سلام
من نميدونم فرهنگ ساختني هست يا نه! ولي ميدونم اخلاق و فکر و عادات بچه ها ساختني اند. من يک مادرم. تا جايي که يادم مياد، به بچه ام دروغ نگفتم. گاهي پيش اومده که وعده بدم و يادم بره يا نشه بهش عمل کنم.
با اين حال خيلي وقتها، خيلي وقتها دخترم من و پدر ش رو متهم ميکنه که دروغ گفتي! چرا؟ گاهي همون مساله خلف وعده است، گاهي هم واقعا نه، يک اتفاق طبيعي افتاده، مثلا مثلا بهش گفتم ژله تا دو ساعت ديگه ميبنده. اما ژله دو ساعت بعدش هنوز شل بوده. و زود زود برميگرده ميگه دروغ گفتي!
ميدونيد چرا؟ چون برنامه کودک تلويزيون موقع آموزش دروغگويي! ( نه آموزش صداقت!) عموماً شيوه اش انگ زدن و متهم کردن و برخورد مستقيم بدون ظرافت با بچه است. بچه که نه! عروسکهاي اجق و وجق! و همون برنامه کودک موقع آموزش هر چيز ديگري شيوه اش دروغگوييه.
چند روز پيش دخترم قصه ي يک کارتون يا فيلمي را برايم تعريف کرد که مادر آن قصه براي اينکه تنبلي بچه را درمان کند، و او را مجبور کند که خودش کارهاي خودش را انجام بدهد، خودش را به مريضي زده! يعني وانمود کرده، خب حالا وقتي اين مريض مصلحتي خوب شد، تنبلي بچه دوباره برنميگردد؟!
ظاهرا دروغگويي فقط ناشي از ضعف اراده نيست... ناشي از ضعف فکر است، اينکه اين مادر توي قصه هييييچ ايده و فکر ديگري به ذهنش نيامد که بچه اش را تربيت کند الا مريضي دروغين؟ و البته اين يعني نويسنده و سازنده فيلم راه آسانتر و بهتري به فکرشان نرسيده. اين هيچ! کارشناس تربيتي هم نداشتند؟
شايد خود شغل بازيگري که يکجور وانمود کردن درش هست ، باعث ميشه که متوجه قبح کارشون نشن. نتونند بين "شغل وانمودگري" و "زندگي با دروغ" فرقي قائل بشن. من خيلي وقتها از همين هنرمندان تلويزيون وقتي از فوايد هنرشون داد سخن ميدن شنيده ام که هنر نمايش ميتونه براي آموزش و حتي نمايش درماني به کار بره.... اما اين فرق ميکنه با اون که بيان و نمايش بازي کردن و وانمودگري رو بکنند يک نسخه و نفس نقش بازي کردن بشه يک روش تربيتي...در حالي که وانمودگري اگر هم بخواد بکار بره بايد ابزاري براي آموزش شيوه ي تربيت باشه. يا ابزاري براي تمرين زندگي. نه ابزاري براي نفس تربيت يا مشربي براي زندگي....
در کل به نظر مياد قالب و محتوا با هم مخلوط شده....
موفق باشيد!