معنایی که در غرب وجود دارد و مشروعیت حکومت را ناشی از رای مردم می‌‏داند، به هیچ وجه در ذهن و فکر امام نبوده است، حتی ایشان زمانی که می‌‏خواهند روز 12 فروردین 58 به جمهوری اسلامی رای بدهند، می‌‏گویند من فردا به جمهوری اسلامی رای آری می‌‏دهم، هر کس هم به اسلام علاقه دارد، باید رای آری بدهد.»

امام در مصاحبه‌های پاریس به صراحت گفته‌اندکه چمهوری به همان معنا که در همه دنیا جمهوری است مد نظر ماست (صحیفه نور ج3 ص 145)

و نیز همه می دانند که در همان رفراندوم نظام بنا بود که هر کس جمهوری اسلامی را قبول ندارد پشت برگه رأی خود نظام مورد نظرش را بنویسد.

من نمی‌دانم چه‌طور امام فقط برای قانع کردن چند خبرنگار سخنی می‌گویند و بعد به هیچ وجه از آن کوتاه نیامده و در تمام طول جنگ انتخابات را به هر قیمت برگزار می‌کنند و بر خلاف نظر خودشان بنی صدر را تنفیذ می‌کنند و نیز با  انتخاب آقای منتظری مخالفت نمی‌کنند. امام به جمهوری اسلامی معتقد بود نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد.

آقای غرویان هم‌چنین گفته‌اند:

« امام در نجف قائل به جمهوری نبودند و درس‌‏های‌‏شان درباره حکومت اسلامی بود و کتابی نیز تحت عنوان "حکومت اسلامی" دارد، آن موقع هیچ بحثی بر سر کلمه" جمهوریت" نبود اما بعدها به فراخور زمان اصطلاح جمهوریت مطرح شد.»

من اخیراً کتاب ولایت فقیه امام را نخوانده‌ام ولی تا جایی که در ذهن دارم امام در آن درس‌ها در صدد اثبات نظریه ولایت فقیه هستند نه ارائه شاکله حکومت اسلامی . اسم کتاب را هم ایشان انتخاب نکرده‌اند و این کار ناشران کتاب در زمان گذشته بوده و امروز این کتاب با عنوان ولایت فقیه منتشر می شود.

نظریات آقای غرویان را از این ‌جا بخوانید

http://www.adlroom.com/modules.php?name=News&file=article&sid=2150

 


خود شناسی در کلام امام جواد علیه السلام

 

شهادت امام جواد علیه السلام تسلیت باد

در حدیثی از امام جواد علیه السلام آمده است که مؤمن به سه چیز احتیاج دارد

آن‌که خداوند توفیقش دهد

واعظی از نفس خود داشته باشد

نصیحت دیگران را بپذیرد. (تحف العقول، ص 457)

نکته‌ دوم این حدیث یعنی این که انسان خودش، خودش را موعظه کند. نقطه ضعف‌های خود را بشمارد و نفس خویش را از آن‌ها برحذر دارد و نقطه قوت‌هایش را نیز بشمارد و ضمن تأکید بر آن‌ها مراقب باشد که گمان نکند که به دلیل این خوبی‌ها پس علی آباد هم برای خودش شهری است و من هم کسی شده‌ام.

 ولی روشن است که عمل به این فرموده یک پیش نیاز اصلی دارد و آن خود شناسی است یعنی انسان باید ابتدا خود را بشناسد تا بتواند خود را موعظه کند و بدون شناختن خویش موعظه معنای خود را از دست خواهد داد.

نکته جالب‌تر این جاست که بنابر حدیثی دیگر که ازامام باقر علیه السلام نقل شده اگر خدا برای  کسی واعظی از درون آن شخص قرار ندهد نصیحت دیگران نیز فایده‌ای برای او نخواهد داشت( همان ص 294) . در واقع حدیث دوم نشان می‌دهد که ارکان حدیث اول همه بر روی هم بنا شده‌اند تا توفیق الهی نباشد، موعظه نفسانی نخواهد بود و تا این موعظه نباشد نصیحت دیگران نیز ثمری نخواهد داشت.

ارتباط این دو حدیث با بحث دروغ گفتن به خود را در آینده پی خواهم گرفت.

 


قضاوت درباره آخوندها

محمد سعید حنایی کاشانی را از روی نوشته‏هایش می‏شناختم. اهل فلسفه است. و بیشتر مترجم .(یک کتابش را همین امروز خریدم) تا این که سایتش را هم دیدم و گاهگاه سری به آن می‏زنم. یکی دو روز پیش مطلبی دیدم با عنوان در مجلس روحانیان که بد نبود و آن جا گفته بود که طلبه ها دو گروهندیا خیلی خوب و با معرفتند یا بسیار متکبر و بی رحم و عبوس و ... و چیزی در همین حدود و حد وسط هم ندارند. فکر کردم که چرا آدمی که کارش فلسفه است باید آدم‏ها را این طور سیاه و سفید دسته بندی کند و هیچ حد وسطی هم قائل نشود؟ به نظرم آمد بعضی وقت‏ها کارهای ما یا بعضی از ما طلبه ها احساسی در دیگران ایجاد می‏کند که نتیجه‏اش همین است. هر چند حنایی کاشانی هم می‏داند که قضاوتش دقیق نیست ولی بنده خدا با احساسش چه کند؟ به هر حال از اهل فلسفه چنین سخنی بعید بود.

