قربانیان گلشیفته
این روزها کلیپی در یکی از سایتهای خبری دیدم. کسی که ظاهرا خبرنگار یا مجری است با بهزاد فراهانی تماس میگیرد و نظر او را درباره رفتارهای دخترش میپرسد. خوب انتظار دارید فراهانی چه کند؟ قاعدتا پاسخی نمیدهد و بحث را به جای دیگری میکشاند. و البته خبرنگار رها نمیکند و بعد هم تصویر این ماجرا منتشر میشود.
فراهانی به سوال آن بنده خدا هر پاسخی میداد باخته بود یا باید خانوادهاش را محکوم میکرد که در خانواده میباخت یا باید از رفتار دخترش دفاع میکرد که باز هم باخته بود. از خودم پرسیدم فایده چنین کاری چیست؟ قراردادن افراد در موقعیتهای اینچنینی که مجبور شوند موضعی له یا علیه بگیرند اخلاقی است؟
مسئله من نه گلشیفته است نه پدرش. مسئله من، ماییم، خودمان. چندین سال پیش یکی از برنامههای صبحگاهی تلویزیون یک فرمانده پلیس را دعوت کرده بود و درباره بستن کمربند ایمنی خودرو با او صحبت کرد و در این بین مجری پرسید که شما خودتان کمربند ایمنی میبندید؟ خوب انتظار دارید فرمانده چه جوابی بدهد؟ گفت بله و البته لحظاتی بعد تلویزیون تصویر ورود ایشان به محوطه صدا و سیما را پخش کرد که کمربند نبسته بود. نتیجه اخلاقی این که ما حق داریم افراد را خیط کنیم و در موقعیتی قرار بدهیم که هر جوابی بدهند بازی را باخته باشند و مجبور شوند دروغ بگویند. چون ما داریم از یک ارزش دفاع میکنیم!!
دو سه سال پیش مطلبی نوشتم با عنوان شیفتگان گلشیفته با این مضمون که کسانی که اتفاقا عنوانهای ارزشی را با خود همراه دارند با نام گلشیفته کلیک میخرند. و امروز به این میاندیشم که ظاهرا کار از تجارت کلیک گذشته و ما داریم خود و اخلاقمان را قربانی گلشیفته میکنیم.