یک نقد چند نکته (ادامه)
نکته دوم در کلام جناب ملکیان آن است که ایشان جهان آینده را جهانی رو به دینداری و معنویت می بینند و البته تأکید می کنند که مراد از دینداری باید گوهر دین باشد نه تکیه بر ظواهر و تصریح می کنند اگر بتوان قدری از این ظواهر (مثل درست تلفظ کردن دال یا ذال) کاست باید از وضع آینده جهان خوشحال شد زیرا جهان به سوی اخلاق می رود. و در فرازهای بعدی نیز می گویند ما باید لبّ دین را بشناسیم و به همان اکتفا کنیم.
یک نکته فرعی این بحث آن است که به نظر من بشر امروز از بد حادثه این جا به پناه آمده است و هدف او نیز معنویت نیست بلکه غرضش فراموشی فشار مدرنیته و بلکه اساس مدرنیته است. و به همین دلیل است که به جای معنویت آن چه رونق یافته غفلت عظیمی است که از یوگا و مدیتیشن گرفته تا بودیسم و عرفان شرقی و تا مذهب اسماعیلیه را شامل می شود. آن چه رخ می دهد فراموشی است در حالیکه آن چه مطلوب است ذکر است. بگذریم تا به نکته اصلی برسیم
برداشت من آن است که گوهر دین اطاعت است که گاهی هم عبادت خوانده می شود و به نظرم گوهر دین نمی تواند جدا از هدف خلقت باشد و همین عبادت یا به تعبیر من اطاعت است که در قرآن به عنوان هدف خلقت معرفی شده است( سوره ذاریات /56). حال پرسش من این است که اگر کسی به این نتیجه رسید که خدا از او می خواهد که او در نمازش دال را صحیح تلفظ کند آیا اقتضای اطاعت آن نیست که به این دستور عمل کند؟ آیا ظواهر دستور خدا نیستند؟ اگر شک داریم که چیزی دستور دین است بحثی نیست ولی اگر دانستیم که عملی ظاهری دستور دین است باید آن را اطاعت کنیم تا به گوهر دین برسیم. به نظرم مشکل اصلی جامعه دینی ما و بلکه تمامی جوامع دینی آن است که این ظواهر راهی به باطن نمی برند و لذا عده ای از در مخالفت با ظواهر درآمده اند. اما روشن است که حل این مشکل به این نیست که ظواهر را تعطیل کرده و یا با مسامحه برگزار کنیم، بلکه باید آن را اصلاح کرد. اگر صاحب دین راهی برای رسیدن به گوهر دین خودش قرار داده معقول نیست که ما آن را ه را بیراهه بنامیم. یا این که آن را رها کرده و به لب دین اکتفا کنیم. اگر ما در این راه به هدف نمی رسیم احتمالا نشانه های سر راه را درست نفهمیده ایم یا این که اصلا انتخاب این راه ا زسوی ما برای رسیدن به گوهر دین نبوده است. من در مورد این مشکل حرف زیاد دارم ولی این جا مجالش نیست. فقط یک حدیث ذکر می کنم.
در روایات آمده که روزی شیطان به خداوند عرض کرد مرا از سجده بر آدم معاف کن تا عبادتی کنم که هیچ فرشته و پیامبری انجام نداده باشد، از سوی خداوند به او جواب داده شد که من دوست دارم همان طور که خودم می پسندم عبادت شوم نه آن طور که تو می پسندی.(بحار الانوار ج60 ص 274) به نظر من رها کردن ظواهر و به این توهم افتادن که در پی باطن هستیم در واقع عبادت خداست بر اساس میل ما نه اراده خدا و روشن است که این کار اطاعت محسوب نمی شود.