سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دروغ دروغ و باز هم دروغ

تو بمون خونه ما می‌خوایم بریم دکتر. (برخی مامان‌ها وقتی می خوان بچه رو بپیچونند)

اگر بری تو کوچه دزده میاد تو رو می‌بره (برخی مامان‌ها وقتی نمی‌تونند بچه‌شون رو قانع کنند)

.....

همه ما نمونه‌های فراوانی از این دروغ‌های کوچک در ذهنمان داریم، شنیده‌ایم و به احتمال زیاد گفته‌ایم.

تلویزیون کم می‌بینم. با این حال از تلویزیون بی خبر نیستم. تا کنون به یاد ندارم سریال طنزی که در آن دروغ محور اصلی ماجرا نباشد. دروغ از پی دروغ. دروغ اول و دوم و سوم و تا آخر سریال. و باز هم ماه رمضان و عید نوروز و باز هم دروغ. 

پایتخت یک و دو را ندیدم ولی این سومی هم انباشته از دروغ‌هایی است که همه به هم می‌گویند. ظاهرا نویسندگان این سریال‌ها بلد نیستند داستانی بنویسند که لازم نباشد در آن همه به هم دروغ بگویند. گویا در پس زمینه ذهن ما رفته است که با راست گفتن کارمان راست نمی‌آید.

بینندگان هم چندان نارضایتی ندارند. چون این سریال‌ها بخشی از زندگی خود ماست.

دروغ ظاهرا نوعی هنجار در زندگی ایرانی است. 

همان که به گفته پیشوایان  این ایرانیان مسلمان! کلید همه بدی‌هاست و همان بلایی که جزو دعاهای کوروش بوده و بنا بوده این سرزمین آریایی! از آن به دور باشد.

 

پ ن: مطمئن باشید با این فرهنگ و این فرهنگ سازی به زودی به پیشرفته‌ترین کشور دنیا تبدیل خواهیم شد. شک نکنید!!


ما و نقش های ما

اشاره به چند خبر:

مدتی پیش یکی از مراجع بزرگوار تقلید درباره روزنامه بهار فرمودند که درباره روزنامه بهار نباید به توقیف اکتفا شود.

مدتی بعد جناب آقای‌ سید احمد خاتمی‌ هم از روی دست ایشان نگاه کرد و گفت که درباره روزنامه آسمان نباید به توقیف اکتفا شود.

یک خطیب جمعه گفت که موسوی و کروبی، محارب و فلان هستند و باید اعدام شوند و حالا هم به لطف نظام زنده‌اند.

یک نماینده مجلس هم همان طور مدعی‌شد که باید اعدام شوند و .... 

سه سال پیش و البته امسال برخی‌ از مراجع بررگوار بدون آن که استنادی فقهی‌ داشته باشند یا فتوای صریحی به حرمت بدهند پخش یک سریال و یک فیلم درباره حضرت عباس(ع) را به مصلحت ندانستند.

یکی‌ از سرداران سپاه درباره مجوز دادن به آثار صادق هدایت و رمان کلنل نوشته محمود دولت آبادی هشدار داد.

گروهی‌ از مداحان گفتند که مانع پخش فیلم رستاخیر می‌شوند.

از آن جالب تر این است که مداحان مدعی شده اند در این فیلم واقعه عاشورا تحریف شده است. (یعنی مشکلی که از اساس به همت همین قشر زحمت کش به وجود آمده است و آخرین ورژن‌ آن را هم محرم امسال در تلویزیون دیدم و در وبلاگ نوشتم)

این مشت که نمونه خروارهاست اتفاقی است که همه روزه در کشور ما می افتد. همه ما دوست داریم در نقشی ایفای نقش کنیم که به ما ربطی ندارد. خطیب جمعه حکم قضائی صادر می‌کند و سپاهی به فرهنگ ورود می ‌کند.

گمان می‌کنم ریشه بخشی‌ از مشکلات ما اینجاست. 


از مجاز تا حقیقت

مدت زیادی در گوگل پلاس، وقت هدر می‌دادم. چند روز پیش هم یکی از دوستان لینکی فرستاده بود از فیس بوک. نشد که باز شود و سیستم پیغام داد که باید عضو شوی و عضو شدم. فعلا هم در آن صفحه ساخته شده چیزی نمی‌نویسم و فقط می‌خوانم.

