دینداری بیاخلاق
این روزها کتابی را ارزیابی کردم با موضوع فقه و اخلاق. قبلا هم در اینباره کتاب و مقاله خوانده بودم. شاید سنگینترین کتابهایی که خواندم دو کتاب ابوالقاسم فنایی بود. دین در ترازوی اخلاق و اخلاق دینشناسی که دومی واقعا کتابی است عالمانه و ارزشمند با تمام نقدهایی که به آن دارم. کلا بحث دین و اخلاق بحث دامنهداری شده است این سالها.
بماند ولی این بحثها همه تئوری است. این که موضوع فقه چیست؟ با اخلاق چه نسبتی دارد؟ روش اثبات گزارههای فقهی با اخلاقی چه فرقی دارد؟ فقه مقدم است یا اخلاق؟ و ... این بحثها دردی از من دوا نمیکند.
من سؤالی دارم که سالهاست اذیتم میکند که آن هم ارتباط همین دین و اخلاق و یا فقه و اخلاق است ولی نه از بعد نظری. من به جنبه عملی کار دارم. چگونه میتوان اخلاقیتر زیست و جامعه را اخلاقیتر کرد؟ عوامل بیاخلاقی به ویژه در سطح کلان و عمومی کداماند؟ جوابهایی هم جور کردهام از خودم. ولی این بحث نیاز به همافزایی دارد.
در این بین آنچه بیش از همه سوالانگیز و البته آزاردهنده است، دینداران بیاخلاقاند. حالا دیگر به مدد رسانهها همه ما با چنین پدیدهای آشناییم. بسیار دیدهام افراد متدین و واقعا متشرعی که به راحتی به مخالفین سیاسی و مذهبیشان توهینهای رکیک میکنند، غیبت میکنند، آبروریزی میکنند و بلکه تهمت میزنند. فکر میکنم در عرصه عمومی نیازی به مثال نیست. ولی من مشکلم خیلی آنها نیستند من مشکلم کسانی مثل خودم هستند که از این سیاست و سیاست بازی هیچ آبی برای آنها گرم نمیشود و از این نمد برایشان کلاهی درنمیآید. چرا ما اینطور شدهایم؟
راستی چطور میشود متدین به دینی باشیم که هدف پیامبرش تتمیم مکارم اخلاق است، منابع اصیلش همه بر محور اخلاق میگردند، اولیائش به اخلاقمداری مشهور و معروفاند و در آن گناه غیبت بیش از زناست و حق الناس قابل بخشش نیست باز هم چنین با اخلاق فاصله داشته باشیم؟ و در همان حال اهل نماز اول وقت و عزاداری و نماز جمعه و دائم الوضو بودن و ....
علل روانشناختی و دینشناختی این معضل برایم مهم شده به شدت.