علامهها
امروز که 25 آبان است و دیروز که 24 آبان بود سالروز درگذشت دو عالم علامه بود. علامه محمد تقی جعفری و علامه سید محمد حسین طباطبایی. فوت علامه طباطبایی یادم نیست هشت ساله بودهام. در سال 60 ولی علامه جعفری که فوت کرد در سال 1377 به سختی مانع اشکهایم شدم تا در جمع گریه نکنم. طباطبایی برایم آنقدر بزرگ است که پاسخ هر سوالی را از او میجویم. ناخودآگاه احساس میکنم وقتی علامه چیزی میگوید قدرت نقد ندارم و خودبخود شدهم مقلد ایشان. چیز خوبی نییست ولی حاکی از عظمت یک مرد است که نه من! بلکه اساتید بزرگ من نیز بدان معترفند. موسسهای که در آن درس میخوانم روزگاری منزل مسکونی علامه طباطبایی بوده است. شعرهای نابی دارد و عجیب این که بعضی از آنها فارسی سره است و هیچ عربی ندارد مثل همان شعر معروف کیش مهر. واقعا در مکتب علامه پرستش به مستی است. یک شعر نیمه تمام هم دارد که به نوعی بیانگر مکتب فکری ایشان است؛
یکی روستا دختری ماهرو
همی رفت دوش و به دوشش سبو
سبوی خود از آب پر کرده بود
همی داشت با خویش ای گفتگو
.....
به پاسخ درم گفت و زد پوزخند
اگر آب میخواهی از جو بجو!
دو سه تا لینک در معرفی ایشان میگذارم هوس کردید، ببیند: زندگی نامه، احیاگر فلسفه، حکمت و تفسیر، استاد عصر استادان، و تصاویری از ایشان 1 2 3 4
و اما علامه جعفری که با آن لهجه غلیظ ترکی بسیاری را به خنده وامیداشت وقتی سخن میگفت مخاطبان خود را متحیر میکرد. یک بار دیده بودمش. جلد اول تفسیر نهج البلاغهاش دایرة المعارفی است از موضوعی به نام انسان. من همیشه از ایشان با نام فیلسوف انسان تعبیر میکنم. تواضعی عجیب داشت فراتر از باور. تفسیر و نقد مثنویاش هم بیانگر گستره دانش ایشان است. در کتاب ابن سینای زمان خواندم که خودشان گفته بودند یک بار دانشجویی تقاضا کرد شعری را که برایم گفته بود در جمع دانشگاهیان بخواند. نتوانستم دلش را بشکنم گفتم بخوان ولی متوسل شدم. یادم هست وقتی این خاطره را میخواندم تا لحظاتی مات و مبهوت ماندم و واقعا گیج شده بودم. زیرا ایشان از خدا خواسته بودند که چیزی نشنوند و بعد هم گفتند خدا شاهد است حتی یک کلمه از شعر او را نشنیدم. این هم یک معرفی کوتاه از علامه محمد تقی جعفری.
به این دو شخصیت علاقه وافری دارم، غرضم عرض ارادت به این دو بزرگوار بود.