عجیب جایی است این فضای مجازی. همین‌طور که می چرخیدم چشمم خورد به صفحه مهدی نصیری. می‌توان گفت مهدی نصیری شاید الان نان زندگی‌اش را هم از مخالفت با مدرنیته درمی‌آورد. ولی در فیس‌بوک که شاید مدرن‌ترین پدیده روزگار ما باشد عضو است. در همین فیس‌گردی‌ها صفحه‌ای دیدم با عنوان احقرکلاب آل ‌الله.متعلق به یکی از ضد‌سنی‌های دو آتشه که هم ضد سنی است و هم می‌شود گفت مخالف جمهوری اسلامی. حزب‌اللهی‌ هم که تا بخواهی در فیس‌بوک و پلاس ریخته است. و کذلک آخوند و مذهبی و دختران مسلمان بی‌حجاب و خیلی بی‌حجاب و البته باحجاب و خیلی باحجاب هم همین‌طور.

دنیای مجازی همه این آدم‌های ضد و نقیض را دور هم جمع کرده است. هر چند گاهی یکدیگر را بلاک هم می‌‌کنند و به هم فحش می‌دهند ولی به اقتضای ذات این شبکه‌ها مجبورند که تحمل کنند. بماند که پاره‌ای از این افراد هستند که دلشان می‌خواهد با مخالفین خودشان مرتبط باشند و می‌توانند در این دنیای خاص باز هم به اقتضای ذات این شبکه‌ها بدون آن که توجه کسی را جلب کنند ارتباط داشته باشند. ارتباطی که دنیای واقعی اجازه آن را نمی‌دهد. گروهی دیگر هم هستند که به هر انگیزه‌ دیگری (دشمن‌شناسی، جذب حداکثری، امر به معروف و ..... ) می‌خواهند که نوشته‌های غیرخودشان را بخوانند.

رابطه زنان و مردان هم در این فضای مجازی داستان خود را دارد. در کل راحت‌تر هستند. حتی همان‌ها که تصویر نمایه‌شان زنی است برقع‌پوش، یا عکسی از رهبری. (به نظرم تأثیر شبکه‌های اجتماعی مجازی درآینده روابط زن و مرد دست کم در ایران بسیار قابل توجه خواهد بود)

اگر چنان‌که معروف است مجاز پلی باشد به حقیقت. می‌توان به این فضای مجازی دل بست.

 

 


زیر نور .... رسوایی

به جز فیلم و سریال‌های مذهبی که همیشه یک آخوند جهت خالی نبودن عریضه در حاشیه آن هست شاید اولین فیلمی که من دیدم و موضوع اصلی‌اش یه طلبه‌ یا به قولی روحانیت بود فیملی بود به اسم زیر نور ماه. بعد هم مارمولک و این اواخر هم طلا و مس و بالاخره رسوایی. سریالی هم در شبکه پنج پخش می‌شد به اسم روز رفتن که البته نگاهش نکردم. و یه تله فیلم به اسم «او» که یه مطلب هم درباره‌اش تو وبلاگ نوشتم.

امروز نمیدونم چی شد که یاد این فیلم‌ها افتادم. به نظرم موضع کارگردان‌ها تو این فیلم‌ها یه طلبه واقعی نیست. طلبه‌ای که اینجا، اکنون و در کنار ماست. بیشتر این فیلم‌ و سریال‌ها در واقع انتظار از یک طلبه را به تصویر کشیده‌اند. انتظاری که تقریبا به طلبگی بما هو طلبگی ربطی وثیقی ندارد. یک طلبه فداکار که کتابش را می فروشد تا به یک دختر خیابانی کمک کند و همان قصه در رسوایی در قالب دادن پول مسجد به یک زن نه چندان سالم تکرار می‌شود، یا طلبه‌ای که به دنبال درس اخلاق است و بالاخره همه چیز را قربانی بیماری همسرش می‌کند و .... در تله فیلم «او» هم همین ماجرا بود یعنی گذشت از پول و موقعیت به خاطر مردم در عین نیازمندی.

وجه مشترک همه این قصه‌ها، اخلاق و به نوعی گذشت است. سازندگان این فیلم‌ها به دنبال پوریای ولی در لباس روحانیت بوده‌اند.

من نمیدانم این انتظار از کجا آمده است. آیا در گذشته‌های دور یا نزدیک هم تصور و تصویر و انتظار مردم از روحانی همین بوده است؟

طلبه‌گی در درجه اول برای ما طلبه‌ها به درس‌خواندن و درس گفتن و تبلیغ کردن تعریف شده است. به عبارت دیگر شناخت دین، تبلیغ دین، دفاع از دین در عرصه‌های نظری و کارهایی در این راستا.

