بهجت مرجعیت
این روزها سالگرد ارتحال مرحوم آیت الله بهجت بود. یکی از برنامههایی که بارها و از شبکههای مختلف در طول این یکی دو ساله دیدهام به بحث مرجعیت ایشان و تایید این مرجعیت توسط امام زمان(عج) اشاره داشت. در این برنامه اطرافیان ایشان و فرزندشان و همین طور حاج آقای صدیقی که معرف حضور است صحبت میکردند. خلاصه حرفشان این بود که ایشان آنقدر زاهد بودند که فقط با اشاره امام زمان(عج) مرجعیت را قبول کردند و الا قبول نمیکردند. پسر آقای بهجت مفصل در این باره صحبت کرد و آقای صدیقی هم گفت که سه نفر در تاریخ شیعه چنین بودهاند که مرجعیتشان با اجازه حضرت بوده است.
به نقل تاریخی آقای صدیقی کار ندارم که به نظرم خیلی دقیق نیامد. ولی اصل مساله برایم مهمتر بود. و چند ماه است که در ذهنم کلنجار میروم و نمیتوانم چنین چیزی را بفهمم.
من در دوران انقلاب اسلامی رشد کردهام. در دهه شصت. و ذهنم خواسته یا ناخواسته مملو از آموزههای امام خمینی است.من آموختهام که وظیفه را باید انجام داد. چه مرجعیت باشد چه رهبری و چه تقلید چه جهاد و چه صلح. یعنی چه که ایشان مرجعیت را نمیپذیرفت؟ مگر وظیفه نبود؟ انجام وظیفه که نیاز به تایید امام(ع) ندارد. البته میتوان توجیه کرد که ایشان همین نکته مد نظرش بوده که آیا وظیفه هست یا نه؟ ولی این توجیه به دلم نچسبید. به علاوه که حرف آن چند نفر این نبود. (ناگفته نماند من با مرحوم آیت الله بهجت مشکل ندارم و بلکه مشکلم این حرفهاست. به باور من آن پیر برتر و بالاتر از این حرفها بود)
غیر از این که بیان این نکات به نظر من تنقیص دیگران هم هست. گفتن این قصهها یعنی این که دیگران سر خود مرجع شدهاند و بماند که گاه ممکن است سودای ریاست هم داشتهاند! ولی آقای بهجت چون زاهد بود مرجعیت را نمیپذیرفت!! مگر زهد با پذیرش مرجعیت منافات دارد؟ مگر مرجعیت قدرتخواهی و ریاست طلبی است؟
من نمیتوانم بپذیرم که مرجعیت امام(ره) که چنین داستانی پشت سرش نیست و اتفاقا مهمترین مرجع روزگار ما و جزو مهمترین و موثرترین و جریان سازترین مراجع تاریخ شیعه است، کمتر مورد توجه بوده تا مرجعیت مرحوم آیت الله بهجت. یا این که مثلا چون روی رساله ایشان نوشته امام خمینی یا روی رساله دیگران نوشته آیت الله العظمی پس مقام ایشان کمتر است تا آقای بهجت که به العبد اکتفا کرده است.
سالها پیش مفصل بهشتی میخواندم. مرید بهشتی شده بودم و هستم. جایی گفته بود عرفان صحیح خانقاهش آهنگریهاست. خانقاهش بازی دراز است(نام منطقهای جنگی). من با این تفکر بزرگ شدهام. دوست ندارم حقایق دینی را با خواب و داستانهای نه چندان دقیق تایید کنم. حقیقت نیازی به این پیرایهها ندارد. چنان که العبد محمد تقی بهجت را هم بی نیاز از این تعریفها میدانم.