از «فرد» تا «فرد»
گفتهاند گوهر مدرنیته «فرد» و فردشدگی است و در دوران مدرن فردیت انسانها فربهتر شده است. بیراه هم نگفتهاند. امروز ما قویتر شدهایم، در سرنوشت اجتماعی خودمان تأثیر میگذاریم، دسترسی ما به دانش، قدرت و ثروت بیشتر شده یا دستکم راه آن برای افراد بیشتری گشوده است. ما امروز میتوانیم به آنچه خودمان میخواهیم مشغول باشیم.
دیروز این سنت، خانواده، قبیله و حاکم بود که گستره بودن و شدن ما را بستهتر میکرد. و شاید بتوان گفت «فرد»های گذشته در مقابل خانواده و قبیله اصلا «فرد» نبودند که خواستهای داشته باشند. «فرد» همان را میخواست که همه میخواستند.
ولی پرسش آن است که آیا همه فردبودگی ما در همین مقدار خلاصه میشود؟ آیا فردیت فرد را همیشه باید در تقابل با آتوریتهها سنجید؟ و همین که اختیارمندی فرد در مقابل آتوریتهها بیشتر شد میتوانیم بگوییم «فرد» توانمندتر شده است؟ آیا چنین نیست که «فردیت» ما در راستای خواستههای کلان جهان مدرن فربهتر شده است؟ یعنی دانش جدید، لذت، خوشی، قدرت سیاسی و ثروت. این ارزشها را چه کسی ارزش کرده است که دسترسی به آنها سنجه قویتر شدن باشد؟
من «فرد»هایی را میشناسم که گمان میکنم در همان جهان پیشامدرن فردیتی بس فراتر از فردیت امروز ما داشتهاند. پندار من آن است که کسانی همچون ملای رومی، خواجه عبدالله انصاری، بودا، کنفسیوس، افلاطون و ... بسی فراتر از همه آتوریتههای روزگارشان بودهاند. آنها به «خود»شان میاندیشیدند و ساعتها در «خود» و درباره «خود» و خود انسانی تأمل میکردند، «خود»ی که وارسته از همه چیز بود. نمیتوانم تصور کنم «فرد»ی که حتی موضوع فکر کردن و حرف زدنش را دیگران تعیین میکنند، «فرد»تر از کسی باشد که ساعتها با خودش خلوت میکند. مدرنیته با غافل کردن ما از گونهای «فرد»بودن به فردیتی دیگر سرگرم کرده است.
پینوشت: وقتی در بعد از ظهر یک سهشنبه پاییزی در یک حلقه دوستانه علمی درباره کتاب «اینترنت با مغز ما چه میکند؟» گفتوگو میکنید، احتمال دارد اینچیزها به ذهنتان برسد.
لینک یادداشت در کانال تلگرامی گاهنگاشت