1=2!؟؟
n گر بر فلکم دست بدی چون یزدان / برداشتمی من این فلک را زمیان / وز نو فلکی دگر چنان ساختمی / کآزاده به کام دل رسیدی آسان
برای من مشکل بود که باور کنم منظور خیام از این کلمات، کفر گویی و اعتراض به خلقت باشد. دلیلی هم ندارد فردی مثل خیام نتواند فلسفه خلقت را فهم کند. دنبال مؤید برای نظر خودم بودم که این شعر حافظ به کمکم آمد
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست / عالمی دیگر بباید ساخت و زنو آدمی
به نظرم خیام هم میخواهد همین را بگوید که اگر بنا دارید در عالمی زندگی کنید که راحت به کام دل برسید باید عالمی بسازید که خاکی نباشد. و به تعبیر من قواعد عالم خاک در آن جاری نباشد و با قوانین عالمی دیگر اداره شود. روشن است که در جهانی که ما زندگی میکنیم همین قوانین مادی و حسابگرانه جاری است. پس باید این توصیهها ناظر به عالم درون ما باشد. یعنی ما در درون خود عالمی بنا کنیم که از جنس خاک نباشد. و در این صورت است که میتوانیم به آسانی کام دل بگیریم. همان بهشت نقدی که حافظ فرمود و یکبار هم قبلا به آن اشاره کردم. در روایتی از پیامبر اکرم(ص) آمده است که: تا وقتی دو نزد شما محبوبتر از یک است شما به مقام استقامت نمیرسید.(میزان الحکمه حدیث 17189) آیا در عالم حسابگری و بازاری اندیشی که همه چیز قیمتی دارد یک با دو مساوی است؟
به نظرم مفهوم آیه معروف ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم ...(رعد/11 ) هم همین است. زیرا آیه میفرماید خداوند سرنوشت انسانها را وقتی عوض میکند که آنها درون خود را تغییر بدهند ( ما بأنفسهم). تغییر خویشتن مساوی است با تغییر عالم. می توان بهشت را در همین جا برپا داشت. به شرطی که نگاهمان را به جهان تغییر دهیم. چشمها را باید شست/ جور دیگر باید دید.