ویژگی‏های اختصاصی علی(ع)

در چندین حدیث این نکته ذکر شده است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام ویژگیهایی دارند که مختص ایشان است و هیچ کس با ایشان شریک نیست و چنین کمالاتی ندارد. چند نمونه از این احادیث در کتاب شواهد التنزیل نوشته حاکم حسکانی عالم اهل سنت موجود است. مضمون این احادیث از جهت تعیین دقیق تعداد این ویژگی‌ها با هم متفاوت است. از 18 صفت تا 120. به نظرم رسید که به مناسبت عید غدیر تعدادی از این صفات اختصاصی را فهرست کنم. باشد تا رضایت حضرتش را جلب کرده باشیم.

  تولد در خانه خدا 
 اولین مسلمان
 اولین نماز گزار
 داماد رسول خدا(ص) که خداوند اجازه وصلت با او را صادر کرد
 همسر فاطمه(س)
فاتح خیبر
فاتح خندق
ذکر اختصاصی در آیه یؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصة (9 حشر)
مأمور رساندن پیام سوره برائت به مشرکین مکه
خوابیدن به جای پیامبر در شب هجرت به مدینه
ملقب به صفت لافتی الا علی به خاطر رشادت در جنگ احد
تربیت در دامان رسول الله(ص) از کودکی
 اولین جمع آوری کننده قرآن به همراه شواهد نزول
افتخار برادری با رسول خدا(ص) در روزی که پیامبر مهاجر وانصار را برادر یکدیگر قرار داد
ذکر اختصاصی در آیه مباهله (61 آل عمران) به عنوان کسی که نفس پیامبر است
نزول آیه ولایت در شأن ایشان پس از عطای انگشتری به سائل (55 سوره مائده)
مثل او نسبت به پیامبر مثل هارون است به موسی
ذکر در روایت انا مدینة العلم و علی بابها
تنها عمل کننده به آیه نجوی که برای صحبت با پیامبر صدقه داد (12 مجادله)
رفتن بر شانه پیامبر(ص) وبت شکنی و پیراستن خانه کعبه از بت‌ها
  و .....

نکته:‌آیاتی که این جا ذکر شده آیاتی هستند که به صراحت در شأن حضرت نازل شده وهیچ کس اختلافی در آن‌ها ندارد. و اگر بنا باشد آیاتی که مفسرین اهل سنت نام حضرت را به عنوان تفسیر آن ذکر کرده‌اند جمع‌آوری شود کتابی مفصل خواهد شد. چنان که کتاب سه جلدی شواهد التنزیل نوشته حاکم حسکانی به همین امر اختصاص یافته است. ترجمه این کتاب در یک جلد با حذف اسناد احادیث توسط انتشارات دارالهدی قم منتشر شده است. 


مسأله‏ای به نام ابراهیم

 فکر می‌کنم اولین بار که به طور جدی با مسأله‌ای به نام ابراهیم روبرو شدم فیلم هامون بود همان ساخته داریوش مهر جویی  که اخیراً هم تلویزیون نسخه تکه پاره شده‌اش را پخش کرد. مورد بعدی هم یکی از سخنرانی‌های شهید باکری بود که در لشکر عاشورا صحبت می‌کرد و گفت که اگر ابراهیم بین زمین و آسمان و قبل از افتادن درون آتش ازجبرئیل کمک می‌خواست به گمانم می‌سوخت. یکبار هم زمانی که  در موسسه کلام حوزه درس می‌خواندم استاد درباره معنای خلیل توضیحی داد که نگاه من به ابراهیم را اصلاح کرد. امروز هم که تصمیم گرفتم با نگاهی اجمالی به قرآن چیزی درباره ابراهیم در این صفحه بنویسم دیدم که کار یک روز و دو روز نیست و ابراهیمی که قرآن معرفی می‌کند به خوبی می‌تواند موضوع یک تحقیق گسترده باشد.
یک نکته که چند روز پیش به ذهنم آمد را می‌نویسم. اوایل انقلاب، ابراهیم بت شکن معرفی می‌شد. دربعضی کتاب‌ها هم قهرمان توحیدش خوانده‌اند. چون در قرآن چندین دلیل از زبان ابراهیم برای ثبات خدا و نیز نفی شرک بیان شده است. دغدغه مهرجویی در فیلم هامون عشق وایمان ابراهیم است. همان که متالهان مسیحی نیز فراوان به آن عنایت دارند. اما از نظر من ابراهیم همان بت شکن است. با این تفاوت که در اوان جوانی بت‌های سنگی کوچک را می‌شکند و بت بزرگ را باقی می‌گذارد. بعد بت اتکاء به غیر خدا را در پاسخ منفی به کمک جبرئیل می‌شکند. در میان‌سالی بت‌‌های کوچک نفسانی را شکسته و زن و فرزندی تنها را در وادی غیر ذی زرع مکه رها می‌کند و در پایان با سنگ زدن به شیطان بت بزرگ نفسانی را با قربانی کردن اسماعیل، خرد می‌‌کند. و جالب این‌ جاست که وقتی این امتحان را تمام می‌ کند به مقام امامت می‌رسد. مادر بتها بت نفس شماست. مقام ائمه و بزرگ قربانی و قربانی کننده اعصار حسین بن علی(ع) از همین جا به خوبی به دست می‌آید.
 دلم می‌خواست بیشتر می‌نوشتم ولی گنجایش اینجا همین مقدار است. درباره عشق و ایمان ابراهیم بیشتر بیاندیشید.

راستی اعدام صدام هم مبارک هر چند چنان که باید دلم خنک نشد.


یک پیشنهاد نو

 نمی‏دانم الان وقت این حرفها هست یا نه به هر حال من چون اعصابم خرد است می‏نویسم.
مدتی است که عربهای اطراف ما ساز خلیج عربی را کوک کرده و به هر بهانه‏ای و با استفاده از هر وسیله‏ای تلاش می‏ کنند خلیج فارس را از نام فارسی آن تهی کنند. آخرین آن هم نوشتن نام خلیج عربی بر روی ظرف غذای حجاج ایرانی بود. به نظرم رسید پیشنهادی بدهم که نام خلیج فارس همیشه در برابر چشم مردم عرب باشد حتی اگر حکومت‏هایشان نخواهند آن را ببینند. البته به نظرم با این پیشنهاد همه شان مجبور می‏شوند نام خلیج فارس را بپذیرند و در کنارشان داشته باشند.
مخاطب پیشنهاد من بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران است. و مشخصاً پیشنهاد می کنم نام و طرح خلیج فارس در پشت یکی از اسکناس‏های درشت ایرانی حک شود. از آن‏جا که پول رایج ایرانی در بازارهای کشورهای عربی بدون نیاز به تبدیل مورد مبادله قرار می‏گیرد این طرح در دست همه مردم و بنگاه‏های افتصادی و نیز بانک‏هایشان قرار خواهد گرفت به علاوه که در سراسر دنیا نیز به عنوان یک ورقه بهادار نام خلیج فارس مورد توجه خواهد بود.
از مدیران محترم پارسی بلاگ و نیز همه دوستان می‏خواهم به هر نحو که می‏توانند (لینک دادن یا نوشتن پیشنهاد در وبلاگشان  و...)از این پیشنهاد حمایت کنند.


