قمار باز!
دیدهاید کسانی را که قمار میکنند؟ میدانید قمار بر چه پایهای استوار است؟ قمار تا وقتی ادامه دارد که طرفین چیزی برای باختن داشته باشند. و وقتی همه هستی را ببازی دیگر کسی تو را به بازی نخواهد گرفت آنگاه تو میمانی و حسرت و هوس یک قمار دوباره.
دیروز عید قربان بود و یادمان مردی که به فرمان خداوند فرزند خویش را به قربانگاه برد. و بدون ذرهای تردید تیغ را بر گلوی جوانی گذاشت که سالها به انتظار آمدنش نشسته بود. و اینک فرمان داشت تا او را به دست خویش فدا کند. ابراهیم نه فرمان را به تأخیر انداخت و نه از چرایی آن سؤال کرد. فرمان را به فرزند اعلام کرد و پاسخ شنید که به هر چه که مأمور شدهای انجام ده، انشاءالله مرا صابر خواهی یافت( سوره صافات/102). تصور من آن است که وقتی تیغ ابراهیم گلوی اسماعیل را نبرید، ابراهیم احساس کرد که قمار تمام شد و دیگر کسی او را به چنین قمار عاشقانهای دعوت نخواهد کرد که اگر بنا بود باز هم بساط نرد عشق باختن بر پا باشد پس چرا سرمایهام را نپذیرفتند؟ صدایی ابراهیم را به خود آورد که قد صدّقت الرؤیا( سوره صافات/105) ابراهیم ما تو را در این بازی پذیرفتیم چرا که تو هر چه داشتی به قمار زدی. از این به بعد ابراهیم است و انتظار قماری دیگر. و این قماربازان همانهایند که
به قمار خانه رفتم همه پاکباز دیدم
و البته چنین قماربازانی که پاک ببازنداندکند و به سبب همین اندک شمار بودنشان ارزشمنداند. و مگر ابیعبدالله(ع) که سه روز پیش راه عراق را پیش گرفت به قمار نمیاندیشید و مگر وقتی که در گودی قتلگاه سر به خاک نهاده و میفرمود «الهی رضاً برضاک» منتظر آن نبود که بازی دوباره آغاز شود، تا نیمه رمق باقی مانده را نیز ببازد؟ و مگر وقتی که ششماههاش را به خیمه برد، دامن خویش را نتکاند که ای خدا دیگر هیچ ندارم ولی همچنان از تو میخواهم که مرا از این قمار عشق محروم نکنی. آری چنین قماربازانی کمیابند.
خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر