سرد و گرم یک زندگی
مدتی بود اینطور یکسره کتاب نخوانده بودم. سرد و گرم زندگی احمد زیدآبادی باعث شد بیشتر وقت یک روز را صرف کتاب خاطراتش کنم. گفتهاند از خلاف آمد عادت، کام بطلبیم! انتظارم از کتابی به اسم « از سرد و گرم روزگار» که نوشته احمد زیدآبادی باشد، کتابی بود در حال هوای سیاست و زندان و روزنامه خرداد و دوم خرداد. ولی زیدآبادی در 285 صفحه کتاب، فقط 18 سال اول زندگیاش را روایت کرده است. فضای کتاب دور از تصویر و انتظاری بود که از احمدزیدآبادی در ذهن من بود. روایتی خواندنی، ساده و صمیمی! یک جای قصه آرزوی آقای اشکذری درباره خودش را نقل میکند؛ این معلم ادبیات دوست داشته زیدآبادی قصهنویس شود. «از سرد و گرم روزگار» نشان میدهد که آرزوی آن معلم خیلی هم دور از آبادی نبوده است.
زندگی زیدآبادی تلخ و یا بهتر بگویم سخت است، ولی خودش آن را شیرین روایت کرده است. خواننده کلی کلمه کرمانی و سیرجانی یاد میگیرد. این کلمهها اجازه میدهند همراه نویسنده وارد روستای زردویه شوی و با مردمش زندگی کنی و حتی گاهی مزه غذاها را احساس کنی.
من تصور میکردم احمد زیدآبادی که یادداشتهایش را در روزنامهها میخواندم باید خیلی بزرگتر از سن من باشد، ولی او متولد 44 است. فاصله هشت ساله من با او هر چند کم نیست ولی زیاد هم نیست. یعنی ما با این فاصله سنی تقریبا در یک دوره زندگی کردهایم. این زندگی در یک دوره است که اشارات کتاب به حوادث و شخصیتهای سالهای نخستین پیروزی انقلاب را برای همنسلان من قابل فهم میکند. تعداد این اسامی بسیار زیاد است و حوادث هم به سرعت گزارش میشوند. نمیدانم یک جوان متولد اواخر دهه شصت و یا دهه هفتاد هم به اندازه من با کتاب مرتبط میشود؟ شاید بهتر بود بعضی جاها توضیحی در پانویس اضافه میشد.
نویسنده آگاهانه تلاش کرده است باورهای سیاسی و دینی امروزی خود را در دیروز زندگیاش ریشهیابی کند. نگاه انتقادی که زیدآبادی امروز به گذشته (یعنی سالهای 57 تا 62) دارد، خود را به وضوح در شیوه روایت ماجراها نشان میدهد. خوانندهای مثل من نمیداند این انتقادها همان موقع هم بوده یا نتیجه سرایت دادن ارزشهای امروز به دیروز است.
کتاب، عدد و تاریخ کم دارد و خواننده بعضی جاها باید محاسبه کند تا متوجه شود کجای روزگار قرار گرفته است و این ماجرا مربوط به چه سالی است. هر چند همه جای کتاب چنین نیست. کتاب گزارشی از اوضاع و احوال فردی زیدآبادی نمیدهد به عبارت دیگر زیدآبادی هرچند نیمه دوم زندگیاش را روایت نکرده ولی از نیمه اول همان بخشی از خودش را روایت کرده که به نیمه دوم سیاسی و اجتماعیاش مرتبط است. یعنی زیدآبادی تا دوران دانشگاه عاشق نشده است؟ چیزی در این کتاب نیست.
به لطف دوستی که قبل از من کتاب را خوانده بود و چند مورد غلط تایپی را علامت زده بود من هم متوجه این اشتباهات شدم. آن دوست غیر از اشتباهات، زیر برخی نکات جالب هم خط کشیده بود.این نکتهها که کم نیستند و گاه طنز خفیف متن باعث شد «از سرد و گرم روزگار» را جزو خاطرات خوش کتابخوانیام قرار دهم.
لینک مطلب در کانال تلگرامی گاهنگاشت