تبریز و مسجدهایش
از صبح دوشنبه تا جمعه شب، 16 مرداد تبریز بودم. اولین سفرم به تبریز بود. دیدنی زیاد بود و وقت کم. چند جایی را دیدم. خانه شهریار و خانه مشروطه و خانه امیرنظام که موزه قاجار است و موزه آذربایجان و خانه شربت اوغلی و چند جای دیگر. از مقابل چندین مسجد رد شدم و در یکی هم نماز خواندم و آنچه برای من جالب بود زیبایی و معماری مساجد بود. چند مسجدی که دیدم همهشان شبیه مسجد بودند خوشبختانه! نه مثل مسجدهای جدید، یک چهاردیواری ساده با یک گودی به اسم محراب. خیلی خوشحال شدم. نمیدانم از کی شروع شده، ولی این روزها هر مسجدی که ساخته میشود به ویژه اگر مردم عادی سازنده آن باشند نه دولت، به هر چیزی شبیه است الا مسجد. و بعد هم تصمیم میگیرند با نوشتن چند پارچه و چسباندن چند پوستر آیه و حدیث آن را شبیه مسجد کنند، ولی دریغ که بهتر است نام اینجاها را همان نمازخانه بگذاریم. یاد دکتر حسین نصر افتادم که در کتاب «در جستجوی امر قدسی» فصلی را به معماری اختصاص داده و تعریف میکند که به یک آرشیتکت بسیار برجسته آلمانی سفارش ساخت مسجدی در ترکیه داده بودند، او چون نمیدانسته مسجد چه کارکردی دارد با دکتر نصر مشورت میکند و بعد از توضیحات دکتر میگوید من به لحاظ روحی نمیتوانم با این ساختمان ارتباط برقرار کنم و بنابر این نمیتوانم طرح مناسبی تحویل بدهم. بماند.
در این میانه آنچه میدرخشد مسجدی است تاریخی و معروف که نامش مثل رنگش کبود است. مسجد کبود، یادگار دوران تیموریان و مشخصاً قراقویونلوها، که البته بعد از زلزله 1193 تبریز بازسازی شده ولی تصور عظمت این ساختمان که سرتاپای آن کاشی معرق بوده متحیرمان کرد. رنگ لاجوردی و کاشیهای مشکی که از سال 870 (حدودا) باقی مانده اصلا تغییر نکرده و چشمها را مینوازد. رگ و ریشههای باقی مانده از آن دوران بسیار زیباست. شاید خوشترین دیدارمان در تبریز همین مسجد کبود بود.(عکسش را گرفتهام، آن پایین). داخل مسجد از ورودی آن زیباتر است و بسیار زیباتر. ولی جای گلایه از دستاندرکاران باقی است که مسجد هیچ حایلی با پارک کنار آن یعنی بوستان خاقانی ندارد و محوطه مسجد تبدیل به پیست دوچرخه سواری کودکان و نیز زمین فوتبال آنها شده است. این اوضاع وقتی با صدای موسیقی تند یک فروشنده در همان فضا آمیخته میشود صدای تاسف همه را بلند میکند و هر چه به خیال خودت معنویت در مسجد دیدهای از سرت میپرد. امیدوارم این مشکل که فقط نیاز به چند متر نرده فلزی دارد حل شود.
مسجد دیدنی دیگر مسجدی است از دوره ایلخانی که امروزه ارگ علیشاه نامیده میشود. اینیکی از آنهایی است که برای دیدنش کلاهت به زمین میافتد، ولی حیف که آنچه باقی مانده فقط قسمت جنوبی آن است. ظاهرا بخش شمالی در اوایل انقلاب از بین رفته است، نمیدانم به هر حال از دست رفته. 30 متر ارتفاع! جای گلولههای توپ بر بخشی از آن یادگار دوران مشروطه است.یک تبریزی هم که خیلی حسرت آن را میخورد چند شعری درباره ارگ علیشاه برایمان خواند. شعر بدی نبود و گلایه داشت از ویرانی آن. فکر کنم خودش گفته بود. به هر حال، تبریز دیدنی است.