گزارش یک کتاب خاطره
مدتی بود درست و حسابی کتاب نخریده بودم، دیروز رفتم کلاس که تعطیل بود، وقت پیدا شد و سری به چند کتاب فروشی زدم. ویار کتاب خریدنم را تا حدودی جواب دادم و ده دوازده جلد کتاب و مجله خریدم. دو سه تا هم مانده که باید در روزهای آینده بخرم. یکی از کتابهایی که خریدم خاطرات حاج شیخ رضا استادی یا همان آیت الله استادی معروف است. علت خریدنش هم این بودکه چند وقت پیش دیدم رسول جعفریان در سایت کتابخانه ایران و اسلام از آن تعریف کرده بود، من هم جوگیر شدم و بنا گذاشتم که بخرم. دیروز که خریدم امروز تمامش کردم. در کل کتاب جالبی است هر چند من انتظار بیتشری داشتم.
یکی از ویژگیهای کتاب صداقت در نقل خاطرات است. واقعاً لذت بردم. به سادگی و بی شیله پیله گفته که در صف انقلابیون خیلی جدی نبوده، که بعضی درسها را بدون مطالعه میرفته و اینکه مثلاً اجازه اجتهاد ندارد و حتی میخواسته لااقل خودش بداند که مجتهد هست یا نه؟ این که در یکی از سفرهای تبلیغی به قول خودش، خودش را باخته و در محل نمانده، این که درس آقای شریعتمدای رفته و چند جا هم از ایشان اسم برده، یا این که در مواردی به اشتباهش اعتراف کرده و خیلی مسائل دیگر ... بدون مجامله من خودم بعید است در یک کتاب خاطرات رسمی این طور راحت صحبت کنم.
چیزهای جالبی هم در این کتاب دستگیر آدم میشود مثل معرفی منبریهای تهران در زمان جوانی ایشان و معرفی علمای تهران با محل زندگی و آدرس منزلشان، یا این که مثلاً آقای محققی نماینده آقای بروجردی در آلمان از درس آقای بروجردی فیلم گرفته بوده که برای من خیلی جالب بود و آلمانیهایی که فیلم را دیده بودند گفته بودند که این مرد شبیه ابن سیناست، یا داستان جلسهای که مرحوم علامه امینی در حضور برخی از فضلای قم مفصل علیه تقریب بین مذاهب صحبت میکند و همه اهل مجلس که مرید آقای بروجردی و طبعاً طرفدار تقریب بودهاند، حسابی دمغ میشوند و آقای مکارم با گفتن جملهای فضا را عوض میکند.
یک تکه جالب دیگر زندانی شدن آقای ناصری امام جمعه حال حاضر شهرکرد است در عربستان که بیش از دو سال هم طول کشیده، به جرم پخش اعلامیه امام بین حجاج.
نکته جالب دیگر در مورد مرحوم آقای حاج شیخ علیپناه اشتهاردی است که ردیهای بر شهید جاوید نوشته بوده ولی آنقدر ردیه مشکل داشته که به نوعی مجبور به عذر خواهی شده است. دیدم که ظاهراً سادگی آن مرحوم مسبوق به سابقه بوده است.
در کتاب بدگویی به کسی مشاهده نمیشود، ایشان در داستان دارالتبلیغ آقای شریعمتداری و امام موضعگیری نکرده و حمل بر صحت کرده است، همین طور است در داستان شریعتی و هیاهوی مربوط به آن و داستان شهید جاوید و قضایای مربوط، و در کل مراقبت کرده که از مرز انصاف و تقوا خارج نشود. انتقادهای خوبی هم از رفتارهای روحانیون کرده است.
یکی از مشکلات کتاب پاورقیهای جالب آن است که البته مربوط به تنظیم کننده کتاب است. پاورقیها هیچ نظم و نظام خاصی ندارند، هر کس را دلشان خواسته در پاورقی معرفی کردهاند و هر کس را نخواستهاند معرفی نکردهاند. مثلا در یک صفحه که اسم آقایان صافی گلپایگانی و فاضل لنکرانی هست و هر دو از مراجعاند در بیش از نصف صفحه پانوشت آقای فاضل معرفی شده که البته همه هم ایشان را میشناسند ولی آقای صافی معرفی نشده است. یا مثلاً میرزا علیاقای شیرازی که آقای مطهری هم در سیری در نهج البلاغه نام برده در این کتاب معرفی شده ولی با کپی کردن همان عبارتهای آقای مطهری. و با این همه، شخصیتهایی که خاطره درباره آنهاست و محور برخی فصلها هستند، معرفی نشدهاند مثل آقای شریعتمداری یا صالحی نجف آبادی و برخی دیگر از اشخاص مطرح در کتاب، ولی در عوض آقای مطهری که معرف عالم و آدم است معرفی شده است. یا در مورد آیت الله آقای بهجت نه تاریخ تولد ذکر شده نه سایر مشخصات و فقط گفته شده که همه روزه در ساعات خاصی به حرم مشرف میشوند!!!. آقای اشتهاردی هم معرفی نشده و خیلی های دیگر. در کل کتاب از این جهت ضعف دارد.
وقتی مشکلات سفرهای تبلیغی ایشان را میخواندم دیدم که این مشکلات سر من و دوستانم هم آمده و ظاهراً با این که همه نسلها با هم اختلاف دارند ما طلبهها از این جهت شباهت بین نسلی داریم نه تفاوت.