هنر قرائتی بودن!
آقای قرائتی را همه میشناسند. معلم درسهایی از قرآن پنج شنبه شبهای تلویزیون. امروز عصر در مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی میزبانش بودیم. قبلا هم دیده بودمش. امروز صحبت کرد حدود 40 دقیقه و نکاتی درباره سؤال و سؤال کردن در قرآن و ... .
در بین سخنانش که خیلی هم خندیدیدم داشتم فکر میکردم که این آدم چه دارد؟
با آنکه از خودش تعریف کرد ولی جوری تعریف کرد که مذمتش بیشتر بود. ساده حرف زد و بیریا. مهم آن بود که بعد از نماز انتقاد بسیار تندی از طلبهها کرد.انتقادی از جنس امر به معروف و نهی از منکر. خیلی خوشم آمد از صراحت لهجه و بیتعارف حرف زدنش. و بعد هم کلی فیلمبردار جلسه را به باد اعتراض گرفت که حیف نیست تو نماز جماعت را رها کردی و فیلم گرفتی؟ فکر نکردی که چه چیزی از دست دادی؟ اگر هم برای یادگاری بود که همان چند دقیقه اول کافی بود. میگفت اگر دو هزار تا عکس قرائتی را به بقالی بدهی یک کیلو اسفناج نمیدهد! تقریبا همه جمع تحسینش کردند. بعد از همه این حرفها هم دو سه بار پرسید که آیا حرفهای من برای شما مفید بود یا نه؟ و خیلی جدی هم پیگیر بود. از تعریفهایی هم که کردند خوشش نیامد.
بماند! ولی به نظرم من جواب سؤالم را پیدا کردم. قرائتی خودش بود. همین. او هیچ فیلمی بازی نمیکند. همان طور که سخنرانی میکند، همان طور هم حرفهای عادی میزند. به همه انتقاد میکند و دوست دارد که از او انتقاد کنند. راحت شوخی میکند. با همه، عالم و عامی، رئیس و مرئوس، آخوند و به قول خودش کت شلواری.
همیشه از نظر من این یک ارزش بوده است که یک انسان خودش باشد. همین!