این هم آدرس مطلب خودتان بخوانیدhttp://fallosafah.org/main/weblog/item_view.php?item_id=50


دین داری آفت زده (1)

 

یکی از لطیفه‌های دوران نوجوانی‌ام این بود که وقتی از بعضی می‌پرسیدند نمازتو خوندی؟ پاسخ می‌داد قرصشو خوردم یا آمپولشو زدم و تا یه هفته نیازی به نماز ندارم.

من نمی‌دانم سازنده این لطیفه چه قصدی داشته ولی این لطیفه کاریکاتوری است از نوعی نگاه که در دین‌داری ما بسیار رایج است. نگاهی به جمعیت مساجد و تکایا در ایام محرم و شب‌های قدر ماه رمضان و مقایسه آن با سایر ایام سال می‌تواند تصویری ازاین باور نه چندان صحیح را به ما نشان دهد. بسیاری معتقدند با عزاداری محرم  یا رفتن به زیارت یا دادن نذری و امثال آن تا سال آینده بیمه هستند و گویا شیطان و هوای نفس نیز هماهنگ با ما کار می‌کنند و تا شب قدری دیگر ما را رها می‌کنند. در واقع نوعی شرکت بیمه معنوی. برخی از ما طلبه‌ها و نیز گروه‌ عمده‌ای از مداحان به این عقیده مشکل‌ ساز دامن می‌زنند.  این تفکر که متاسفانه در جان ما ریشه دوانده و میوه داده است به جز خمودگی در انجام اعمال دینی و فراموشی معنویت در سایر اوقات ثمر دیگری ندارد. در حالی که دین‌داری حضور دائم در محضر خدا و به تعبیر من احضار همیشگی و همه جانبه خدا به زندگی است. و این مهم حاصل نمی‌شود مگر با مبارزه مدام با همه نیرو‌هایی که انسان را از خدا دور می‌کنند. زیرا این نیروها در درون و بیرون ما همواره در تلاشند و متاسفانه تعطیلی هم ندارند. امام صادق علیه السلام می‌فرمایند وقتی دشمنی به نام شیطان داریم پس چرا غفلت؟( میزان الحکمه حدیث 15145)  آیا ترویج باور «بیمه سازی معنوی» چیزی به جز دعوت به غفلت است؟

دین داری ما آفات فراوان دیگری نیز دارد که به مرور خواهم نوشت


پیرو مسیح بودن دشوار است

  امروز تولد عیسی مسیح (ع) است، مسیح روح خداست، روح خدا در همه انسان‌ها دمیده شده است. (سوره حجر/29) 

هر یک از ما پاره‌ای از مسیح را به همراه دارد. جان ما مسیح ماست و تن ما زائده‌ای است که مسیح آن را تحمل می‌کند.

و شاعر (به گمانم مولانا) چه نکته سنج بود که گفت: 

همی میردت عیسی از لاغری    تو در بند آنی که خر پروری 

در روایتی آمده است که عیسی علیه السلام فرمود:

بدرستی که موسی به شما امر کرد که زنا نکنید (گناه نکنید) من به شما امر می‌کنم با خودتان هم درباره زنا صحبت نکنید (فکر گناه نکنید) زیرا کسی که فکر زنا می کند مانند کسی است که در خانه‌ای رنگ آمیزی شده آتشی بیافروزد، آن آتش حتی اگر خانه را نسوزاند دیوارهایش را دود آلود و سیاه خواهد کرد. (بحار الانوار14/ص 331).

مسیح جان ما با میل به گناه به لاغری کشیده  می‌شود و جسم ما که حیوانی بیش نیست رو به فربهی می‌گذارد. و دریغ که به تعبیر مولانا ما به پروار کردن حیوان درونی خویش شایق‌تریم تا به شاداب کردن عیسای درون.

و باز به تعبیر مولانا 

طفل جان از شیر شیطان باز کن     بعد از آنش با ملک انباز کن 

اگر بناست به همه پیامبران ایمان بیاوریم(بقره /285) باید به فرموده مسیح جان خویش را از محادثه گناه پرهیز دهیم تا چون عیسی (ع) آسمان‌ها زیر پایمان قرار گیرد. 

ظهور کلمه خدا، عیسی مسیح (ع) بر همه موحدان مبارک. 

 


دروغ گویی به خود؟ (1)

دروغ گفتن حداقل دو صورت دارد

یکی آن‌که گوینده حقیقت را می‌داند ولی به دلایلی خلاف آن را به دیگری می‌گوید

دیگری آن‌که گوینده نیز حقیقت را نمی‌داند ولی گمان می‌کند که می‌داند و همان تصور خود را به عنوان حقیقت به دیگران عرضه می‌کند. روشن است که صورت  اول کاری است غیر اخلاقی، ولی دومی کاری غیر اخلاقی محسوب نمی‌شود، هر چند به لحاظ معرفت شناختی سخنی غیر صادق و یا کاذب گفته شده باشد.

تا این‌جای کار مشکلی نیست ولی اگر کسی بخواهد به خودش دروغ بگوید چه؟ آیا به جز صورت دوم امکان عملی دارد؟ به نظر می‌رسد دروغ‌گویی به شکل اول در مورد خود انسان معنا ندارد یعنی هیچ‌کس نمی‌تواند به خودش دروغ بگوید زیرا حقیقت را می‌داند. ولی می‌دانیم که انسان‌ها دروغ‌های فراوانی به خود گفته و می‌گویند و جالب آن که موضوع بسیاری از این دروغ‌ها نیز خودشان هستند. یعنی ما آدم‌ها به خودمان درباره خودمان اطلاعات غلط می‌دهیم. چطور چنین چیزی ممکن است؟

باز هم دراین‌باره خواهم نوشت.