• وبلاگ : بر بساط نكته‌دانان...
  • يادداشت : فلسفه ضد دين از كجا آمد؟
  • نظرات : 3 خصوصي ، 24 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + تهراني 


    من هم متاسفم.

    اگر علاوه بر آشنا نبودن با مباني شناخت، ديگران را متهم به ناآشنايي کنيد، مشکل مضاعف ميشود! يک وقت کسي آشنا نيست، خوب مي شود برايش توضيح داد. يک وقت آشنا که نيست هيچ، در بافته هاي ضعيف ذهني خود ، ديگران را ناآشنا مي داند...! جهل مرکب ، خيلي خطرناک است. آن هم با اين مباني که گمانم طرفداران شما هم آن را نپذيرند ، چه رسد به مخالفين!

    گويا کار از مراحل پايه اي تر مشکل دارد و هنوز به مباني عقلي و شناختي صحيحي نرسيده ايد که بخواهم مباحث ثانويه را طرح کنم.

    در فرض پذيرش آن تقسيم غلط ، جاي تاسف است اگر «ابزار شناخت» کسي با «منبع شناخت» او در تناقض افتد!

    جداً احتمال مي دادم که چنين حرفهاي بي اساسي بعنوان جواب مطرح شود ، چه آنکه از متن مقاله ، خيلي چيزها پيداست...

    گاهي مباحثه به اين الفاظ که مي رسد، ادامه ي آن به طعنه زدن يا طعنه شنيدن تبديل مي شود که ارزش چنداني ندارد...

    من حرفهايم را گفتم و به نظرم مطلب واضح است.

    اگر روزگاري بنا بر تامل کردن و کنار گذاشتن بعضي چيزها شد، يک بار ديگر نوشته ي خود و پاسخ هاي مرا بخوانيد (بدون غرض) ان شاء الله روشن مي شود.

    و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

    و اللعن علي اعدائهم الي قيام يوم الحساب

    پاسخ

    قصد من طعنه زدن نبود و خيلي سعي كردم كه به گونه اي بنويسم كه چنين شبهه اي پيش نيايد به هر حال معذرت مي خواهم ولي اين تقسيم بندي بين منبع و ابزار را من از آقايان مطهري و سبجاني در كتابهاي مساله شناخت و نظريه المعرفه و شناخت در فلسفه اسلامي و البته ساير كتابهاي معرفت شناسي يادگرفته ام. همين نكته در فقه هم هست وقتي فقها مي گويند كه منابع احكام عبارتند از كتاب و سنت و اجماع و عقل آيا در كتاب وسنت عقل وجود ندارد؟ به هر حال اگر مشكلي هست آنجاست. به قول شما مباني ما مشكل دارد. شما دعا كنيد خداوند غرض را از ما بگيرد و اين توفيق را بدهد كه بي غرض سخن ديگران را اعم از موافق و مخالف بخوانيم و بفهميم كه اين البته خود از نعمات بسيار بزرگي است كه خداوند نصيب هر كسي نمي كند و اگر شما نيز براي من دعا كنيد حتما رهين منت شما خواهم بود.
    + تهراني 

    بسم الله الرحمن الرحيم و عجل الله تعالي فرج وليه عليه السلام...

    اما بعد،

    در اين صورت اشکال به نحو مشابه باقيست:

    چرا اين دو ادعا در تناقض اند؟ :

    1- کلما لم يخرج...باطل

    2- فطري بودن برخي آموزه هاي دين.

    ؟

    اشکال ديگر آنکه برهان شما براي اين مدعا چيست که گفته ايد:

    « عقلاني بودن يعني فارغ از روايت بررسي کردن مطلب.»