گزارش یک سالگی و این چند روز

  اول این که روز پنج شنبه این وبلاگ یک ساله می‌شود و من 33 ساله. خیلی اطمینان نداشتم که تا این جا دوام بیاورم. البته وبلاگم را می‌گویم. خدا را شکر که هنوز شوقی به نوشتن در این صفحه دارم و گاهی دغدغه‌ها و علایقم را در اینجا می‌نویسم و گاهی هم به حکم طلبگی چیزی در راستای تبلیغ دین می‌نویسم و به نظر خودم در راه اصلاح باورهایی که نمی‌پسندم گامی برمی‌دارم. بیش از 85 پست نوشته‌ام هر چند یکی دو تا را حذف کردم ولی بقیه را در آرشیو نگاهداشته‌ام. افزایش تدریجی بازدید کنندگان وبلاگ، اشتیاقم را به این کار بیشتر کرد. نقدها و پیشنهاد‌های دوستان نیز هم چنین. دو سه باری هم برگزیده شدم و چند باری هم مطلبم مورد پسند قرار گرفت و به صفحه اول پارسی بلاگ رفت. یک بار هم ایسنا یک مطلبم را معرفی کرده‌ بودکه البته بعد از مدتها فهمیدم. در این مدت نگاهم به وبلاگ و دنیای مجازی تغییر کرد و بهتر است بگویم اصلاح شد. بر خلاف چیزی که گاهی در وبلاگها دیده بودم فراوانند افرادی که در این عرصه با نگاهی جدی حضور دارند و هدفی را دنبال می‌‌کنند و نیز کسانی که حتی نوشته‌های شخصی‌شان هم خواندنی و مفید است. و چنین نیست که همه کسانی که وبلاگ دارند یا هرز نویس باشند یا شخصی نویس و یا حداکثر سیاسی. هر چند این اتفاق محصول خروج وبلاگ از وهم‌آلودگی اولیه و شناخته شدن و نیز قابل دسترس شدن اینترنت در سال‌های اخیر هم هست و هم‌چنین آرامش نسبی حاکم بر فضای سیاسی، و افزایش سرویس‌های وبلاگ نویسی به ویژه پارسی بلاگ که به نظرم بیش از سایر سرویس‌ها جدی نویس دارد. که این هم مرهون تلاش مدیران این مجموعه است.
 به هر حال جا دارد که از همه تشکر کنم. از مدیران محترم مجموعه پارسی بلاگ گرفته که واقعاّ خوش‌فکر و زحمت‌کش‌اند تا دوستان فضای مجازی تا کسانی که لینک دادند و یا نظر دادند و بالاخره کسانی که خواندند و رفتند.
دوم این که سیاسی هستم و همین بود که این یک هفته - ده روز اخیر را هر وقت وارد اینترنت شدم دنبال انتخابات بودم و فرصت و حتی ذهن آماده برای نوشتن دراین صفحه را نداشتم. چون این صفحه را سیاسی نمی‌پسندم و این چند روز همه را سیاسی فکر کرده‌ام چیزی ننوشتم.
سوم این که انتخابات خوبی بود. هم خبرگانش و هم شورایش البته حضور مردم را می‌گویم. وگرنه درباره شیوه تعیین صلاحیت نامزدهای خبرگان حرف زیاد دارم و نیز اصل  شورای شهر که به نظرم هم تعدادشان کم است هم اختیاراتشان و هم کسی به چیزی نمی‌گیردشان و اگر نبود ریاست جمهوری احمدی نژاد هنوز هم شورا چندان مهم جلوه نمی‌کرد.
چهارم این که نتیجه انتخابات شورای تهران و سهم یافتن گروه‌های مختلف نشان می‌دهد که سال آینده انتخابات بسیار پر سر و صدایی خواهیم داشت. منتظر اسفند 86 باشید.
پنجم این که تلویزیون کاستی از حسین زمان را تبلیغ می‌کند و من یاد روزهایی افتادم که صدای حسین زمان به دلیل مشارکتی بودن در تلویزیون ممنوع بود.
ششم هم این که روز آخر ماه ذی قعده سالروز شهادت امام جواد علیه السلام است. سال اول طلبگی که بودم استادم می‌گفت امام جواد(ع) متخصص نیازهای دنیوی است و زودتر از سایرین کارگشایی می‌کند. امام جواد(ع) موضوع یکی از اولین پست‌های من هم بوده است. تسلیت می‌گویم و عنایتش را از درگاه حضرت حق خواهانم.


