در مدح تشنگان قدرت
ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت . این جمله بیش از سی سال است که در چشم و گوش ماست. در رادیو و تلویزیونمان گفتهاند در سخنرانیها و مقالات برایمان خواندهاند و بر دیوارهایمان نوشتهاند. حتی روی دیوار سالن ملاقات ریاست جمهوری
این جمله از بهشتی است که من بزرگش میدانم. و امروز بازخوانیاش میکنم.
همیشه در گرماگرم انتخابات کسانی هستند که با بیان این جمله خود را به عرصه سیاست عرضه میکنند و مدعی آنند که قصد خدمت دارند و در دلشان شائبه قدرت خواهی نیست. تکلیف کردهاند، وظیفه است، ما اهل این چیزها نیستیم بر عهده ما گداشتند و قس علیهذا حرفهایی که همیشه میشنویم.
این ارزش نه چندان ارزش از آنجا در جامعه ما رایج شده است که بین ارزشهای فردی و ارزشها و کمالات غیر فردی تفاوت نگذاشتهایم و یکی را در عرصه دیگری دخالت دادهایم. آنچه در عرصه عمومی بدان محتاجیم لزوما همانی نیست که افراد در حیات فردی خود بایسته است که داشته باشند.
فردی قصد میکند کارخانهای بزرگ تأسیس کند یا تجارتخانهای کلان. تا کنون شنیدهاید بگویند این طرف هدفش رضایت خدا نیست و دنبال ثروت است و به این خاطر مذمتش کنند؟ یا کسی که در آزمون دکتری شرکت میکند آیا مورد ملامت قرار میگیرد که او شیفته علم است و یا حتی مدرک، و قصدش خدا نیست؟
ولی این داستان در عرصه سیاست قصهای است تکراری. و همیشه همه آنانی که کاندیدا می شوند تلاش میکنند که خود را برانگیخته وظیفه بدانند و درصدی از ایشان هم بر پوسترهایشان همان شعار شیفته و تشنه را برجسته مینویسند که مباد ما دربارهشان خیال کجی داشته باشیم.
التبه میتوان شعار داد سخنرانی کرد و آیه و روایت آورد که آخر ما یخرج من قلوب الصدیقین حب الجاه و ... در حالی که آنچه در مذمت دنیاطلبی و مال دنیا آمده است بسیار بیشتر از حدیث و آیهای است که در مذمت قدرت خواهی آمده است.
علم، ثروت، قدرت، و ... همه جزو مطلوبات بشری هستند و خلقت خداوندی انسان را علاقمند به آنها ساخته است. سیاست عرصه تلاش برای رسیدن به قدرت است، چنان که تجارت عرصه رسیدن به ثروت و دانشگاه و حوزه جای رسیدن به علم یا مقامات علمی. کندن وابستگی به ثروت و قدرت و .. اگر حاصل شود نتیجه عمری مجاهده است.
آنچه در عرصه عمومی بدان محتاجیم عرفان و بریدگی از دنیا نیست بلکه رعایت قانون بازی یا مشروعیت است. یعنی هر کسی که طالب قدرت و ثروت است باید از مسیری مشروع و قانونی آن را به دست بیاورد و در همان مسیر خرج کند. تاجر باشد یا سیاستمدار یا استاد دانشگاه.
دلبستگی به قدرت و ثروت و علم چیزی نیست که بتوان آن را شناخت. برای همین هم نمیتواند معیار انتخاب و انتصاب در عرصه عمومی باشد. که ما به درون و حال کسی راه نداریم. باید به همان برون بنگریم و رعایت ضوابط را ضابطه انتخاب بدانیم.
خلط کردن بین ارزشهای فردی و غیر آن گاه ممکن است به نقض غرض منتهی شود و اتقاقا آن که نمیخواهیم بر اریکه قدرت بنیشیند.
به هر حال اگر کسی به جای شیفتگی خدمت تشنه قدرت بود بعدها خودش با خدا حساب میکند. هر چند چنین خصلتی حتی گناه هم نیست که بخواهد مایه مجازات کسی باشد.