    چه کسي و به چه دليل گفته : عقلانيت = فراغت از آيه و روايت؟

    ؟

    مگر ما معاني کلمات ائمه طاهرين عليهم السلام را با غير عقل مي شناسيم؟ آيا ما در بررسي روايات ، عقل را کنار مي گذاريم (و مثل يک مجنون با متن روايت مواجهيم؟) ؟ و از طرف ديگر در بررسي نکات عقلي، آيه و روايت را کنار مي گذاريم؟ پس چرا ادعا داريد که آن آموزه ها (که گفته ايد برخي آموزه هاي دين ) فطري و هم ديني هستند؟ اين آموزه ها را هم به دين نسبت داده ايد هم به فطرت. (همين آخرين پاسخ)

    اما از طرف ديگر گفته ايد بايد فارغ از آيه و روايت باشد. پس چطور ديني نام دارند؟

    اگر فارغ از آيه و روايت است که ديگر ديني نيست . اگر فارغ از آيه و روايت نيست که فبها المراد.

    در مقام «شناخت» ما دو نوع «حقيقت» نداريم که يکي ديني باشد وديگري «عقلي يا فطري». «حق» يکيست. که شما در بحث شناخت از آن به «صحيح» در مقابل «خطا» تعبير کرده ايد...

    پاسخ

    متاسفم ظاهرا شما با بسياري از اصطلاحات آشنا نيستيد و دست كم معرفت شناسي نخوانده ايد. يعني عباراتتان اين را مي گويد. عقل گاهي منبع شناخت است و گاهي ابزار شناخت. من از عقل به عنوان منبع صحبت مي كنم شما از عقل به عنوان ابزار. روشن است كه ديني بودن با عقلي بودن منافاتي ندارد و اصلا معارف دين با عقل تنافي ندارند. بحث چيز ديگري است. لذا وقتي ميگوييم عقلي نگاه مي كنيم يعني بدون تكيه بر روايت چيزي را مي فهميم. حال ممكن است اين مطلب فهميده شده در معارف ديني هم باشد يا نباشد. اينجا عقل منبع شناخت است. نه فقط ابزار شناخت ولي وقتي روايت را ميفهميم يا در علوم تجربي وقتي آزمايش را تحليل ميكنيم عقل ابزار شناخت است. به نظرم بايد روشن شده باشد كه چراا برخي مفاهيم هم فطر ي اند هم ديني به معناي نقلي. و الا دين اعم از تقل و نقل است. اين كه گفته ايد فازغ از آيه و روايت پس ديني نيست سخن ناصوابي است. ديني بودن مفاهيم وابسته به ابزار شناخت نيست بلكه معيار آن منبع شناخت است.
    + تهراني 


    1.من هم گفتم ادعاي تناقض با حس در باره ي چيزي که حسي نيست ، خطاست.

    2.و البته واضح است که يک مثال نقض براي نقض کلي کافيست.

    اما:

    اولا در جمع بين دو جمله ي بالا دقت کنيد. نتيجه از 1 و 2 آنست که مثال نقضي که ناقض کلي است، بايد همسنخ آن باشد.

    مثال نقض آن قاعده کجاست؟ مگر قاعده را غير حسي نشمرده ايد؟ مثال نقضتان آيا حسي است يا غير حسي؟

    سخن سر اينست که مثالي که ذکر مي کنيد- و لو درست باشد- مثال نقض چنان قاعده اي نيست. بلکه يک بحث ديگريست که ربطي به نقض آن قاعده ندارد.

    اما سوال ما بي جواب ماند که به چه دليل آن ادعا با فطرت سازگاري ندارد؟

    تواتر معنوي روايات را چه کنيم؟ بدون وجه هرگز نبايد حمل بر غير معناي ظواهر کرد...

    پاسخ

    ظاهرا اصل مدعاي بنده نيز دچار سوء فهم شده است. در بند آخر اين پست نوشته ام كه اگر بگوييم هر مطلبي كه از اهل بيت نرسيده باشد باطل است با مدعاي ديگر ما مبني بر عقلاني و فطري بودن برخي گزاره‌هاي ديني ناسازگار است. نه اين كه اين مدعا با فطرت ناسازگار است. عقلاني بودن دين داري يعني فارغ از حديث و روايت حق بودن دين و برخي گزاره هاي ديگر را مي فهميم
    + تهراني 


    1- هدفتان را از پشت صفحه رايانه نفهميدم که از آن خارج نشوم! چون من با اين کلمات روي صفحه مواجهم.

