داربی، سیاست و من
الف) داربی: سال 69 بود. خیلی فوتبالی بودم و البته استقلالی. استقلال داربی قبلی را با گل رضا عابدیان باخته بود و حالا در فینال اولین دوره لیگ سراسری با پیروزی پر گل در برابر ملوان به پرسپولیس خورده بود. چقدر کری خواندیم و شرط بستیم و ... تا این که روز بازی شد و استقلال با دو گل قهرمان لیگ شد. البته یکی هم خورد. فردا داخل حیاط دبیرستان مرتضی انصاری همین که از در وارد شد با آن صدای بم و بلندش گفت دو یک ته. همه متوجه او شدند. قرمزها حرفی برای گفتن نداشتند و فعلا دور دور ما بود. باید تا جا داشت حالگیری میکردیم. دیدی گفتم میزنه! ولی به هر حال بعد از گذشت ساعاتی توجیهات شکست شروع شد. گل دوم هافساید بود. نبود. بود. .... تا آخر و هر سال این بازی تکرار میشود.
ب) سیاست: سال 80 بود. به شدت اهل سیاست بودم و بحثهای تند و داغ سیاسی. هشتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در راه بود با ده کاندیدا. اکثریت کلاس (مرکز تخصصی کلام حوزه) طبیعتا مخالف خاتمی و بیشتر طرفدار توکلی. بحث و کری و ... تا فردای انتخابات و رأی بیست و یک میلیونی سید محمد خاتمی. هنوز استاد نیامده و دوستان یکی یکی وارد میشدند که یکی از معدود هواداران خاتمی خنده کنان و پیروزمندانه در حالی که دستهایش را فاتحانه تکان می داد وارد کلاس شد. هیچ کس جلودارش نبود. انگار همه ادعاهای او ثابت شده بود. حرص خوردن دوستان اصولگرا! دیدنی بود. بعد هم البته دعواهای بعد از انتخابات و توجیه شکست.
ج) من: این دو تصویر در ذهن من مانده است. بعدها که فکر کردم دیدم این دو تصویر و اصلا این دو دعوای سیاسی و ورزشی عجیب به هم شباهت دارند. دعوای آبی و قرمزها هیچ تأثیری در نتیجه بازی نداشت. بازی در زمین تعیین تکلیف میشد. (گاهی هم البته به کمک داور) به هر حال نه بازیکنان دو تیم از ما خبر داشتند نه ما از آنها. در واقع ما فقط در پی اثبات خودمان بودیم. پیروزی تیم ما پیروزی ما بود در کلاس. ما زبان درازی پیدا میکردیم و طرف مقابل مجبور بود مدتی حرف نزند.
در سیاست هم به همین نتیجه رسیدم. در بحثهای طولانی نه به نتیجه علمی رسیدیم و نه کسی حزب و گروهش را رها کرد. بحثهای ما در سیاست کشور هم هیچ تأثیری نداشت و ندارد. ما مثل طرفداران قرمز و آبی میخواستیم ثابت کنیم که ما درست فکر میکنیم. همین.
مخالف بحث سیاسی نیستم ولی معتقد شدهام ابتدا باید معلوم شود که چرا بحث میکنیم. یعنی انگیزه ما چیست؟ خدا؟ روشنگری و تغییر عقیده طرف مقابل؟ حقیقت جویی؟ اثبات برتری من؟ هوای نفس!!!
ما طلبهها به خصوص گاه در بحثهای علمی هم گرفتار همین معضلیم. یعنی دست کم خودم که فکر کردم دیدم در بسیاری از بحثهایم گرفتار مکر نفس شده و هر چند بحث علمی کردهام ولی در واقع در پی اثبات برتری خودم و عقیدهام بودهام.
احادیث زیادی داریم که فرمودهاند مراء یعنی بحث و جدل را ترک کنید حتی اگر حق با شما باشد. شاید نکته این احادیث هم همین باشد. که ما به اسم بحث سیاسی و علمی در واقع تابع شیطان شدهایم. جالب است که برخی با نامیدن این بحثها به بحث طلبگی در پی تطهیر این کار مسخرهاند. البته روشن است که بحث طلبگی و علمی ارزشمند است ولی به شرطی که هدف علم و حقیقت باشد نه منیت.
پ ن: جالب است که ما یکبار بر سر همین احادیث یک بحث مفصل و پر سر و صدا داشتیم. مثل کسی که دو ساعت و نیم در فواید کم حرفی و سکوت سخنرانی کند.