من و شریعتی
امروز سالگرد درگذشت شریعتی است. در خانوادهای روحانی بزرگ شدهام که همیشه در آن نسبت به شریعتی حساسیت وجود داشت. و همین باعث شد که کنجکاو شده و پیگیر شناخت او باشم. وقتی برای اولین بار به نمایشگاه کتاب رفتم در بین کتابهایم دو کتاب از شریعتی هم خریدم. پدرم مخالف بود ولی هیچ گاه درباره کتابهایی که میخواندم چیزی نمیگفت فقط گاهی میگفت این کتابها ارزش خواندن ندارند. بگذریم سالها بعد که طلبه شدم بیشتر خواندم و البته دقیقتر و کنجکاوانهتر و چه شوری داشت نوشتههای این مرد. بعدها در مرکز تخصصی کلام حوزه، تحقیق مفصلی درباره شریعتی انجام دادم با نام دین مانا دین توانا. شاید یک وقتی آن را منتشر کردم. نتیجه تحقیق آن شد که بسیاری از تصورات درباره شریعتی چه در بین موافقان و چه در بین مخالفانش توهمی بیش نیست. مخالفت شریعتی با روحانیت هم یکی از همین توهمات است. در یکی از مصاحبههای رهبری درباره شریعتی نیز این نکته را دیدهام. و نیز این که یکی از کسانی که شریعتی را خوب شناخته است دکتر سروش است. البته فارغ از این که مخالف است یا موافق. به هر حال آنچه می خوانید چند سطر پایانی آن تحقیق است.
دکتر شریعتی متفکری است که هم چون بسیاری دیگر فرزند زمانه خویش است. تحولات روزگارش بر او تأثیر فراوان دارد، به چشم خود عقب ماندگی مفرط کشورهای جهان سوم را که اسلام دین بسیاری از آنان است مشاهده میکند، تسلط استعمار او را به ستوه آورده و رکود و رخوت مردم این کشورها او را تا مرز هتاکی به عصبانیت میکشاند، دردمندانه افول دین را به تماشا مینشیند و چارهای جز فریاد نمییابد. ولی از آن جا که شرقی است و شرق را دوست میدارد و در عین حال نمیتواند نسبت به غرب بیاعتنا باشد و افکارش همه تقسیم شدهاند، لذا خود را تقسیم میکند، آرمان و انگیزهای شرقی برمیگزیند و با راهکاری ملهم از غرب و امروزی شده و با استفاده از ادبیات و مفاهیم مارکسیستی و غربی رایج در آن روزگار در پی توانا کردن دین برمیآید تا دین ماندنی باشد. و مجموعه اینها شخصیت او را تشکیل میدهد، استواری فراوانی در راه خود به کار میبرد و پایداری ماندگاری را به نمایش میگذارد و بسیاری جوانان را شیفته خود و راه خود میکند ولی او نیز اندیشمندی است چون دیگران، آمیختهای از درستی و خطا، و آثارش نیازمند بررسیهای جدید و نو میباشد.