    2- اگر اين گزاره حسي نيست ، پس به چه دليل آن را نفي مي کنيد؟ عبارت خود را دوباره بخوانيد که ببينيد.

    در همين چند کلمه که در پاسخ اخير نوشته ايد ، واضح مي شود.

    گفته ايد ما ادراکات حسي داريم که حجت اند اما از روايت به اينها نرسيده ايم. بعد از همين جمله نتيجه گرفته ايد قابل پذيرش نبودن آن مدعا را!

    شما که گفتيد حسي نيست که با حس در تناقض باشد! اما دقيقا از حسيّات نتيجه گرفته ايد بطلان مدّعا را!

    دقت کنيد.

    پاسخ

    براي نقض يك كبراي كلي يك مورد نقض كافي است. ولي اگر بخواهيم يك كبراي ديگر اقامه كنيم بايد دو گزاره از يك سنخ باشند. وگرنه تناقض بي معناست. در ضمن من از كلمه حجيت استفاده نمي كنم. حجيت اصطلاحي درون ديني است. من از صدق و خطا استفاده كردم كه اصصلاحاتي معرفت شناختي هستند. در بحث حجيت شارع حق دارد هر نوع شناختي را كه مي پسندد حجت بداند يا نداند. در اصل مطلب هم به همين نكته اشاره كرده ام.
    + تهراني 


    يکم) با مبناي شما جا دارد سوال شود که حجيت ادراک حس را چطور ثابت مي کنيد؟ و بحث خطا در ادراک حس را چطور حل مي کنيد؟ البته بنا نيست وارد اين بحث شويم که خود مجال مي خواهد...

    گذشته از اين، عقل فلسفي تا ادراک حسي و حجيت آن ، فاصله دارد. اتحاد عقل و عاقل و معقول ( که خلاف وجدان فطري است)، مشکل حجيت ادراک حس را حل نکرده. نظريه صورت ذهني هم همينطور. اين پبش فرض غلط است که بين ادراک عقل و فلسفه، تساوي در نظر بگيريد.

    فلسفه اي که خلفاي غاصب (لع) آوردند، کجا و ادراک حس کجا؟!

    با يک نگاه اجمالي به اختلافات فلاسفه هم مي بينيم که همين ادراک حسي -که شما به اين راحتي از آن سخن ميگوييد،- محل چالشهاي جدي بوده. تاريخ «فلسفه و شناخت» چنين نبوده که به اين راحتي حجيت ادراک حس را حل کرده باشند و فقط مانده باشد که مثلا ارتباط ادراک حسي با وحي را پيدا کنند...

    دوم)دقت بفرماييد. ما حجيت ادراک عقلي را زير سوال نبرديم. روايت «کلما لم يخرج...باطل» هم حجيت عقل را ابطال نکرده. تناقضي ميان حجيت ادراک عقل با « کلما لم يخرج ...باطل» نيست . بخلاف ادعاي شما که اين مطلب را غير فطري شمرده ايد.

    موافقيم که انسان عاقلي که به روايات پايبند نيست هم از قدري از عقل بهره مي برد و کسي حجيت آن را انکار نکرده است.

    سوال اينست: آيا در مجموعه ي ادراکات حسي شما، چنين يافته اي هست که: محال است که کلما لم يخرج من بيتهم - عليهم السلام - فهو باطل. ؟

    اگر مي توانيد نشان دهيد که يکي از ادراکات حسي شما اينست که چنين حرفي غلط است. ما در مجموعه ي ادراکات حسي ، نقض اين مطلب را نمي يابيم.