فضولی موقوف( اعتراض به مصوبه مجلس)

امروز رئیس جمهوردر جشن تکلیف سیاسی جشن اولی‌ها شرکت کرد. چند روز پیش مجلس سن رأی دهندگان در انتخابات شوراها را به 18 سال افزایش داد. و من هر قدر فکر کردم نفهمیدم چه دلیلی می‌تواند این کار را توجیه کند. بنابر آموزه‌های دین اسلام هر فرد مکلفی حق و بلکه وظیفه دارد دیگران را امر به معروف و نهی از منکر کند و این امر به معروف می‌تواند شامل حال بالاترین مقام  کشور هم بشود. یعنی یک نوجوان 15 ساله می‌تواند رهبر و رئیس جمهور و سایر مسؤولین کشور را نقد کرده و مورد امر و نهی شرعی  قرار دهد، ولی بنابر مصوبه مجلس همین جوان حق ندارد چند نفر را برای اداره شهر خودش انتخاب کند. ای کاش نمایندگان مجلس هنگام تصویب این قانون نگاهی هم به تصاویر شهدای دفاع مقدس می‌انداختند و سن آن‌ها را به یاد می‌آوردند و نیز آن‌هایی را که شناسنامه خود را دست کاری کردند تا بزرگتر شوند و جبهه بروند. بر یک پسر 15 ساله دفاع واجب است ولی رأی دادن چه؟
یادم هست برخی می‌گفتند مگر یک نوجوان 15 یا 16 ساله چه می‌فهمد؟ و من فکرمی کردم اگر نمی‌فهمید واجبات هم به او تعلق نمی‌گرفت. و نیز اگر این نکته معیار باشد باید همه بی ‌سوادها و کم سوادها را از رأی دادن محروم کنیم و اصلا بگوییم کسانی می‌توانند رأی بدهند که حداقل لیسانس داشته باشند!!!.
داستان وقتی جالب‌تر می‌شود  که همین نوجوان حق انتخاب خبرگان برای تعیین رهبری و نیز ریاست جمهوری را دارد، یعنی فهمش اینقدر می‌کشد ولی برای شوراها چنین نیست، احتمالا برای این که شورا مهم‌تر از رهبری و ریاست جمهوری و مجلس است. مگر این که قصد این جماعت این باشد که در سایر انتخابات هم همین کار را بکنند. دراین صورت باید گفت نظر آقایان این است که بهتر است نوجوانان مشغول بازی با کامپیوتر و ول گشتن توی خیابان و فوتبال و عکس محمد  رضا گلزار و ...  باشند و سیاست را به بزرگتر‌ها واگذار کنند. بچه را چه به این فضولی‌ها.
این کاش رئیس جمهوری که برای انگشت نگاری از آمریکایی‌ها واکنش نشان داد و درباره برخورد با بد حجابی موضع گرفت در این باره هم چیزی می‌گفت. من همین امروز یکی از برگه‌های تبلیغاتی‌اش را می دیدم که گفته بود کسی که دنبال پیشرفت و تحول است حتی اگر به جوانان اعتقاد نداشته باشد باز هم باید از نیروی آنان استفاده کند. امیدوارم احمدی نژاد هم جوانان را فضول نداند.  


