اذن دخول
چقدر آرام و بی صدا می گذرند این شبها و روزهای آخر شعبان جواز ورود به رمضان را کجا می دهند؟ خدایا....... و بالاخره آنکه به احترام آنانکه محترم درگاه توأند،
و من چه غافلانه صبحها را به غروب و غروبها را به صبحها متصل میکنم
و هنوز نمیدانم که در این روزهای گذشته از شعبان آیا تو از من گذشتهای؟
یا باید در این دو سه روز باقی مانده تکرار کنم که
ان لم تکن غفرت لنا فیما مضی من شعبان فاغفر لنا فیما بقی منه
و امیدوار باشم که سرریز رحمتت درون دستهای خالی من نیز عطیهای بگذارد.
فرستادهات که درود و سلام بر او و خاندانش باد خبر داد که بار عام داده و به ضیافت خوانده و اهل کرامتمان خواندهای!
باور کنم؟
باور کنم که از گذشتهام گذشتهای؟
باور کنم که راه را باز گذاشتهای؟
مگر به اطمینان سخن رسولت
و به اعتماد این که تا کنون بر هر آنچه میدانستهای پرده پوشیدهای چنین بیاندیشم
وگرنه که وقتی به خود مینگرم ناامیدی بر دلم خیمه میزند
و اگر نبود که گفتهای فقط کافران از رحمت من نومید میشوند
گمان نمیکردم که راضی به ورودم به رمضانت باشی
و گمان نمی کردم که حرارت عشق تو به بندگانت گناهانم را بسوزاند.
اگر بناست در جمع میهمانانت راهم دهی
و جامه کرامت بر تنم بپوشانی
قبل از ورود
سینهام را از کینهها پاک کن
و بعد از ورود اذنم بده
که شبهای بیداریام به غفلت نگذرد
دلم را با افتتاح روشن کن
ابوحمزه را ورد زبانم کن
جوشن کبیر را حصار آتش قرار بده
و سحرگاهان ....
بهاء و جلال و جبروت و عظمت و نورت را در دل و جانم جاری کن
به من یقینی موهبت کن که از قلبم جدا نشود
و ایمانی که شک را از من بزداید
و راضیم کن به آن چه برایم در نظر گرفتهای
محمد(صلی الله علیه و آله) و آل مطهرش(علیهم السلام).