    ما در مجموعه ي ادراکات حسي و فطري، چگونه به نقض «کلما لم يخرج ...باطل » مي رسيم که آن را نفي مي کنيد؟ برهان شما براي ادعاي فطري نبودن آن چيست؟

    عاقل حق ندارد با استفاده از حجيت عقل، در حيطه اي که حيطه ي کشف عقل نيست سخن بگويد، نفياً يا اثباتاً.

    لذا بحث تعبّد به سخن عالم الهي مطرح مي شود...

    و روايات در اين معنا، الي ما شاء الله آمده...

    اگر باز هم توضيح لازم بود، ان شاء الله زنده باشم و... جوابگو هستم.

    پاسخ

    متوجه نشدم چرا بحث را به جايي كشانديد كه هدف من نيست. من ميگويم حس يا عقل چيزهايي را درك مي كند كه بالضروره درستند مثل ادراك خويشتن و حسيات كه بسياري از آنها بديهي هستند. طريق حصول اين معارف روايت نيست. پس اين كه بگوييم هر چيزي ائمه نگفته اند باطل (خطا و غير مطابق با واقع) است. قابل پذيرش نيست. گزاره اي كه شما مطرح مي كنيد اصلا حسي نيست كه بخواهد با حس تناقض داشته باشد.
    + تهراني 

    البته قسمت تکويني، محل بحث نبود وبعنوان حاشيه مطرح شد...

    چنانکه خود ائمه طاهرين (سلام الله عليهم) تذکر داده اند، شناخت عقلي هر عاقلي، حجت است. اما مهم آنست که عقل شناخته شود و عاقل متوجه تفاوت ادراک عقلي، با وهم و صنع فکر و نفس و... بشود.

    در بيان ائمه دين (سلام الله عليهم) عقل را حجت دروني، و فرستادگان الهي را حجت بيروني شناسانده اند. عقلي که در روايات تنبه داده اند، بي واسطه، کاشف خود حقيقت خارجي است...

    البته در تعريف عقل بر مبناي روايات ، تفاوت هايي با تعاريف مصطلح فلسفي هست. نوع آنچه به عنوان معقول در فلسفه مطرح مي شود، در واقع کشف عقلي نيست، بلکه صنع و تصور نفس و روح است...

    شناخت عقلي، اگر واقعا و خالص، شناخت عقل باشد، بي ترديد، تام و تمام حجت است.

    عاقل در پرتوي خود عقل - به معناي صحيح - مي فهمد که «همه ي حقايق ، اين مجموعه ي معقولات نيست.» اگر عاقل بخواهد چنين گزاره اي را انکار کند که : حقايقي هست که در مجموعه ي معقولات نيست.، گرفتار تناقض گويي ميشود. چرا که در متن گزاره سخن از حقايقي برتر از مکشوفات عقلي است و اما او فقط حق دارد در محدوده ي معقولات نظر دهد!

    نکته ديگر آنکه آنچه درباره ي باطن عالم گفته شد - در عين اينکه تذکر دادم که بعنوان حاشيه بود - ، در اين قسمت مهم آنست که عقل کشف نقيض آن را نمي کند . عاقل بايد به حکم عقل از نظر دادن در بواطن عالم - که مخفي از کشف عقل است - بپرهيزد و در حيطه هايي که برايش تاريک است سکوت کند...

    ضمنا اگر عاقل درست دقت کند متوجه ميشود که چيزي که کشف کرده، اين نيست که « بدون هيچ رخداد تکويني به اين حقيقت رسيده ام.» بلکه بايد فقط بگويد:«من اين حقيقت را درک کرده ام » نه بيشتر. پس مهم اينست که عاقل که به کشف معقول نائل شده، در محدوده ي مکشوفاتش به نقيض ادعاي «کلما لم يخرج... فهو باطل» نمي رسد . لازمه ي درک اين معنا آنست که بتواند به خوبي فقط از مکشوف عقل گزارش دهد و چيزهاي بيش از مکشوفاتش را به اين گزارش اضافه نکند...