پشیمانی از طلا شدن

مدتی است تلویزیون روحانیون را وارد سریال‌ها و فیلم‌های مختلف کرده و هر بار نقشی تازه در اختیار ایشان قرار می‌دهد. ما طلبه‏ها شده‌ایم معیار دینی و غیر دینی شدن فیلم‌ها. به خصوص وقتی در تیتراژ فیلم یک حجت الاسلام هم مشاور مذهبی باشد. این وضعیت در ماه رمضان دیگر حالت خفه کنندگی به خود می‌گیرد و تلویزیون علاوه بر سخنرانی و موعظه آخوندها، و نیز تعریف و تمجید از گذشتگان روحانی در تمام فیلم و سریال‌ها یک طلبه را به مردم غالب می‌کند. درحالی که مجموعه صاحب دلان نشان داد نیازی به این همه شعار دادن نیست و می‌توان اثری معنوی و دینی ساخت و در عین حال مردم را هم اذیت نکرد.
 مجموعه نظریات دوستانم در مورد این کار رسانه ملی مثبت نیست. شاید هدف تلویزیون و مسئولینش خوب باشد و مثلاً بخواهند به گمان خودشان چهره‌ای مثبت از روحانی جماعت نشان دهند واین کار را به جایی برسانند که یک طلبه به جای یک دزد نقش بازی کند تا مشکلی از جایی حل شود. (لابد این هم خنثی کننده مارمولک است که یک دزد طلبه شده بود حالا یکه طلبه جای یک دزد رامی‌گیرد.) همین امروز یکی از دوستان از این وضعیت دلخور بود. به هر حال ما طلبه‌ها اصولاً معتقدیم فقط خودمان می‌توانیم کار خودمان را درست یا خراب کنیم. من به شخصه معتقدم ما هر خیر یا شری می‌بینیم نتیجه رفتار خودمان است و هیچ وقت هم از این که کسی بخواهد از روحانیت دفاع کند ذوق زده نشده‌ام. برخوردهای مردم با من نشان می دهد مردم ما را در حد خودمان به رسمیت شناخته و و بلکه قبول دارند. هر چند ممکن است مدتی در اوایل انقلاب و مدتی هم یک دهه بعد جو نامتعادلی در مورد روحانی جماعت حاکم بوده باشد. ولی مجموعا به گمان من، مردم و روحانیت در حال بازگشت به رابطه همیشگی خود هستند و در این مسیر لااقل من نیازی به فعالیت شبانه روزی صدا و سیما نمی‌بینم. ما پشتوانه هزار و صد سال حوزه علمیه شیعی را داریم که برای امثال من آبرو و وجاهت آورده  است. و دلم نمی‌خواهد ندانم کاری دست اندرکاران نه چندان کاردان تلویزیون ما را از این پشتوانه محروم کند. ما در درون خودمان به اندازه کافی کسانی را داریم که باعث و بانی آبرو ریزی شوند. به جناب ضرغامی عرض می‌کنم 
 از طلا بودن پشیمان گشته ایم       مرحمت فرموده ما را مس کنید.


زبان خارجه و قرآن

یکی از موضوعاتی که در تبلیع ماه رمضان امسال برایم پیش آمد این بود که دیدم بسیاری از افراد حتی تحصیل کرده‌ها نمی‌توانند به خوبی و بدون غلط قرآن بخوانند. در حالی که متون زبان خارجه را به مراتب بهتر از قرآن می‌خواندند و می‌فهمیدند. قبلا هم در این باره فکر کرده بودم. و این بار بیشتر اندیشیدم و نتیجه را با خود مخاطبین نیز در میان گذاشتم. به نظرم رسید یکی از عوامل ایجاد این وضعیت نیازی است که یک فرد دانشجو و بلکه هر انسان ساکن دنیای امروز  نسبت به دانستن یک زبان دیگر در خود احساس می‌ کند و همین عامل باعث می‌شود که در پی آموزش زبانی به جز زبان مادری خود نیز باشد. و روشن است که تحصیل در بسیاری از رشته‌ها و حتی زندگی کردن، امروزه بدون دانستن مقداری زبان انگلیسی تقریباً غیر ممکن است. درحالی که ما می‌توانیم روزها و ماه‌ها زندگی کنیم بدون این که قرآن در آن جایی داشته باشد. بنابر این هیچ احساس نیازی به قرآن در ما ایجاد نمی‌شود و جالب این‌جاست که از هر مسلمانی هم که بپرسی خواهد گفت انسان تا ابد به قرآن محتاج است. در واقع ما مثل بیماری شده‌ایم که شدیداٌ به غذا محتاج است ولی به دلیل ناهماهنگی در سیستم عصبی گرسنگی را احساس نمی‌کند و میل به غذا ندارد. به نظر شما چه باید کرد تا این احساس نیاز به وجود آید؟