در حوزه ها ار روز اول به طلبه‌ها اخلاق را هم می‌آموزند. (حال این که ما یاد میگیریم یا نه بحث دیگری است). ولی اخلاق را به اصل طلبگی ربط نمی‌دهند. جوانمردی، اخلاق، گذشت و .... شرط دینداری و بلکه شرط انسانیت است نه لزوماً طلبه‌گی.

در این فیلم و سریال‌ها به اصل کار طلبه‌ها کاری ندارند.

من الان نه منتقد این وضعیتم نه طرفدار. فقط دنبال تحلیلم. ریشه این انتظار برایم مهم است. آیا ریشه این فیلم‌ها این نیست که این دست طلبه‌ها کم شده‌اند؟ یا اصلا این ارزش‌ها از بین رفته‌اند و مردم ما در وانفسای بی‌اخلاقی در درجه نخست این مطالبه را از منادیان آن طلب می‌کنند؟

آیا نشان این نیست که مردم از آخوندها نه لزوماً دین، که اخلاق می‌خواهند؟ به آخوند سیاسی کاری ندارند و آخوند مردمی می‌خواهند؟ این که ده‌نمکی در فیلم و بلکه فیلم‌هایش عده‌ای خاص را تخریب می‌کند و عده‌ای خاص دیگر را تحویل می‌گیرد و در این بین از آخوند فیلمش اسطوره می‌سازد نشان چیست؟

 

 

پ ن: چند ماه پیش که رسوایی را دیدم می‌خواستم چیزهایی بنویسم درباره همان رسوایی و اصلا درباره ده‌نمکی. این نوشته نشتی اصلاح شده ذهن من بعد از دیدن رسوایی است.


نایب شصت و چهارم

یه بنده‌ خدایی به گفته خبرگزاری فارس گفته رهبر انقلاب شصت و چهارمین نایب امام زمان(عج) است

وی با اشاره به اینکه امام صادق (ع) فرمودند «امام معصوم (ع) را خداوند و ولی فقیه را من منصوب می‎کنم»، افزود: این انتصاب زمانی صورت می‎گیرد که ولی فقیه به عنوان حاکم دینی جامعه بتواند بر هوای نفس خود غلبه کند و قدرت، حاکمیت و ثروت وی را فریب ندهد.

......

نماینده ولی فقیه در نیروی قدس سپاه با بیان اینکه به عنوان جانشین امام زمان (عج) حکومت کردند، گفت: امام خمینی (ره) 63امین و مقام معظم رهبری 64امین نفر از جانشینان ایشان بودند. از اینجا

خواستم که بدانیم و بدانید. همین

خدمت به کافر؟

مدتی‌ پیش مطلبی نوشتم با عنوان  انحظاط فکری یا ارزش؟ . امروز این فرمایشات حضرت استاد را دیدم. به نظرم رسید به عنوان تکمیل آن پست، این را هم اینجا بنویسم.

آیت الله  شبیری زنجانی در این دیدار، ضمن تاکید بر لزوم خدمت رسانی به انسانها در پاسخ به این پرسش سردار رادان که آیا خدمت رسانی به مردم محدودیت خاصی دارد گفت: خدمت به انسانها محدودیت ندارد، مگر اینکه حاجت افراد، نامشروع یا مستلزم انجام عمل خلاف قانون باشد. اگر انسان می تواند باید حاجت کفار را هم برآورده کند مگر اینکه این کار شما باعث مسلط شدن آنان و قدرت گرفتنشان شود. 


این استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم افزود: البته خدمت رسانی به شیعیان و مسلمانان اهمیت ویژه خود را دارد. وقتی که ما می گوییم خدمت رسانی به کفار هم محدودیت ندارد حتما خدمت رسانی به مومن حساب خاص خود را دارد. اما اینگونه نباشد که ما رفع حوائج را به مسلمانان منحصر کنیم. در روایت ما آمده است که حضرت سجاد علیه السلام گوسفند قربانی می کردند و از گوشت قربانی برای خوارج هم می فرستادند. 