    عاقل به دلالت عقل، لزوم تسليم در برابر فرمايش فرستاده ي الهي را مي فهمد. فرستاده ي خدايي که به همه ي مخلوقات عالم است. لذا در غير مکشوفات عقلي، فقط حقيقت را از منبع معصوم از خطا جستجو ميکند. چرا که توان درک حق از باطل را فقط در مکشوفات عقلي دارد و در خارج آن، راهي ندارد که حق را از باطل تشخيص دهد، جز اينکه تسليم گزارش گزارش دهنده اي باشد که عصمت و علم محيطش ، براي او ثابت شده.

    در محدوده ي مکشوفات عقلي هم - گذشته از بحث تکوين که مختصري گفته شد- ، اصل تذکرش به عقل، تزکيه ي عاقل که متذکر حد کشف عقلي باشد و چيزهاي اضافي را به آن نياميزد و ... و تکميل و تربيت عقل و نيز تأييد حجيت عقل، به دست حجت الهي - عليه السلام - است که اکمل عقول را داراست...

    خود تذکر به عقل وجداني که کاشف از حقايق خارجيست، اولين بار در روايات آمده. و اگر توجه به تذکرات روايات نباشد، نمي توان کشف عقلي را از شکاکيت سوفسطايي ها منزه شمرد...

    همين که عاقل اولا متوجه نور عقل در خود بشود ، در پرتوي تنبه اهل البيت -عليهم السلام - رخ مي دهد. و باز اين حجت بيروني است که تاييد مي کند آنچه را که عاقل از درون مي يابد...

    در روايات فرموده اند که فرستاده ي الهي ، عقل را اثاره مي کند که معنايي شبيه تربيت و تکميل عقل دارد و فضاي بسياري از بيانات روايي در اين باب، «تذکر» و «تنبه»... است.

    مطلب را با يک سوال ريشه اي تر روشن مي کنيم: آيا قبول داريد که مخلوق، هيچ نعمت و دارايي ( کشف عقلي يا ...، يا هر چيز دنيوي يا روحاني) ندارد الا با اذن و مشيت الهي؟ اينجا چگونه آن مشکل را حل مي کنيد که بالاخره منِ مخلوق، يک چيزهايي را با عقلم مي فهمم. پس اثر اذن و مشيت الهي کجاست؟ اگر در اين جا به هر نحوي بحث تکوين را به ميان آوريد، مي توان به نحو مشابه درباره ي «کلما لم يخرج ... فهو باطل»هم مطرح نمود... البته اين صرفا يک مثال بود...

    ان شاء الله که روشن شده است .

    والسلام

    پاسخ

    باز هم ممنون. توضيحات خوبي است هر چند مطلب اضافه اي نسبت به پيام قبلي ندارد. و ظاهرا بنده منظورم را خوب بيان نكرده ام. اين كه علم با مشيت الهي و نيز اهل بيت به انسان ها افاضه مي شود غير از اين است كه با كدام ابزار علم حاصل مي شود. ما با حس خود ادراكاتي داريم. اين ادراكات ربطي به روايت و حديث ندارد. و بدون تكيه به آنها هم مي فهميم و باطل هم نيست. با عقل هم اموري را مي فهميم بدون تكيه بر روايت. و اين فهم درست است. شما مي گوييد روايت تاييد كرده خوب مرحبا به ناصرنا يعني روايت هم مي گويد بدون تكيه بر روايت مطلب حقي را ادراك كرده ايد. همه عرض من همين است. مگر اين كه باطل را به گونه ديگري معنا كنيم. به هر حال تكيه گاه سخن من صدق و خطا به معناي معرفت شناختي و در حيطه ابزار شناخت است. نه فاعل افاضه كننده علم.
    + تهراني 