یک معیار در دو حدیث

 دیشب به مناسبت شهادت امام صادق(ع) روضه داشتیم و دوستان و فامیل جمع بودند. یکی از دوستان هم منبر رفت و روضه خوبی خواند. شام هم داشتیم که طبق رسم روضه آب‌گوشت بود. من تازه امروز حواسم جمع شد که چرا درباره حضرت توی وبلاگ چیزی ننوشتم. امروز هم کلی گرفتار بودم تا حالا. از حافظه‏ام کمک می‏گیرم و دو روایت می‌نویسم: که توی یکی‌اش که توی اصول کافی هست حضرت فرمودند: شیعه کسی است که در یک شهر صد هزار نفری از او با تقواتر یافت نشود و یا توی یه حدیث دیگه فرمودند شیعه کسی است که زنان از تقوایش تعریف کنند. و میدونیدکه زن‏ها چقدر مواظب و مراقب نگاه‏های مردها هستند. 

راستی امروز سالروز درگذشت مرحوم علامه محمد تقی جعفری هم هست که وقتی فوت کرد تا چند روز دمق بودم و جزو معدود افرادی بود که وقتی رفت گریستم و دو سه روز بعد یکی از دوستان را که دیدم بی اختیار و بدون سلام گفتم:
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را              تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید


آن بزرگ

 

این که بزرگی یعنی چه؟ چندان پاسخ واضحی نداردکه بتوان بر آن توافق کرد.
من امروز به مناسبت سال روز درگذشت مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله علیه نکته‌ای از ایشان نقل می‌کنم تا هم به نظر خودم یکی از اسباب بزرگی را ذکر کرده باشم هم یاد این مرد را زنده نگه داشته باشم. من به شخصه بدون مجامله او را جزو بزرگ‌ترین شخصیت‌های تمام تاریخ اسلام می‌دانم.

روزی دوچرخه سواری شانزده – هفده ساله با وسیله خود به علامه برخورد و مرحوم علامه به زمین افتاد و زخمی شد. اما برخاست و زود به سوی آن نوجوان رفت و گفت: شما مشکلی نداری؟ دوچرخه‌ات سالم است؟ و...  . درحالی که آن نوجوان در پاسخ دلجویی استاد به ناسزاگویی و سرزنش مشغول بود.                                                                                                                

کتاب جرعه های جانبخش ص 385                                                                            


ریش و لحاف و فرزانگی

می‏گویند پیرمردی بود که ریش بسیار بلندی داشت. روزی جوانی از آشنایانش از او پرسید حاجی تو شب‏ها که می‏خوابی ریشت را زیر لحاف می‏گذاری یا روی آن؟
این پرسش ساده پیرمرد بیچاره را گرفتار کرد. شب هر کاری کرد نتوانست بخوابد. لحاف را روی ریش می‏کشید احساس خفگی می‏کرد و وقتی ریشش را بیرون لحاف می‏گذاشت احساس سرما آزارش می داد. صبح که جوان رند دیروزی را دید تا می‏توانست بد و بیراه بارش کرد که تا دیشب راحت می خوابیدم تو چه مرضی داشتی که مرا به این وسواس گرفتار کردی؟

چند روز پیش که به این لطیفه فکر می‏کردم به نظرم رسید ما هم همه روزه کارهای فراوانی انجام می‏دهیم که مثل ریش آن پیرمرد درباره چرایی و چگونگی‏اش چندان نمی‏اندیشیم. و وای به روزی که کسی ما را گرفتار پرسشی از سنخ پرسش‏های بالا کند. به نظر اگر آدمی کمی درباره رفتار‏های عادی‏اش بیشتر بیاندیشید احتمالا به مشکلات فلسفی فراوانی دچار خواهد شد. یافتن پاسخی برای این پرسش‏ها می‏تواند راهی باشد به سوی فرزانگی.