فقیه حوزه علمیه قم ادامه داد:ممکن است برای حل مشکل یک نفر شما مجبور باشید به کسی رو بیندازید و این برایتان سنگین باشد اما این کار ثواب خاص خود را دارد  و همانطور که گفتم حتی این کار می تواند برای کافر انجام شود. رفع حوائج انسانها مطلوب شرع است. در روایات هست که امیر المومنین علیه السلام دستور دادند تا از بیت المال هزینه کافری را که شکسته و ناتوان شده بود، بپردازند. 


این مرجع تقلید شیعیان خدمت رسانی به مردم را فرصتی خواندکه همواره برای افراد مهیا نیست و هر مسئولی باید از فرصتی که برای او ایجاد می شود در راه رفع مشکلات مردم بهره ببرد. ایشان ارزش رفع حوائج انسانها را از بسیاری از عبادات بالاتر دانست و با اشاره به سیره معصومین علیهم السلام توضیح داد:امام صادق علیه السلام طواف مستحبی را به خاطر رفع حاجت مردم رها کردند. کسانی که به مقامات معنوی رسیده اند همواره به رفع حاجت مردم تاکید کرده اند.
 

اصل مصاحبه را در شفقنا بخوانید.


خشونت دینی

توجه: این یادداشت بر اساس آموزه‌های دین اسلام نوشته شده است.

می‌دانیم که:

خشونت و رفتار خشونت آمیز، هم از متدینان صادر می‌شود هم از غیر متدینان.

متدینان خشونت‌ورز در موضوعات غیردینی هم گاه رفتاری خشن دارند.

گاه خشونت ورزی متدینان با نام وشعار دینی است بدون آنکه انگیزه‌ای دینی داشته باشند.

گاه خشونت متدینان در موضوعات دینی است.

گاه خشونت ورزی‌ متدینان با انگیزه دینی است.

 سه دسته نخست از خشونت‌ورزان  خارج از موضوع این یادداشت قرار می‌گیرند. البته تفکیک گروه سوم از متدینانی که انگیزه دینی دارد در عمل غیر ممکن ‌می‌نماید و خشونت ایشان نیز به هر حال به پای دین نوشته‌ می‌شود. ولی چون این یادداشت ناظر به ریشه‌یابی خشونت دینی است، طبعا باید این گروه را خارج از بحث دانست.

و نیز می‌دانیم که:

در آموزه‌های دینی توصیه‌ به رفتارهای قهرآمیز و برخوردهای خشن وجود دارد.

روش‌های خشونت‌بار، «بخشی» از روش‌هایی است که در آموزه‌های دینی چون اسلام وجود دارد.

دین همیشه و همه جا به خشونت توصیه نمی‌کند.

دین در بسیاری موارد به عدم خشونت و مسامحه و مدارا توصیه می‌کند.

دین هشدار می‌دهد که مبادا با شعارهای دینی و با نام دفاع از دین خشونت بیجا داشته باشید. در واقع دین در برخی موارد از خشونت نهی می‌کند.

پرسش این است که؛

 چرا برخی دینداران با انگیزه خالصانه دینی رفتاری خشن از خود بروز می‌دهند که در دین نیست؟

چرا برخی باورمندان به دین مرتکب رفتار خشونت‌آمیزی می‌شوند که مورد نهی دین است؟

چرا برخی از متدینان فقط بر بخش‌هایی از آموزه‌های دینی تأکید می‌کنند که چهره‌ای خشونت‌بار دارند؟

پاسخ‌های احتمالی عبارتند از:

برخی از دین‌داران اطلاع کافی از آموزه‌های دینی ندارند و نسبت به بخش‌های دیگر تعالیم دینی آموزش ندیده‌اند.

برخی از متدینان درباره اهمیت موضوعات دینی با دیگران اختلاف دارند و بخش‌های مستلزم خشونت را مهم‌تر یا بسیار مهم‌تر و غیر قابل اغماض می‌دانند.

برخی دین‌داران اهل خشونت گرفتار مکر نفس شده‌اند و بر اثر فریب هوای نفس و شیطان، آمال غیر دینی خود با عنوان دین والبته با انگیزه دینی پیگیری می‌کنند. این گروه البته متوجه رفتار خود نیستند هر چند اگر در خود تأمل کنند و رفتار خود را تحلیل کنند متوجه این اشتباه خواهند شد.

گروهی دیگر اصولا انسان‌های خشن هستند و در همه تعاملاتشان از روش‌های تند و قهرآمیز استفاده می‌کنند. برای ایشان تحلیل و تبلیغ و ترویج دین و دفاع از باورهای دینی هم طبیعتا در خارج از این قاعده نخواهد بود.