    بسم الله الرحمن الرحيم

    توضيحي در باب اينکه عرض شد من از نظر فطرت، مي پذيرم که هر چيزي از اهل البيت - سلام الله عليهم- نباشد ، باطل است:

    اولا اين معنا، در روايات فراوان آمده، که نمونه هايي را اشاره مي کنم:

    در بصائرالدرجات ص511 (18- باب النوادر في الأئمة ع ) ثقه ي جليل محمد بن حسن الصفار به اين سند: حدثنا العباس بن معروف عن حماد بن عيسى عن ربعي عن فضيل بن يسار قال:

    متن: سمعت أبا جعفر ع يقول « كلما لم يخرج من هذا البيت فهو باطل »

    ---

    چيزي که در نگاه ظاهري ممکن است سبب شود که کسي گمان کند که اين ادعا با فطرت ناسازگار است آنست که پس حقايق ديگر مثل آنچه نزد مردم است چه مي شود؟ آيا همه باطل است؟

    اما بايد دقت داشت که فرموده اند کلما لم يخرج... يعني بيت آل محمد (صلي الله عليه و آله) مبدء وجود و حقايق است... (حال ممکن است در بعضي چيزها ، به جهت تکويني يا غيبي معتقد به اين حقيقت باشيم ...)

    در کافي شريف، يک باب روايت به اين معنا اختصاص دارد.

    الكافي 1 399 ‏
    بَابُ أَنَّهُ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ مِنَ الْحَقِّ فِي يَدِ النَّاسِ إِلَّا مَا خَرَجَ مِنْ عِنْدِ الْأَئِمَّةِ ع وَ أَنَّ كُلَّ شَيْ‏ءٍ لَمْ يَخْرُجْ مِنْ عِنْدِهِمْ فَهُوَ بَاطِلٌ

    در ميان روايات، در بعضي فرموده اند که اگر چيز حقي نزد مردم بود، قبلا از اين خانه خارج شده...

    پس منظور اين نيست که هر آنچه نزد مردم است لزوما سراسر باطل است... مراد مرجع حق و باطل است...

    البته چنين چيزي براي کسي که معتقد به خالقي است که همه چيز را آفريده و به همه چيز علم دارد، چيز عجيبي نيست که علم همه چيز را اولا به ائمه (سلام الله عليهم) اختصاص داده است.

    کما اينکه در قرآن داريم:

    وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمينَ (89)نحل

    اين کتاب، تبيان «کل شيء» است. اعم و اشمل مفاهيم، «شيء» است. اين کلمه همراه شده با «کل» . لذا هيچ حقيقتي نيست که در کتاب نباشد.

    البته ما همه چيز را در قرآن پيدا نمي کنيم. اما ائمه هدي (سلام الله عليهم) علم آن را دارند که متواتر معنوي روايات است... (تواتر لفظي را فعلا خاطرم نيست.)

    آيه ديگر:كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِين‏
    12:يس

    رواياتي ذيل اين آيه اشاره به علم امام هر زمان به همه چيز دارد...

    و السلام

    پاسخ

    ممنون از توضيحاتتان. ولي مساله شناخت است نه تكوين. بحث اين است كه آيا شناخت عقلي تا چه حد حجت است. شما يا ما مي توانيم ادعا كنيم كه در باطن عالم اين حقيقت را ائمه بيان كرده اند ولي اين مساله را حل نمي كند. يعني در مقام شناخت فرد از طريقي غير از اهل بيت به حقيقتي دست يافته است.
    خيلي خوب نوشته بوديد. رمان به واقع تجرب? کم هزينه يا بي هزين? تجارب پرهزينه ديگران است.
    خواستم از کامنتها هم استفاده کنم ديدم مثل اين که درباره چيزهاي ديگري است اصلن. ممنون
    پاسخ

    لطف شما مزيد. ممنون
    + تهراني 


    1- اگر با تاريخ و قول مخالف آشنا بوديد متوجه مي شديد که منشاء آن مامون ( لعنه الله عليه) نبوده و بلکه يزيدبن معاويه (لعنه الله عليهما) بوده است. در زمان مامون ملعون ، دوباره راه اندازي شد...

