نقد فقیهانه فقه
در دو ماه گذشته در دو جلسه شرکت کردم با محوریت آشنایی و نقد اندیشههای دکتر ابوالقاسم فنائی و البته با حضور خود ایشان. جلسه دوم جلسهای طولانی و در واقع مصاحبهای انتقادی با ایشان بود.
دکتر فنائی دو کتاب دارد به نامهای دین در ترازوی اخلاق و اخلاق دینشناسی. او در این دو کتاب تلاش میکند فقه را با اخلاق هماهنگ کند و در واقع یکی از معیارهای درستی احکام فقهی را مطابقت حکم با ارزشهای اخلاقی میداند. پرسشهایی داشتم که در این دو نشست مطرح کردم.
آنچه در نوشتههای فنایی، محسن کدیور یا محمد مجتهد شبستری و بلکه اکثر روشنفکران دینی به صورت مشترک دیده میشود، نقد فقه و احکام فقهی موجود است. تفاوت این افراد در معیاری است که برای نقد دارند. فنائی اخلاق را مقدم بر فقه میداند، کدیور و مجتهد شبستری حقوق بشر را و دیگرانی چون ملکیان معنویت را و....
در نقطه مقابل این جریان روشنفکر، جریان دیگری نیز هست که اتفاقا سر سازگاری با روشنفکری که ندارد هیچ بلکهگاه کار را به تقابل فیزیکی نیز میکشاند. ولی با این همه در اصل نقد فقه و احکام فقهی با روشنفکران در یک راستا قرار دارند. هر چند رویکردشان متفاوت است. مثلا چند سال پیش مقالهای دیدم با عنوان فقه حکومتی که معتقد بود باید فقه را با نگاه حکومتی دید و فهمید. این گروه معتقداند نگاه حاکم بر فقیهان گذشته نگاه فردی بوده و این نگاه باید به نگاه حکومتی و سیاسی تغییر یابد.
برای من نیز به عنوان یک جستجوگر علوم دینی همواره پرسشهایی درباره روش و استنباط و مشکلات و تعارضات فقهی با آن چه از دین فهمیدهام وجود داشته است، اما آنچه تا کنون برای من حل نشده این است که این معیارها از کجا آمدهاند؟ و چرا باید احکام فقهی را با این معیارها سنجید؟به خصوص که برخی از این معیارها خود اموری متغیرند.
دکتر فنائی تلاش کرده است به این پرسش نیز پاسخی مناسب بدهد و به نظرم تا حدودی نیز موفق شده است. ولی گمان من آن است که راه را درست انتخاب نکرده است. فقه را باید از درون فقه نقد کرد و تنها روشی که میپسندم نقد فقیهانه فقه است نه نقدی از منظر بیرونی با معیارهایی که هنوز برای هیچ فقیهی ثابت نیست.
تصور من آن است که مشکل اصلی فقه امروز شیعه بیش از آن که هماهنگی با اخلاق یا حقوق بشر یا دموکراسی یا حکومت و یا ولایت باشد، مدرسهای شدن آن است.