گروهی دیگر، هر چند خود انسان‌هایی خشن نیستند ولی با نگاهی که به انسان و جامعه دارند معتقدند که هر گونه اصلاح در جامعه و تثبیت آموزه‌های دینی بدون خشونت، امکان ندارد یا موفقیت کمتری دارد. این گروه احتمالا تحت تأثیر حکومت‌های استبدادی و نیز رفتارهای خشونت‌آمیز مخالفان دین به چنین تحلیلی رسیده‌اند.

ولی به نظر می‌رسد همه این متدینان در یک نکته مشترک هستند و آن این که گوهر اصلی دین و یا هدف حکومت دینی را  لااقل در بعد اجتماعی، دین و ظواهر شریعت می‌دانند نه ایمان.

 


بیشترین فایده؟بیشترین افراد؟

مدتی پیش یادداشتی نوشتم و فرستادم برای دوستان سایت ترجمان که منتشرش کردند. اینجا.

گفتم توی وبلاگ هم خبرش رو بذارم. با بخش کوتاهی از مقاله.

1

ارزش تعریف‌هایی که از مفاهیم ارائه می‌شود وابسته به توانایی شناخت ما از آن مفاهیم است. تعریف آنچه در طبیعت می‌بینیم بسی آسان‌تر و همه‌پذیرتر از تعریفی است که از مفاهیم تجریدی داده می‌شود. بلکه می‌توان ادعا کرد برخی از تعاریف رایج در حوزه مفاهیم تجریدی و فلسفی بیشتر ناشی از نوعی توافق است تا قانع شدن به آن تعریف.

 

اخلاق و فعل اخلاقی نیز جزو مفاهیمی هستند که نمی‌توان برای آن‌ها تعریفی همه پسند به تصویب رساند. اخلاق نامی است که بر ارزش‌ها گذاشته‌اند. در واقع آنچه را آدمی فضیلت می‌داند فعل اخلاقی نام نهاده‌‌اند. و از همین جاست که نزاع‌ها بر سر تعیین فعل اخلاقی خود را نمایان می‌کند.

 

وقتی می‌گوییم فعل اخلاقی کدام است؟ منظور این است که کدام فعل ارزشمند است؟. ولی قبل از این که پاسخی به این پرسش بدهیم، سوال دیگری پا پیش می‌نهد که از نظر چه کسی؟ در واقع قبل از این‌که تعیین کنیم چه چیزی ارزش است باید مشخص شود که چه کسی آن ارزش را ارزش می‌داند؟ و البته باز هم پرسش بعدی که با کدام متر و معیار؟

 

بقیه مطلب رو در سایت ترجمان ببینید


انحطاط فکری یا ارزش؟

آیت الله مصباح یزدی با اشاره به فرازهایی از فرمایشات امام خمینی(ره) ادامه داد: درست است که عدالت ارزش والایی است اما هدف غایی اسلام نیست، هدف، معرفت الله است. اگر مردم عادلانه زندگی کنند امکان رشد و تکامل حقیقی برای همه مردم فراهم می شود.

 آیت الله مصباح یزدی با بیان این که غالبا اهداف متوسط  از روی جهل یا غفلت هدف نهایی تلقی می شود، افزود: انبیا آمدند تا به بشر بفهمانند ارزش وجودی او بسیار بالاتر از بسنده کردن به زندگی زودگذر دنیا است با این وجود جای تأسف دارد که جامعه ما اینگونه دچار انحطاط فکری شود که بالاترین خدمت به مردم، رفع تحریم ها و توسعه نان و معیشت  باشد و از ضروریات دینی و فطری خود غافل شود. اینجا

این جمله را که دیدم یاد یک جمله از استادم حضرت آیت الله شبیری زنجانی و دو سه تا حدیث افتادم که اتفاقا رسیدن به همین معیشت و نان و .. را نه تنها ارزش بلکه چزو  افضل اعمال دانسته‌اند.

روزی استاد در درس به مناسبتی این جمله را  به گمانم از محدث نوری نقل کردند که چنانکه از روایات بر می‌آید افضل مستحبات زیارت امام حسین است ولی با بررسی بیشتر روشن می‌شود که برآوردن حاجات مومنین افضل از زیارت سید الشهداست. 

وَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ ثلاثَةٌ مِنْ أَفْضَلِ‏الْأَعْمَالِ‏ شُبْعَةُ جَوْعَةِ الْمُسْلِمِ وَ تَنْفِیسُ کُرْبَتِهِ وَ تَکْسُوَ عَوْرَتَه‏

عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)، عَنِ النَّبِیِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، قَالَ: مِنْ أَفْضَلِ‏الْأَعْمَالِ‏ عِنْدَ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) إِبْرَادُ الْأَکْبَادِ الْحَارَّةِ، وَ إِشْبَاعُ الْأَکْبَادِ الْجَائِعَةِ، وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَا یُؤْمِنُ بِی عَبْدٌ یَبِیتُ شَبْعَانَ وَ أَخُوهُ- أَوْ قَالَ: جَارُهُ- الْمُسْلِمُ جَائِعٌ.


وَ رُوِیَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع أَنَّهُ قَالَ: صَحَّ عِنْدِی قَوْلُ النَّبِیِّ أَفْضَلُ‏الْأَعْمَالِ‏ بَعْدَ الصَّلَاةِ إِدْخَالُ السُّرُورِ فِی قَلْبِ الْمُؤْمِنِ بِمَا لَا إِثْمَ فِیهِ

 

پ ن: حتما آیت الله مصباح متوجه هستند و منکر این روایات نیستند و تقریبا منظورشان هم روشن است ولی این که بگوییم ارزش دانستن این امور انحطاط فکری است کمی برایم غیر قابل پذیرش است.

 

 


چندصدایی یا مناظره؟

در دوران اصلاحات که دوم‌خردادی‌ها از آزادی اطلاعات و جامعه چندرسانه‌ای دم می‌زدند و شعار روزنامه صبح امروز این بود که دانستن حق مردم است، عده‌ای از شاگردان آیت الله مصباح در نقد دولت و سخنان خاتمی و به طور کلی جریان اصلاحات مطالبی می‌نوشتند وبرای روزنامه‌های دوم خردادی می‌فرستادند، ولی بسیاری از آن‌ها چاپ نمی‌شد. این گروه به اصلاح طلبان اعتراض می‌کردند که اگر شما طرفدار آزادی بیان هستید چرا مطالب ما را منتشر نمی‌کنید؟ مگر نمی‌گویید که دانستن حق مردم است؟

این اصول‌گرایان البته مطالبشان را در سایر رسانه‌ها منتشر می‌کردند و بعد هم همه آن نقدها را در قالب کتابی با نام جامعه چند صدایی منتشر کردند.

و من همیشه این سوال در ذهنم بود که مگر شما حرفتان را نزده‌اید و مردم نخوانده‌اند؟ چرا باید روزنامه‌های دوم خرداد سخنان شما را منتشر کنند؟

این روزها هم که حسن روحانی گزارش صد روزه داده و دولت پیش را مقصر وضعیت موجود معرفی‌کرده است، احمدی‌نژاد برای روشن شدن حقیقت!! خواستار مناظره شده است.

پرسش این است که آیا لزوما برای روشن شدن حقیقت باید مناظره برقرار کرد؟

اگر کسی از آزادی بیان دفاع کرد معنایش این است که خودش بیایید و سخن مخالفانش را منتشر کند؟

اگر کسی گفت دانستن حق مردم است باید در روزنامه خودش صفحه‌ای را به مخالفان و منتقدینش اختصاص بدهد؟

اگر کسی حرفی زد و ده‌ها روزنامه و سایت و خبرگزاری سخن او را نقد کردند آیا آزادی بیان خدشه دار شده است؟

اگر به هر دلیل قدرت رسانه‌ای یک طرف قوی‌تر بود آیا آزادی بیان و گردش آزاد اطلاعات آسیب می‌بیند؟

اگر کسی از جامعه چندصدایی دم زد باید حتما مناظره با رقیب را بپذیرد وگرنه دیکتاتور است؟

آیا پاس‌داشت حقوق مردم در عرصه آگاهی و آزادی اطلاعات به این معناست که تلویزیون به اندازه‌ گوینده نخست به مخالف او هم وقت و امکانات بدهد؟

آیا گردش آزاد اطلاعات وابسته به این است که دولت از اموال عمومی به همه روزنامه و مجله بدهد؟

یا آزادی بیان و جامعه چندصدایی فقط یک اصل دارد و آن این است که حکومت و دولت مانع سخن‌گفتن کسی نشود؟و به بیان بهتر موانع آزادی بیان را حذف کند.

تصور من این جمله آخری است.