    2-فقه موضوع بعضي گفتگوها ممکنست بوده باشد، اما منشاء ورودش بيگانگان نبوده اند.

    3- پاسخ به موارد 4 تا 7 و همينطور مورد 9 -که در اولويت نيست- را فعلا رها ميکنم...

    4- درباره مورد 10 ؛ اقلا بنده به عنوان يک انسان که مفطور به فطرت هستم ، مشکلي در سازگاري چنان مدعايي با فطرت ندارم. عده اي از مسلمانان - که همگي بر فطرت آفريده شده اند - را هم مي شناسم که چنان مدعايي را مي پذيرند!

    و السلام علي من اتبع الهدي

    پاسخ

    از مشارکت شما در بحث ممنونم. ادعا نکردم کار مامون بوده بلکه او را مهمترين شخص در اين مورد مي دانم.
    سلام
    --براي شما در خواست تبادل لينک داده بودم که رد کرديد، لطفا چون من با استفاده از ارسال تبادل لينک پارسي بلاگ اين کار را مي کنم اگر تمايل به تبادل لينک نداريد ، نه ان را رد کنيد نه تعييد تا سيستم دوباره براي شما در خواست تبادل لينک ارسال نکند
    ممنون
    + شيرازي 

    عزيزاني که مي خواهند با حرّيِت علمي – بدور از تعصّب و گروه گرايي و شخصيت پرستي – حقايقي درباره ي تعارض فلسفه و عرفان از يک سو ، با معارف قرآن و عترت –عليهم السلام – از سوي ديگر ، بدانند، تماس بگيرند.

    alirezashirazinasab@gmail.com

    سلام، اين برخوردهاي سبک شاهد صدق همان اولين پياميست که گذاشته بودم و آن اينکه رويکردشان علمي نيست بلکه ترکيبيست از تعصب، هوچي گري و ادعاهاي بي دليل و البته با چاشني بي ادبي!
    + نكته 

    ان شاء الله شفا يابي!
    پاسخ

    ان شاءالله و اميدوارم که اين دعايتان از صميم قلب باشد.من انکار نمي کنم که شايد از يک آي پي دو نفر يا يک مضمون و يک ادبيات پيام گذاشته باشند ولي چون احتمال ضعيفي بود به آن اعتنا نکردم. اگر اشتباه کرده ام شما ببخشيد
    + نكته 

    3 تاش به نام منست ، 8 ؟
    پاسخ

    البته درست است كه فقط سه تا از آن ها به نام نكته است ولي سادگي كردي و از يك دستگاه كامنت گذاشتي. آي پي كامنتها نشان مي دهد كه از يك نفر است يا چند نفر. به علاوه كه ادبيات نوشته ها يكي است. من امروز به آي پي ها دقت كردم. ولي تقريبا روشن بود كه همه پيامها كار يك نفر است. كه البته مشكلي هم ندارم. يك نفر با چند پيام يا چند نفر با يك پيام. چه فرقي ميكند. مهم آن است كه من و شما حرفمان را بزنيم.
    + نكته 

    فرموده اند فلسفه خوب است چون همه اش غلط نيست ، حرف درست هم دارد!!

    خسته نباشيد! خوب معلومه هيچ انديشه اي نيست که از اول تا آخر همه اش غلط باشه! همه ي مشکل اونجاست که غلط و درست را با هم مي آميزن ، لذا راه مطمئني نيست.

    پاسخ

    برادر يا خواهر محترم. هشت تا كامنت گذاشته ايد و از شما ممنونم كه به نوشته من توجه كرديد و براي آن ارزش قائل شديد و نظر خودتان را نوشتيد. ولي يك پي نوشت هم داشت كه ظاهرا نخوانده‏ايد. همين
       1   2      >