دُمِ حضرت والای سیاست!

شعار یگانگی دین و سیاست از شعارهای اصلی انقلاب اسلامی است. دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما هم عین دیانت ما. با این حال همیشه کسانی‌ بودند و هستند که دین وسیاست را جدا می‌خواهند و به دنبال آن آخوند را هم از دنباله‌روی سیاست منع می‌کنند. ارباب عمائم دست کم از زمان مشروطه تا کنون تسلیم جدایی دین و سیاست نشده‌اند و به گمان من بعد از این هم تسلیم نخواهند شد.


با این حال امروزه گروهی از همین جماعت روحانی،‌ مداحان را (که گویا به طور سنتی به نوعی رقیب هم شمرده می‌شوند) از دخالت در مسائل سیاسی برحذر می‌دارند. مداحان هم که نمی‌توانند به سیاسی بودن روحانیون اعتراض کنند به سیاسی بودن ورزشکاران و اهالی سینما استناد می‌کنند که چطور یک فوتبالیست می‌تواند نظر سیاسی بدهد ولی یک مداح تحصیل کرده نباید درباره برجام شعر بخواند؟


درباره این موضوع به نظرم سه نکته مهم آمد:
نخست آنکه نمی‌توانم تصور کنم در کشور (دست کم در کشور ما) مقوله‌ای یافت شود که جدا از سیاست باشد. دین یا ورزش یا مداحی یا هر چیز دیگر. دلیل آن هم نه سیاسی بودن دین و ورزش و هنر و امثال آن، که تمامت‌خواهی سیاست است. سیاست آنقدر بزرگ است که به همه چیز کار دارد. به گمان من حتی اگر در قرآن کریم آیه صریحی بود که مومنان به سیاست کاری نداشته باشند باز هم نمی‌شد به آن عمل کرد. چون سیاست نمی‌تواند دست از سر دین و هنر و ورزش و دانشگاه بردارد. و مؤمنِ غیر سیاسی اگر بخواهد مومن باشد و غیر سیاسی، باز هم باید سیاسی باشد. چون به قول مرحوم مدرس هر جا که پا می‌گذاریم دُمِ حضرت والاست. بنابر این اگر سیاست‌مداری یافت شود که بخواهد اهالی دین و هنر و علم از سیاست کناره بگیرند،‌ نخست باید خودش دست از سر این جماعت بردارد.


دیگر آنکه برخی از این مقوله‌ها نمی‌توانند و نباید غیرسیاسی باشند. دین به خصوص دین اسلام آموزه‌هایی دارد که گریز از سیاست را ناممکن می‌سازد، مگر به قیمت دست برداشتن از بخشی از آموزه‌ها. فرهنگ و علم نیز چنین است. چطور می‌توان تصور کرد که سیاست‌های اقتصادی کشور به بیراهه برود ولی اساتید اقتصاد کاری به امور سیاسی نداشته باشند و فقط به برگزاری کلاس و راهنمایی رساله بیاندیشند؟


و سوم آنکه: سیاست‌ورزی حق هر شهروندی است آخوند باشد یا مطرب، دانشگاهی باشد یا بی‌سواد،‌ اهل هنر باشد یا صنعت و یا هر صنف دیگر! ولی مسئله اصلی خلط نکردن شئون است. معتقدم کسی که تعلق خاطر سیاسی دارد‌ باید سخنش را در عرصه سیاست بگوید نه در جایگاه شغلی‌اش. مداح محترم اهل بیت می‌تواند شعر سیاسی‌اش را به روزنامه هم‌فکرش بدهد تا منتشر کند و یا در میتینگ سیاسی نامزد مورد علاقه‌اش بخواند. روحانی محترمی که هوادار یک جناح است باید در جلسات آن حزب سخنرانی سیاسی کند نه در مسجد و شب عاشورا و شب قدر که موافق و مخالفش حضور دارند و با هدف دیگری آمده‌اند نه برای شنیدن سخنان سیاسی. مستمع شب قدر ممکن است از اساس علاقه‌ای به سیاست نداشته باشد یا از نظر سیاسی مخالف نظر سخنران باشد. من نمی‌دانم سخنران به چه مجوزی وقت حاضران در مجلس را می‌گیرد؟ ورزشکار هم حق ندارد در میدان ورزش شعار سیاسی بدهد و البته حق دارد که در میتینگ سیاسی شرکت کند و شعار سیاسی هم بدهد.


گمان می‌کنم یکی از پیش‌نیازهای توسعه روشن شدن نقش‌های مختلف هر فرد و تفکیک آن‌ها از یکدیگر است. همان‌طور که با لباس کار به مهمانی نمی‌رویم، بهتر است با عنوان شغلی‌مان هم سیاست‌ورزی نکنیم.

آنچه امروز شاهد آنیم نه عینیت دیانت و سیاست، که به ‌هم‌ریختگی و بی‌سامانی شئون مختلف افراد است. این وضعیت عواقب ناگواری دارد که فعلا بنای نوشتنش را ندارم.

متن یادداشت در کانال تلگرام