حسین، آب و آبرو!
چرا حسین چاه نکند؟ او که فاصله زیادی با آب نداشت و زمینِ زیر پایش نرم بود.
چرا حسین نماز باران نخواند؟ او که امام است و دعایش مستجاب!
و چرا ....و چرا....
مسئله حسین آب نبود! آبرو بود
عباس به دلِ آب زد، آب برداشت، ولی لب به آب نزد،
گفتهاند شامگاه نهم محرم، یاران حسین غسل کردند، تنشان به آب آشنا شد
ولی طلب آب نکردند
حرامیان آب را به بازی گرفته بودند
بنا بود راه حسین به آب بسته باشد تا تسلیم شود
و حسین باید نشان میداد که اهل تسلیم نیست، هر چند تشنهکام و خشکلب!
و اگر برای کودکش آب طلب کرد، باز هم نه برای آب بود
آب خواست تا ندهند، و آشکار شود که مسئله آب نیست و آبرو است
و آنکه آبرو ندارد، آب هم که داشته باشد، آن را ابزار بدسرشتی خود خواهد کرد.
و اگر با یاد تشنگیاش اشک میریزیم، نه بر تشنگی او میگرییم،
که بر روزگاری میگرییم که آزادگی زیر سم اسبان بود و حقیقت بر نیزه!
حسین آب هم اگر داشت، زنده نمیماند
و هزاران دنیاپرستِ مُردهدل، باز هم تنش را روی تن صحرا عریان رها میکردند
حرامیان آن گاه که از تسلیم حسین ناامید شدند، او را کشتند و آب را باز کردند
تا روشن شود که آب، یک بازی بیشتر نبود.
و آزادگان، نه بازیگرانند که آزادهاند،
بلاجویانی از جان و جا رهیدهاند، سبکروحانِ عاشقند و درِ زندان گشادهاند، و پرندهتر از مرغان هوایی پرواز میکنند.
و امروز! هر که آب مینوشد، به آبروی حسین مینوشد
عاشورای 1447 قمری
تیرماه 1404 شمسی
گاهنگاشت 152