فصلی برای عریانی
یکشب ...
یکشب تا تمام هر چه من...
یکشب تا تمام، هر چه او
یکشب تا گشودن راهی به رهایی
یک شب تا افتتاح
یک شب تا الهی لاتؤدبنی بعقوبتک
یک شب تا باز شدن دروازههای آسمان تا ملکوت
یک شب تا بستن راه بازگشت به قهقهرا
یک شب تا افطار با لقمههای راز
یک شب تا انبازی با ملک
یک شب تا امتحان در صیام
یک شب تا رمضان
یک شب تا خلوتی بی حجاب و بی حاجب
و مجالی برای سینهای شرحه شرحه از فراق و شرح درد اشتیاق
قصه دور ماندن از نیستان و نالیدن و حکایت و شکایت
یک شب تا بتوانی از هر چه داری رها شوی و هر چه بر خود آراستهای پیراسته شوی و بی حجاب بلند فریاد بزنی این منم
من
انا الذی عصیت جبار السماء
انا الذی لم اسحیک فی الخلاء و لم اراقبک فی الملاء
انا الذی علی سیده اجتری
یک شب مانده تا عریان شوی
آبرویت برود
بعد احساس کنی کسی، چیزی، حاجبی یا حجابی تو را پوشانده است
و بعد از این که در برابرش خود را خود بی حجابت را فریاد زدی احساس شعف کنی
و سر به خاک بگذاری و بگویی
من زبان از تملقت نمیبندم
و زمزمه کنان و خواهش کنان التماس کنی
انک انزلت فی کتابک ان نعفو عمن ظلمنا قد ظلمنا انفسنا فاعف عنا
پ ن: از سالهایی که برای خودم خودی دارم و رمضانی برای تنهاییهایم، رمضان را برای ابو حمزهاش خواستهام. دلم عجیب هوای سحر و خلوت و ابو حمزه دارد.
در این ساعات باقی تا رمضان و در رمضان برای هر که میشناسید و دوستش دارید و ندارید دعا کنید. دلتان را بی کینه کنید و بعد وارد رمضان شوید.